موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

یادداشت مرتضی شمس آبادی بر کتاب «کاکاپو»

18 بهمن 1395 15:39 | 1 نظر
Article Rating | امتیاز: 1.99 با 80 رای
یادداشت مرتضی شمس آبادی بر کتاب «کاکاپو»

شهرستان ادب به نقل از فارس : «جوجه‌های ارمنی در 1915»، «چاقوی صبحانه»، «دو تا بودیم توی زنبیل قرمز»، «چند سانتی‌متر فضای خالی امن»، «کاکاپو»، «جلیل اسکافی»، «آدم‌ها آدم‌ها را دوست دارند»، «بولداگ لنگ» و «به اندازه یک گردوی مظلوم» 9 داستان کوتاهی هستند که شهرستان ادب در مجموعه داستان «کاکاپو» به چاپ رسانده است.

مجتبی فدایی این مجموعه داستان 89 صفحه‌ای را به دوست خود امید اخروی تقدیم کرده که در تصادفی با یک نیسان جان خود را از دست داده و طرح روی جلد کتاب هم تداعی‌گر همین خاطره است.

باید بگویم که مرگ در این مجموعه کاملا مشهود است و در اکثر داستان‌ها به نحوی با مرگ دست و پنجه نرم می‌کنیم که گمانم ناشی از ناخودآگاه نویسنده بوده. مردن انسان‌ها و شهر مشهد به عنوان مکان وقوع داستان در عمده این مجموعه، دو ویژگی بارزی هستند که داستان‌ها را به خوبی در کنارهم قرار می‌دهد. نکته جالب این که مشهد در لغت، خود به معنی محل حاضر آمدن مردم، و محل شهادت است که باز به مرگ اشاره دارد.

در بخش‌هایی از مجموعه می‌خوانیم : «- عصمت، بیا بریم از بالای پشت بوم خودمون رو پرت کنیم تو برفا...خیلی کیف داره، تا حالا پریدی؟ انگار پرتت می‌کنن تو یخچال...نترس، خرسای قطبی عمرشونو تو برفن.

- از همان قدیم خاله ریزه را دوست داشتم. بعضی وقت‌ها بهترین راه قسر در رفتن، ریز شدن است، به خصوص اگر توی شکمت دختر لوسی داشته باشی که تا قد خودش نشوی حاضر نیست حرفت را گوش کند...

- کاکاپوها....نرهایشان می‌نشینند روی زمین و چاله‌ای می‌کنند تا صدایشان بپیچد. بعد می‌روند توی آن چاله و سعی می‌کنند بلندترین و قشنگ‌ترین آواز ممکنشان را بخوانند...

-  ... جلیل اسکافی بهت زده نشسته بود و کف کلاس را نگاه می‌کرد. صورتش خش خش بود و از کنار لبش خون می‌آمد.

- گردو را می‌گیرد توی مشتش و یکهو نمی‌دانم چطور صدای ترقش را در می‌آورد. بعضی وقت‌ها گردوهای کوچک و نارس اذیتش می‌کنند. می‌گوید آسیه این یکی مظلوم بوده، بقیه گردوها حقش را خورده‌اند...»

در داستان «دو تا بودیم توی زنبیل قرمز» دو راوی، در کنار هم داستان را روایت می‌کنند. یکی مستاجر است و دیگری کبوتری است که شاهد حوادثی بوده که برای ما می‌گوید. روایت‌های این دو نفر از دو زاویه متفاوت در یک مکان و زمان به شکلی جالب در کنار هم می‌نشیند. هم شخصت اصلی داستان و هم کبوترها ناکامی‌هایی را تجربه کرده‌اند که در آرزوی رسیدن به آن بودند و حال بعد از سال‌ها می‌خواهند خود را به نحوی ترمیم کنند.

داستان «کاکاپو» جنبه‌های زیبای گوناگونی دارد. اول اینکه، راوی در طول زمانی که در اتوبوس نشسته است و با راننده صحبت می‌کند، به عقب بر می‌گردد و یاد صحبت‌هایش با پیرمرد دستفروشی می‌افتد که با هم از موضوعات مختف حرف می‌زنند.

این رفت آمدها از اتوبوس و راننده‌اش به آن پیرمرد و صحبت‌هایش به شکل خوب و جالبی به موازات هم و نزدیک به هم پیش می‌رود تا آن جا که پیرمرد دستفروش نحوه جفت‌گیری کاکاپوها را تعریف می‌کند و ما می‌بینیم که خود راوی درست در موقعیت یک کاکاپو قرار گرفته و آواز می‌خواند و دوست دارد بداند واکنش دخترهای ردیف بالا سر او چیست، و در انتها هم حرف‌های پیرمرد و راننده اتوبوس به هم می‌رسند، طوری که نشان می‌دهد این دو نفر به نحوی در یک شرایط قرار دارند و نویسنده داستان را به پایان می‌برد.

«به اندازه یک گردوی مظلوم» با این که اشکال‌ها و ایرادهایی در روایت و داستان دارد، اما مظلومیت مطرح شده برای زن و شوهر روستایی داستان و شرایطشان، این پتانسیل را دارد که بیشتر پرداخت شود و بسط و تعلیق پیدا کند. در این صورت، حتی می‌توان یک اثر سینمایی قابل قبول از آن استخراج کرد.

«کاکاپو»، نوعی طوطی است که در نیوزلند زندگی می‌کند و وصفش را در بالا گفتیم! آرزو می‌کنم مجتبی فدایی با داستان‌هایش برای ما آواز بخواند و قلمش هر بار بهتر از پیش ترانه بسراید.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • یادداشت مرتضی شمس آبادی بر کتاب «کاکاپو»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: