نهمین جلسه کارگاه داستان موسسه شهرستان ادب با محوریت مکتب بازگشت
خوب است گاهی داستانی برای مردم خودمان بنویسیم و دغدغه ترجمه را نداشته باشیم
16 اسفند 1395
14:10 |
0 نظر
|
امتیاز:
با 0 رای
شهرستان ادب:جلسۀ نهم کارگاه داستان موسسۀ شهرستان ادب با محوریت مکتب بازگشت و داستان «گزیده مکالمههای تلفنی ایگور استراوینسکی» نوشتۀ یان فریزیر، از کتاب «به انتخاب مترجم» ادامه یافت. آقای امیرحسین روحنیا ضمن اشاراتی به داستان، راوی داستان را غیرقابل اعتماد دانستند که سعی کرده بر اساس یک قبض، خیالپردازی کند. ما نمیتوانیم به هیچ چیز داستان، اعتماد کنیم. آقای ترامشلو گفتند: «راوی، آهنگساز را کامل میشناسد و از روی شناختی که نسبت به شخصیت او دارد، اعمال و رفتار او را در موقعیت خاص، حدس میزند. استراوینسکی، مرد شوخ و در عین حال، رکگویی است و راوی بر اساس حدس خود، پیشبینی میکند که چنین شخصیتی در هر موقعیت، چه واکنشی میتواند داشته باشد. خانم صادقی ارجمند، داستان را داستان شخصیت خواندند که به صورتی مدرن، به روایت وقایع پرداخته است. سید حسین موسوینیا، ویژگی بارز داستان را فراهم آوردن روایت داستان از طریق توجه به چیزی ساده مثل قبض تلفن دانستند. این تمهید، امکانی جدید برای داستانپردازی است و دایرۀ داستانگویی را وسعت میبخشد. وجه مشترک این داستان، با داستانهای قبلی کتاب حاضر، آوارگی و بیهویتی است. داستان به موزیسین مهاجری میپردازد که یک پا در روسیه دارد و پای دیگر در آمریکا. داستان از جنسی است که ترجمه، امکان انتقال زیرمتن را پیدا نمیکند. ما فقط با متن، روبهرو هستیم و به همین علت، آن را چندان درک نمیکنیم». قیصری گفت: «همیشه حول شخصیتهای معروف، افسانهها و قصههای فراوانی وجود دارد. در داستان حاضر، نویسنده دقیقاً به همان شکل با ایگور استراوینسکی برخورد کرده و پیرامون زندگی او، قصه ساخته است. به بهانۀ روایت ماجراهای قبض تلفن او، یک روایت چندوجهی از او به دست داده است». آقای علیاصغر عزتیپاک گفتند: «احتمالاً تنها 20 الی 25 درصد معانی درون متن، به ما منتقل شده است. معنای کامل داستان را کسانی درک میکنند که درون جریانات فرهنگی آن کشورها قرار داشته باشند. ما از دور، تنها شوخی راوی داستان را با یک آهنگساز معروف میبینیم و در همین حد لذت میبریم. خوب است ما هم داستانهایی اینگونه داشته باشیم که برای مردم خودمان نوشته شده باشند و مدام دغدغۀ ترجمهپذیر بودن را نداشته باشیم».
در بخش نخست کارگاه این هفته، داستان «سرو بلند باغچۀ کناری» نوشته آقای امیرحسین روحنیا قرائت شد. آقای سیدحسین موسوینیا، داستان را شُستهرُفته و منظم خواندند که همۀ اجزای آن سر جای خود قرار دارند. داستان از انتها روایت میشود و ذهنیت راوی (دختر داستان) معطوف به مسئلۀ پشیمانی از حوادث گذشته را انتخاب و روایت میکند. بنابراین میتوان زمینۀ اصلی کار را «پشیمانی» همراه با عذابوجدان دانست. اما روایت، سرد و خشک است. از طرفی زاویهدار و بدون انعطاف پیش میرود. روایت و نثر، متناسب با جنسیت راوی نیست. حمزه ولیپور، پیرنگ اصلی اثر را «حسرت» دانستند و معتقد بودند که داستان به صورت فلاشبک به عقب، در ذهن راوی پیش میرود. ولیپور به این نکته اشاره کرد که در این نسخه، بخشهایی از گفتگو، قابل حذف است و نشاندن نقل به جای آنها، به داستان ضربه نمیزند. همچنین اگر پایان کار، باز میبود بهتر میشد، ولی اکنون پایان داستان، بسته و تکلیف همه مشخص است. آقای شمسآبادی گفتند: «میشد دختر در نسبت با پسر، احساساتیتر عمل کند؛ ولی در این داستان از هم دور هستند». جناب آقای مجید قیصری، داستان را دارای چند حفره دانستند؛ از جمله اینکه رابطۀ راوی و عمه در نیامده است و یا اینکه اصلاً دلیل انتخاب این دختر برای پژوهش، معلوم نیست و یا بهانۀ تقسیم گوشت قربانی هم دم دستی انتخاب شده، که بهانبهتر و عمیقتری لازم است. بحث دیگر، حذف اطلاعات داستان از نظر مخاطب است. نویسنده، بخشی از اطلاعات را پنهان کرده تا تعلیق ایجاد شود. چنین تعلیقی، کاذب است. زبان کار، داستانگونه نیست و به گزارش شبیهتر است. کلمات، تراش نخوردهاند. از همه مهمتر، طرح درونی متن است. درون راوی، اتفاقی نمیافتد که با حوادث بیرونی، هماهنگی داشته باشد. در اینجا راوی سؤال خاصی ندارد و نسبت به رخدادها بیدغدغه است» .
کارگاه داستان موسسۀ شهرستان ادب، یکشنبهها، ساعت 15 در محل موسسه، برگزار میشود.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.