موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
در گفتگوی شهرستان ادب با محمدحسین انصاری‌نژاد

ناگفته‌هایی از مرحوم استاد ادیب برومند

28 اسفند 1395 15:10 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.57 با 7 رای
ناگفته‌هایی از مرحوم استاد ادیب برومند

شهرستان ادب: هفته گذشته بود که خبر درگذشت زندهیاد استاد «عبدالعلی ادیب برومند» ادیب، پژوهشگر و شاعر قصیدهسرا منتشر شد. با همین رویداد بود که حسن صنوبری با حجه الاسلام محمدحسین انصارینژاد شاعر بهنام بوشهری و از شاگردان مرحوم ادیب برومند درباره آشناییاش با ادیب و زوایای کمتر بازگو شدهی زندگی او به گفتگو نشست. گفتنیست پس از درگذشت ادیب، آنچه در رسانهها بازتاب داشت ماجرای نماز میت ایشان بود. عدهای فرصتطلب در سایه غفلت مسئولان و متصدیان امر، هنگام نماز میت پرچم رژیم ستمشاهی را بر تابوت مرحوم ادیب انداختند و این شبهه را پدید آوردند که ادیب هوادار رژیم سفاک پهلوی بوده است؛ حال آنکه ادیب برومند خود سالهای سال از مبارزان و فعالان فرهیختهی ضد حکومت پهلوی بود. توجه به این موضوع مصاحبهی ما را خواندنیتر میکند.

 

*جناب آقای انصاری نژاد می‏خواستم درباره ی استاد ادیب برومند که چند روز پیش از بین ما رفتند با شما گفت و گو کنم. از ابتدای آشنایی و گونگی ادامه ارتباط خود با ایشان برایمان بگویید.

** بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. استاد ادیب برومند، استاد مسلم قصیده و از ارکان حقیقی شعر معاصر بودند که درگذشت ایشان ضایعۀ خیلی بزرگی برای جامعۀ ادبی است. زمان آشنایی من با ایشان به سال 72، 73 برمی‏گردد که من در آن زمان 17 ساله و به‌تازگی در جادۀ شعر افتاده بودم. یک تعدادی از شعرهایم را برای ایشان فرستادم و بعد از یکی، دو ماه ایشان در نامه‌ای دو صفحه‌ای، شعرهایم را دستکاری کرده و پاسخم را داده بودند. هم‌چنین من را بسیار تشویق کردند. مضمون نامه این بود که فرموده بودند: «من خوشحالم که شما مسیر اصیل شعر را در پیش گرفته‌اید»، بعد توصیه‌ای هم کردند که با سعدی و فردوسی و حافظ و... یک زیست همیشگی داشته باشم. این نامه در آن زمان برای من خیلی شوق برانگیز بود و من را تشویق کرد. من آن زمان به ایشان تلفنی زدم و استاد با گشاده‌رویی، توصیه‌هایی کردند و گفتند که به تهران نزد ایشان بروم، چون همۀ مطالب را نمی‏توان در نامه گفت. خب من صبح به تهران رسیدم و تا ساعت 2 یا 3 نزد استاد بودم. این بهترین خاطره برای من بود و روی ذهن من برای جهت‌دهی فعالیت‌های ادبی، تاثیر فراوان گذاشت. چند شعر برایشان خواندم. مرا بسیار تحسین کردند اما گفتند: «باید مطالعة بیشتر و عمیق‌تری داشته باشم». چند ماه بعد نیز پس از آن دیدار، به همان شکل قبل، برای دیدن ایشان به تهران آمدم. گذشت تا اینکه نزدیک سال نو به استاد، زنگ زدم تا عید را تبریک بگویم. استاد مجله‌ای به نام «دنیای سخن» را به من معرفی کرد و گفت که آن را بخرم. گفتند: «من مقاله‌ای در آن دارم که از شما هم یاد کردم». خیلی برایم عجیب بود که یک استاد برجسته از یک جوان 17 ساله صحبت کند. یادم می‏آید حدود 10 تا 15 مجله را خریدم. چکیدة مطلبش این بود «در سالی که گذشت من می‏خواهم، مطلبی را بگویم که نیمی از آن ادبی و نیمی دیگر سیاسی است. چون من با هر دو قلمرو، الفت دیرین دارم». بحث سیاسی آن به نام «کرسی‌نشینان، عبرت نمی‏گیرند»، بود و بحث ادبی ایشان این بود که گفته بودند: «من از پیشرفت جوانان ناامید بودم تا اینکه جوان 17 ساله به نام انصاری‌نژاد، نامه‌ای نوشت و شعرهایش را برایم فرستاد و به قصد دیدار من به تهران آمد، (ایشان نسبت به شعر سپید، روی خوشی، نشان نمی‏دادند)، گفتند که امیدوار شدم؛ جوانانی از جنس انصاری‌نژاد اگر گمراه نشوند، می‏توانند خدمت‌گزاران مفیدی باشند». بعد از آن هم 3 الی 4 بار با ایشان در ارتباط بودم ولی بعد از آن سعادت با ما یار نشد و واقعیت اینکه حتی نمی‏دانستم که در قید حیات هستند یا نه. چون آن زمانی که من 17 سالم بود، ایشان 72 ساله بودند. حدود چهار سال پیش از آقای کاظمی، سراغشان را گرفتم. ایشان گفتند: «در قید حیات هستند و کتاب استاد را آقای شریعتی، چاپ کرده‌اند. می‌توانی شمارة استاد را از آقای شریعتی بگیری». من هم با آقای شریعتی تماس گرفتم و گفتم که از ارادتمندان استاد هستم و ایشان هم شمارة استاد را به من دادند. با منزل ایشان تماس گرفتم و یکی از اعضای خانواده‌شان تلفن را برداشتند و گفتند که استاد، معمولأ با تلفن صحبت نمی‏کنند. فردای آن روز، خود استاد با بنده، تماس گرفتند و گفتند: «آقای انصاری! کجایید؟ دیگر پیدایتان نشد». من هم کلی عذرخواهی کردم و استاد فرمودند که چند روز دیگر با من تماس بگیر و یکی از شعرهایت را برای من بخوان تا ببینم به توصیه‌هایی که به تو گفتم، عمل کردی یا نه. من هم چند روز بعد، تماس گرفتم و قصیده‌ای را به خود استاد، تقدیم کردم. ایشان من را خیلی تشویق کردند. بعد از آن هم ما کسالتی داشتیم که پیرمرد، مدام با ما در تماس بود. آخرین بار هم تقریبأ دو هفتة پیش بود که تماس گرفتند و صدایشان بریده بریده و لرزش صدایشان محسوس بود. گفتند: «آقای انصاری! شما بالاخره چه زمانی به تهران می‏آیید؟». به ایشان گفتم: «یک ماه پیش، تهران بودم و با منزل، تماس گرفتم؛ اما شما اصفهان بودید». فرمودند که در اولین فرصت به تهران بیایم. این یک حسرتی شد و در دل ما ماند که ای کاش زودتر به  تهران می‏رفتم و می‏توانستم قبل از فوتشان ایشان را ببینم و می‏گفتم: «ان‌شاءالله شما مرز 100 سال را هم رد می‏کنید». خلاصه که مقدر چیز دیگری بود 

  *از میان آنهمه شاعر، چه شد که به ایشان نامه نوشتید؟

** من در کتابخانة شهر خودمان، برازجان، کتابی به نام «پیام آزادی» دیدم که خود استاد می‏گفتند که این کتاب تا الان به 25 یا 28 زبان، ترجمه شده است. هر خیزش آزادی‌خواهی که در راستای آزادی در هر کشوری رخ داده بود، استاد با آنها همراهی کرده بودند (با هر ملیت و هر مذهبی؛ جنبش فرا مذهب). برایم عجیب بود که یک شاعر تا این حد، موضع‌مند باشد. هر اتفاقی در هر جای دنیا افتاده بود که رنگ آزا‏دی داشت و در راستای شکستن زنجیرهای اسارت بود، استاد با آنها همراهی و هم‌نوایی می‏کرد. ایشان می‏گفتند: «شاعر باید هدفمند باشد. من شعر بدون هدف را نمی‏پسندم. حتی شاعرانی که فقط شعرهای عاشقانه می‏گویند، یک تختة شاعریشان کم است. شعر باید در همة عرصه‌های زندگی انسان باشد». به نظر ایشان شاعر، وجدان بیدار ملت است.

