شهرستان ادب به نقل از «سایت الف یا»: دکتر قربان ولیئی در سال ۱۳۴۹ در شهرستان صحنه به دنیا آمد. او دانشآموخته کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران و دکتری از دانشگاه تربیت مدرس است. ولیئی در سال ۱۳۷۹ اولین کتابش را با نام «گزیده ادبیات معاصر» منتشر کرد. برخی دیگر از آثار او عبارتند از «گفتم به لحظه نام ترا جاودانه» (سرودههایی در مراثی و مدایح اهل بیت علیهمالسلام) «ترنم داودی سکوت»، «با دو چشم دچار یکتایی»، «باید نوشت نام تو را با پرندهها»، «ترنم داوودی سکوت»، «جوان شدن جاودانگی» و «لحظه جهان». به بهانه انتشار کتاب «موسیقی نواحی جان» که گزیده غزلی است به انتخاب «زهیر توکلی» و «مبین اردستانی»، گفتگوی کوتاهی داشتیم با دکتر ولیئی درباره این اثر و البته غزل امروز.
ابتدا برای مخاطبان توضیح مختصری درباره این کتاب و نحوه گزینش اشعار بفرمایید.
این کار را شهرستان ادب به مبین اردستانی و زهیر توکلی سپرد و قرار شد از بین مجموعههای شعری من که شامل شش کتاب میشود، به انتخاب خودشان تعدادی از غزلها را برگزینند. البته کار به شکلی بود که این دو نفر از انتخابهای همدیگر بیخبر بودند و جدا از هم این گزینش را انجام دادند. در نهایت من چیزی نزدیک به هشتاد غزل را از بین گزینشهای مشترک این دو دوست انتخاب کردم.
فارغ از نگاه و نظر منتقدان، با نگاهی که به گزیده این اشعار از سال۱۳۷۹ به بعد داشتید، با این موضوع موافق هستید که سطح کیفی آثار پیشرفت ملموسی داشته است؟
بالغ بر پنجاه درصد غزلها، از کتابهای تازه و جدید بنده انتخاب شده و فکر میکنم این موضوع نشاندهنده همین صحبت است. هرچند گذشت زمان و مطالعه بیشتر و کار کردن لزوما باعث پیشرفت در کار نمیشود. بسیار پیش آمده اولین اثر یک شاعر و نویسنده بهترین کار او میشود و پس از آن سیر نزولی پیدا میکند. فکر میکنم تعداد این دسته از نویسندهها زیاد باشد؛ اشخاصی مانند فیروزکوهی. این موضوع به جنس شعر هم وابسته است؛ به طور مثال در اشعار عاشقانه، آثاری که شاعر در دوره جوانی میسراید معمولا از قوت و قدرت برخوردار است و اگر جنس شعر حکمی، معرفتی و فلسفی باشد کیفیت کار به مرور بهتر و مرغوبتر میشود.
با توجه به اینکه این اثر گزیده غزل است، میخواهم نظر شما را درباره جایگاه غزل در شعر امروز بدانم.
غزل جزو قالبهایی به شمار میرود که در ادبیات فارسی بسیار رایج است. غزل، قالب پویایی است و ظرفیتهای بسیاری دارد که باعث میشود در شرایط و اعصار مختلف نوزایی کند و به تعبیری خودش را با آن شرایط تطبیق بدهد. ما از ابتدای تولد شعر فارسی غزل داشتهایم تا دوران مشروطه، پیش از انقلاب اسلامی و پس از آن. به این معنی که اگر در هر کدام از این دورهها چند شاعر بزرگ را انتخاب کنید، چند غزلسرا هم در بینشان حضور خواهند داشت. در شعر معاصر هم اشخاصی مانند سیمین بهبهانی، منزوی و برخی از کارهای خوب شفیعی کدکنی و نوذر پرنگ را میبینید. این موضوع نشاندهنده این است که قالب غزل انعطاف بالایی دارد. در همین دو دهه ظرفیتهای دیگری از این قالب را دیدیم، از جمله غزل فرم و غزل روایت.
یکی از ایرادهایی که برخی منتقدان به غزل میگیرند این است که این قالب محدودیتهایی دارد و شاعر نمیتواند تمام اندیشهها و خیالش را در آن جای دهد. شما با این موضوع موافق هستید؟
این مساله مبنای ویژهای دارد که به ذات هنر برمیگردد. هیچ هنری بدون محدودیتهایش امکان بروز ندارد. به طور مثال اگر شعر سپید هیچ محدودیتی نداشت، هرکسی میتوانست شعر سپید بنویسد و همه شاعر میشدند. باید توجه داشت التذاذی که از یک اثر هنری به طور عام و شعری به طور خاص میبریم، ناشی از چیست؛ این التذاذ ناشی از این است که میبینیم در یک محدودهای و محدودیتهایی شاعر قادر به خلق زیبایی شده وگرنه زیبایی به طور پراکنده در همه جا و همه چیز وجود دارد. زیبایی کار این است که هنرمند در یک چهارچوب و قالبی آن زیبایی را به بیننده و مخاطب عرضه کند و هنگامی که این محدودیت بیشتر باشد، قدرت شاعر نیز بیشتر نشان داده میشود و به آن پی میبریم. برخی از شاعران قدرت تخیل، تفکرشان و شاعرانگیشان ممکن است در حدی نباشد که بتوانند در تمام قالبهای شعری کار کنند و در همه انواع آن موفق باشند و اثر با کیفیتی ارائه دهند. به طور مثال نیما یوشیج در قصیده و شعر کلاسیک چندان موفق عمل نکرده. گاهی هم خود شاعر محدودیتها را بیشتر میکند؛ مانند زمانی که حافظ جدا از قافیه و وزن و قالب، خود را ملتزم میکند به داشتن موسیقی شعر. این است که زیبایی شعرش جلوه بیشتری پیدا میکند. پس این سخن که محدودیت مانع خلاقیت میشود درست نیست.
شما از کدام شاعر کلاسیک بیشترین تاثیر را دریافت کردید؟
حقیقتا به طور دقیق نمیدانم کدامیک تاثیر بیشتر بر من داشتهاند، اما علاقهمندی من به سعدی، حافظ، مولوی و تا حدودی بیدل دهلوی بوده. اینها کسانی بودند که در شعرشان همدلیهایی حس کردم و به نظرم اگر تاثیری بوده، از همین شاعران بزرگ دریافت شده.
این سوال را از این بابت مطرح کردم که با تورق این کتاب، تا حدودی رد پای مولوی را در شعرها مشاهده میکردم.
اشعار به لحاظ اندیشه و تفکر ذیل شعری است که میخواهد بیانگر تحولات درونی و معرفتی باشد، و از این جهت به سمت کسانی مانند حافظ و مولوی حرکت میکند و چون مولوی نمونه اعلای شعر معنوی است، شعر من هم رنگ و بویی در همین فضا دارد و شباهتهایی پیدا میکند. هرچند تفاوت عمدهای که برخی از منتقدان شعر بنده میگفتند این بود که در آثار مولوی هیجان فوقالعادهای جریان دارد ولی در شعر من بیشتر آرامش و سکون حضور دارد.
گفتگو از: فرید دانشفر