موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
با بررسی داستانی از مهدی بنائیان

مشروح هفتمين جلسه مجازي کارگاه داستان شهرستان ادب‏

23 تیر 1392 19:53 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 2.04 با 73 رای
مشروح هفتمين جلسه مجازي کارگاه داستان شهرستان ادب‏



به نام دوست


در هفتمين جلسهْ مجازي کارگاه داستان شهرستان ادب، داستان‌نويسان به نقد و بررسي داستان «يکي ديگه وردار ننه» از مهدي بنائيان پرداختند:
 
حسن کي قبادي   
ضمن اینکه داستان خیلی خوبی رو خوندم و به آقای بنائیان تبریک میگم، باید بگم که به نظر بنده داستان دیر شروع میشه. می شد از جایی که جوان حرف مرغ مینا رو میشنوه شروع بشه و اگه نیاز به اطلاعاتی داریم که واجبه، در طول داستان داده بشه. یک چنین مقدمه ای که فقط داره برا ما اطلاعات میده، به بقیه ی پیکره ی داستان نمی خوره. ضمن اینکه رفتار و حرکات و برخورد دختر قصه زیاد خوب از آب درنیومده. درست وقتی که پسر متوجه دیالوگ پیرزن میشه، دختر هم دیگه ساکت میشه. جایی که میگه تا پارک دیگه هر دو ساکت بودیم. سرباز دلیل ساکت شدن داره، اما دختر برای چی یه دفعه ساکت میشه؟

 
مهدي بنائيان ممنون آقای کی قبادی.من اصلا دختره رو نمیبینم تا بخوام به خواننده نشونش بدم .فقط یک حس رو خواستم بگم.حس حقارت سرباز در مقابل عظمت پیرزن .حس دزدی و سواستفاده از صداقت مردم.سعی کردم قصه پردازی نکنم .خواستم خیلی ساده بگم.
 
 
سلمان کديور   
از خودن داستان واقعا لذت بردم فقط جایی که جوان تازه با مرغ مینا اشنا شده حس می کنم پرداخت بیشتری می خواست. این اتفاق چون برای خیلی ها نمی افتد بنابرین لمسش مقداری سخت شاید باشد
 
مهدي بنائيان
راستش این داستانو برای یک فیلم کوتاه نوشتم .اونم برای بچه های مدرسه ی راهنمایی.البته خوششون نیومد.

 
مجيد اسطیري
من اگرچه معمولا راجع به اساسي ترين نکات داستان حرف ميزنم اما اين بار ميخوام از نثر شروع کنم.
نثر داستان مخصوصا در همون چند سطر ابتداييش خيلي سرخوشانه س. و اين با فضاي کلي داستان نميخونه.
 
جواد افهمي
مجید عزیز به نکته اساسی اشاره فرمودند. نثر دلنشین و با نشاط از کار درآمده و با فضای کلی داستان و مخصوصا انتهای داستان کمی تا قسمتی ناهمخوانی داره

 
مجيد اسطیري
بله
مثلا اين جمله را دقت بفرماييد:
به وجد می آیم و ناخوداگاه حرکات موزون زیر پوستی میکنم.یک جورخرکیف شدن مفتکی
خب اين اصلا با فضايي که بايد بر اثر حاکم باشد همراه نيست
 
جواد افهمي
ولی هر چی می گی از این مرغ مینا بگو که فکر نمی کنم المانی حساب شده تر و رساتر و به قاعده تر از این حیوون برای رساندن تنهایی و غصه و رنج پیرزن می تونست جایگزین بشه. دست مریزاد داره آقای بنائیان واسه انتخاب این مرغ سخن گو. حیفه که قضیه رو به همین جا محدود کنیم و جهان داستان ختم به دنیای خالی و افسرده پیرزنی فرزند از دست داده بشه. شاید بشه و حتما هم می شه دنیای داستان رو به جنگ و معضلاتش تعمیم داد. فکر می کنم داستان این ظرفیت رو داره. اصلا به همین خاطر هم نوشته شده.
 
سيد حسين موسوي نيا
دو بزرگوار عزیزم آیا فکر نمی کنید رها شدن از سربازی و برگشت به خانه دلیلی برای این صمیمیت و به فرمایش شما سرخوشی باشه؟ اما نکته که با دو سه بار اشاره نویسنده شکی در ذهنم ایجاد کرده هراس از ازدواج و احساس ضعف از مستقل شدن است که باید قاعدتاً نوعی خفگی و اضطراب به همراه داشته باشد ولی کمتر این را می بینیم
 
جواد افهمي
سید گل درست می فرمایید. من هم می گم پیرنگ قصه هیچ ایرادی نداره. شاید بهتر بود برای یکدست شدن کار فضا تغییر می کرد و از یک فضای دلگیرتر و مأیوسانه تری برای درافکندن طرح و قصه استفاده می شد.
 
مجيد اسطیري
به هر حال يک عنصر خيلي مهم در داستان "وحدت تاثير" است.
(شايد مهم ترين عنصر در داستان کوتاه!)
وقتي درونمايه اثر قرار است آدم را متاثر کنه نميشه نثر شاد و پرانرژي و حاکي از يه زبان پردازي باشه.
 
مجيد اسطیري
در مورد نقش مهم مرغ مينا هم با آقاي افهمي موافقم اما نميشه گفت نقشش کاملا بکر بود. حداقل يه دونه داستان ديگه در تاريخ ادبيات کشورمون به يادم مياد که يه مرغ سخن گو همين نقش رو ايفا ميکنه. يه داستان از هدايت!
 
سيد حسين موسوي
نياخب حالا وضعیت اکنون نثر را به عنوان یک پیش در کناری نگه داریم ، اما اولا قصه چیست؟ دوما آیا می توان رها شدن مرغ مینا را با شهیدشدن پسر این پیرزن همراستا دانست اگر جواب مثبت است مشکلی پیش می آید که رهایی پسر پیرزن نوعی آزادی ابدی همراه با شوق پریدن است و اینجااین مرغ گویا دلبسته قفس است . و اگر هم چنین معنایی از متن بر نمی آید چنین مرغ مینایی که به خوبی لحن این پیرزن را ادا می کند و گویاهر دو به هم انس دارند چرا زیر باران است؟
 
جواد افهمي
با مجید عزیز موافقم. انتخاب مرغ مینا بکر و تازه نبود. منظور من هم حساب شدگی این موضوع بود. به قول شما قبلا هم از این المان در داستان داش آکل هدایت استفاده شده. اما در مورد صحبت های سید عزیز، به نظر من قصه تنهایی و انتظار رهایی از این تنهایی پیرزن قصه است. تنهایی و افسردگی و رنج از پیامدهای این قصه است.
 
مجيد اسطیري
من حواسم پرته! دلبستگي مرغ مينا به قفس کجاي قصه بود؟
 
مجيد اسطیري
 باز مثل جلسه مهرداد موسويان سرگرم ايراداي قصه ميشيم. اما اين يکي رو هم حتما بايد بگم:
دختر قصه انگار يه سايه بود! پدر و مادرش که هيچ!!!
 
مجيد اسطیري
 به خاطر اينکه نويسنده ميخواد فقط به موقعيتي که کشف کرده بپردازه و غير از راوي و پرنده بقيه مسائل خيلي شتابزده کنار گذاشته ميشن.
جزئيات تاثيري جادويي در داستان دارن که آقاي بنائيان خيلي راحت از کنارشون ميگذرن.
به خاطر همينه که حجم داستان کمه.
 
جواد افهمي
یک موضوع اساسی در داستان همونیه که مجید تذکر داد. یک نویسنده حتما باید از تکرار بپرهیزه. این یک اصل اساسی در داستانه. اتفاقا همین امروز داشتم یه مطلب در این مورد می خوندم. فکر کنم تو سایت مد و مه بود. پیشنهاد می دم دوستان برن و بخونن. یادم نیست تیتر موضوع چی بود. یک موضوع و المان تکراری هر چقدر هم که تأثیرگذار و جذاب باشه باید حتما کنار گذاشته بشه.
 
مهدي کفاش
سلام دوستان
با این اینترنت یکی بود؛ خیلی نبود!! من نتوانستم وارد جیمیلم شوم و داستان را دانلود کنم و بخوانم و تا امروز هم دسترسی نداشتم و تلاشهایم در این چند روزه بی سرانجام بود. امیدوارم که دوستان از خواندن داستان جناب بناییان لذت برده باشند. چند دقیقه ی به احترام دوستانم می مانم 


 
سيد حسين موسوي نيا
من هم فکر می کنم ما بیشتر با یک موقعیت روبرو هستیم و موقعیتی که علی رغم دارا بودن پتانسیل پرورش و کشش، ولی به عجله نویسنده و برخورد آلبومی با شخصیت ها به نوعی دارای پیکری منسجم و هم افزا نیست.
 
علی اصغر عزتی پاک
درود بر دوستان. من براي ورود مشکل داشتم که خدا را شکر حل شد.
 
مجيد اسطیري با آقاي کيقبادي موافقم که مقدمه داستان با پيکرهء داستان هماهنگ نبود. مثلا اگه اين راوي به جاي سربازي از يه جاي ديگه مي اومد چه فرقي ميکرد؟
 
علی اصغر عزتی پاک
جناب بنايئان، داستان را خيلي خلاصه برگزار کرده‌‌اي. حيفه. و به نظرم کل ماجرا را فرو کاستي به تنهايي زن. در حالي که مي‌شد بازي‌هاي بهتري را رقم بزني با اين مرغ مينا و مينا و سرباز و آن پيرزن پسر از دست داده. ظرفيت کار بسياره به نظرم. (سلام بر آقاي افهمي!)
 
مجيد اسطیري
البته اين که طرف داره از سربازي برميگرده يه ظرفيت بالقوه داره: اين نسل از سربازي در راه وطن فراريه در حالي که يه نسل ديگه چقدر فداکاري کرده.
اما انگار خود نويسنده هيچ تلاشي براي ابراز اين معنا نميکنه. قطعا منظورم شعار دادن نيست. مثلا بايد تنفر راوي از نظامي گري رو خيلي بيشتر ميديديم.
اين طوري که از ديسيپلين نظامي گفته انگار داريم يه مقاله ميخونيم.
 
علی اصغر عزتی پاک
سلام به کفاش و کيقبادي و مهدي بنائيان!
 
مهدي کفاش
ضمن احترام به جناب بنائیان انگار چیز زیادی هم با نخواندن این داستان از دست ندادم! از تعاریف دوستانم هم سر درنمی آورم شاید هم دلیلش این است که تازه کارهای کوبه آبه (تجاوز قانونی) و اریک امانوئل اشمیت( گلهای معرفت ) و سعیدی پور(هیچان) را خوانده‌ام و توقعم بالا رفته و کلا جو زده هستم ولی اصلا این متن را داستان نمی دانم!!
 
سيد حسين موسوي نيا
فضای حسی اثر را پسندیدم و درود می فرستم بر آقای بنائیان برای داستانش و به عقیده بنده نویسنده با مشخص نمودن سیر داستان و توجه به حمایت عناصر داستانی می تواند اثری به مراتب منسجم تر و محکم تر را عرضه نماید.
باالتماس دعا از حضور همه سروران مرخص می شوم.
یا علی مدد.
 
جواد افهمي
سلام به علی اصغر عزتی پاک، به مهدی کفاش عزیز، به حسن کیفبادی گرامی. خیلی مخلصیم دوستان.
 
علی اصغر عزتی پاک
داستان روان رايت مي‌شود اما انتظار آدم را برآورده نمي‌کند. با اين‌که وقتي مرغ مينا وارد مي‌شود، فضا را کاملا متحول مي‌کند، اما از طرف ديگر انتظاري را که ايجاد کرده برآورده نمي‌کند. من البته با اين جمله‌اي که در زبان مرغ مينا جا خوش کرده هم مشکل دارم. جمله بايد تاثير گذارتر انتخاب مي‌شد. و سرنوشت داستان را عوض مي‌کرد. يعني بايد کارکرد بهتري مي‌داشت. صرفا نقب زدن به تنهايي تاثيرگذار نيست. يادمان بيايد جمله‌ي مرغ داش آکل را که گفت: عشق تو آخر مرا مي‌کشد مرجان! 
حسي که آدم بعد از خواندن اين داستان پيدا مي‌کند، حيرت‌انگيز است. البته قصد مقايسه ندارم؛ که اين کاري است و آن هم کاري. مننظورم به انتخاب هوشمندانه است.
 
علی اصغر عزتی پاک
با اسم داستان هم موافق نيستم.
 
مهدي کفاش
مخلص اصغر خان عزتی و جواد آقای گل افهمی و جناب کیقبادی هم هستیم ولی خدایی‌اش خیلی منتقدان خوش دستی هستید! ماجرا چیست؟ گم شدن ساک؟ کادوی کم ارزش؟ مرغ مینا؟....
شخصیت کیست؟ سرباز و دختر؟ سرباز و پیرزن؟ سرباز و مرغ مینا؟...
تم داستان چیست؟ تنهایی؟ بی اتکایی؟ فقر؟ فرار؟...
قیه کشیدن را تا به حال از آدمیزاد دیده‌اید؟ ...
شما زیاد دارید به دوستمان جناب بنائیان ستم می کنید و این نوشته ضعیف و پرداخت نشده را تحویل می گیرید. ببخشید که مشهدی جماعت بی تعارف است!!
 
مجيد اسطیري
خيلي هم نبايد سختگير باشيم.يک داستان موقعيت بود که خيلي هم موقعيت تازه اي نبود.
به هر حال داستان کوتاه موقعيت اگه نتونه خودش رو از کليشه ها جدا کنه، اگه نتونه نثر پرکششي داشته باشه و اگه نتونه روي حس مخاطب تاثير بذاره، چيز خاصي از آب درنمياد. اما نميشه هم گفت که داستان نيست.
 
جواد افهمي
راحت باش مهدی جان.
 
جواد افهمي
در این که ظرفیت این داستان بیش از این ها بوده و درست و حسابی به اون وجوه پرداخته نشده حرفی نیست. اما فکر کنم دوستان با من حقیر هم عقیده باشند که ما با یک داستان طرف هستیم. یک داستان کوتاه با همة ارکان
به ضعف و قوت کار کاری ندارم. ابتدا باید داستان به قول طلبه ها منعقد بشه که اگه شد نصفی از راه رو رفته. نصف بقیه برمی گرده به کاستی ها و ضعف ها. شخصت پردازی مشکل داره، ولی تداعی موضوعی داستان درست از آب درآمده. فضا سازی مشکل داره. ولی داستان حرف درست و حسابی برا زدن داره.
 
مجيد اسطیري
بنده اما واقعا به نثر آقاي بنائيان انتقاد جدي دارم. چون فکر ميکنم غير از اين کار در داستانهاي ديگه شان هم به نثر بي توجهي ميکنند. موقعيتي که انتخاب کرده ن خيلي خوبه و ميتونه مخاطب رو خيلي جذب کنه: سربازي که خسته از نظامي گري بعد از سه ماه به خانه برميگردد و هوس سيگار کشيدن ولش نکنه و از اون طرف دلهرهء زندگي جديد را داره و اندوه فوت مادرش و ...
اما اين نثر اصلا اجازه نميده مخاطب به اين حس دست پيدا کنه. مدام مخاطب رو از حس اين شخصيت جدا ميکنه.
 
جواد افهمي
با این وجود این سلیقه و پسند وسواسی و دقیق مهدی کفاش عزیز ستودنیه. خروجی این جور سلیقه ها و وسواس ها همیشه کارهای درخور و قابل اعتنایی بوده.
 
مهدي کفاش
اتفاقا خیلی هم سختگیر باید باشیم که نیستیم! این‌جا یک محیط دربسته است که دور هم نشستیم و باید حرفهایی که نمی شود جای دیگر زد و نقدهای اساسی را طرح کنیم نه اینکه هی با هم تعارف تکه پاره کنیم. کاش جناب بنائیان داستانی که بیشتر رویش کار کرده بود را اینجا می‌گذاشت نه داستان تازه از تنور در‌آمده 6/3/92 را؟! اما اگر این داستان را برای این نقد دربسته انتخاب کرده اند احتمالا این انتظار را داشته اند تا اشکالاتش رفع شود!! یا پیشنهادات تازه‌تری برای طرح یا زبان یا شخصیت پردازی یا موقعیت دریافت کنند.
در ضمن مجید عزیز عمراً این داستان داستان موقعیت باشد. چرا تا با داستانی که نه شخصیت دارد و نه پیرنگ درست و درمان و نه تم و موضوع و زبان یکدستی و فاقد این ظرفیتهاست و دستمان خالی می شود می گوییم: خب لابد موقعیت داستان شدن را داشته حالا که هیچ‌چی ندارد!
 
مجيد اسطیري
با آقاي افهمي موافقم. داستان يک "مسئله" براي پرداختن داره و به خاطر همين من در داستان بودنش شک ندارم.
مسئلهء داستان به نظر من تفاوت همين دو تا ديدگاهه. که البته با بي دقتي آقاي بنائيان اين تفاوت و تضاد که ميتونست يه بحث عميق جامعه شناختي باشه در حد يه حس به قول آقاي عزتي فروکاسته شده.
 
علی اصغر عزتی پاک
نمي‌شه گفت داستان نيست مهدي کفاش. داستاني داريم که نوشته شده اما به ظرافت‌هاي کار توجه نشده. اگر نه، ماجراي سرباز و مرغ مينا و آن پيرزن که با واسطه داره با سرباز امروز حرف مي‌زنه، بسيار زيباست. بله؛ درسته. بايد داستان را فهميد. من معتقدم که اين داستان حرف خوبي براي زدن داره و جناب بنائيان هم اصل کار را انجام داده، اما به تزيينات و جزئيات توجه کم‌تري کرده.
 
مجيد اسطیري
به جاي اين که در اصل داستان بودنش بحث کنيم بايد از آقاي بنائيان بپرسيم چطور در اين سه سطر يهو ريتم داستان اين قدر تند ميشه:
کوتاه نمی آیم و ملافه ی روی قفس را تا آخرین لحظه بر نمیدارم.قفس را میبرم توی اتاق و میگذارم روی میز ناهار خوری و برای آنکه هیجان کار را زیاد کرده باشم در را قفل میکنم و با کلید میروم حمام.پرنده ی بیچاره هم که انگار خوابش برده است خودش را لو نمیدهد.بالاخره ساعت تحویل سال نو که میرسد قفس را وسط سفره جلو آینه میگذارم و ملافه را برمیدارم .
انگار نويسنده عجله داره زود خودش رو از اين صحنه نجات بده و بره سر اصل مطلب
 
مهدي کفاش
قربان همه‌تان بروم رفقای گلم.بازم ممنون که به این ضیافت دعوتم کردید. اصغرعزتی پاک و مجید اسطیری و جواد افهمی و حسن کیقبادی و سایر دوستانی که احتمالا بودند و نظر ندادند را به خدا می سپارم و از خدمتتان مرخص می شوم. دمتان گرم و سرتان خوش باد

شاد زی
 
مجيد اسطیري
خب دوستان بنده هم بايد يواش يواش برم
خيلي جلسهء خوبي بود و من ضمن تشکر از دوستاني که وقت گذاشتن دوباره براي همهء دوستاني که نبودن يه غيبت ميزنم تا بعدن از نمره انضباطشون کم کنيم.
يا علي
 
علی اصغر عزتی پاک
زندگي براي همه خوش و خرم! شاد باشيد.
 
مهدي بنائيان
دوستان گلم از محبتتان بینهایت ممنونم.از اینکه قصه خوانده شد و نقد شد به خودم میبالم و قیه میکشم.اما نمیدانم چرا دستم به چرب و چیلی کردن داستانهایم نمیرود.
 
مهدي بنائيان
چشم داستان را دوباره مینوسم و برای دوستان ارسال میکنم تا ببینم بالاخره داستان میشود این نوشته های ما یا نه


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • مشروح هفتمين جلسه مجازي کارگاه داستان شهرستان ادب‏
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.