* ایشان در «پیام آزادی» سراغ چه سرزمین‌ها و کشورهایی رفته بودند و با آنها هم‌نوایی کردند؟

** ایشان چند شعر درباره فلسطین دارند، و همچنین کشورها و ملت‌های دیگر، از جمله الجزایر. یک قسمت از قصیدة ایشان در ذهنم است:

 «آفرین! ای الجزایر بر تو و مردان تو                   بر تو و بر جانفشان‌مردان عالیشان تو

گرد از دشمن برآری تا فرا خیزی ز جای                تا که ننشیند غبار ننگ بر دامان تو

فتنه‌انگیزان گیتی عالمی ویران کنند                     تا بنای اقتدار خویش آبادان کنند»

در مجارستان حتی با کشورهایی که در صدد استعمار بودند نیز ستیز داشتند و حتی قصاید تلخی برای فرانسه  در یک مقطع تاریخی دارند و چند شعر در قالب پیام، برای انورالسادات دارند. از اشعار منتشر نشدة استاد، چند نمونه، قصیده بود که ایشان برای من به صورت تلفنی خواندند که سراغ اقشار و اقوام مختلف ایرانی رفته بودند مثلا برای ایل بختیاری:

«سلام باد ز من ایل بختیاری را»

یا در جای دیگر: «سلام باد ز من باستان‌شناسان را».

ایشان همواره با اقشار مختلف و به ویژه با نهضت‌های آزادی‌خواه و جماعتی که تاثیرگذار بودند و عمومأ هم دیده نمی‏شدند، همراه بود.

*همة شعرهایشان در قالب قصیده است؟

**ایشان غزل هم داشتند. مجموعه غزلی به نام «دردآشنا» و «گل‌های موسمی» داشتند که دو، سه سال پیش چاپ شده است. در غزل هم زبانشان، طراوت داشت با اینکه ذهن اصلی ایشان قصیده بود. یکی از غزل‌های ایشان در ذهن من است:

«خوبند دلبران و تو خود چیز دیگری            دلبند عشق را تو دلاویز دیگری»

و البته در همین عاشقانه‌ها هم رگه‌های عرفان و نگاه اجتماعی در شعرهای ایشان کاملأ محسوس است.

* همة شعرهای اجتماعی ایشان در کتاب «سرود رهایی» بود؟

** در این کتاب، مبارزات استاد، پیش از انقلاب هست. چون ایشان در آن زمان هم جزء مبارزان مشهور بودند و حبسیه‌هایی هم دارند. یکی از آن‌ها این است:

 «کنون که زار فکندند در قفس ما را             دگر به برگ گلی نیست دسترس ما را»

*پس باید توجه کنیم ایشان علی‎رغم تبلیغاتی که در ایان ایام شد مبارزات ضد ستم‌شاهی هم داشته‌اند؟

** بله، این مهم در شعرهایشان هم تجلی دارد که پیام آزادی برای همة کشورهای جهان است. در واقع، کاملأ فرا مرزی است. جالب است، علی‌رغم تبلیغاتی که از شخصیت استاد می‏شود، بعد مذهبی در سیرة ایشان خیلی عمیق بود. ایشان کتابی به نام «راز پرواز» دارد که مجموعه شعرهای مذهبی استاد در آن جمع شده است. یکی از قصاید عاشورایی ایشان این است:

«امشب ای ماه بر این عرصه چه‌ها می‏بینی          غرق در خون، تن مردان خدا می‏بینی

امشب ای ماه ز تابیدن خود بر در و دشت             نکته‌ها می‏شنوی، نادره‌ها می‏بینی

زندگان را همه در قعر فنا می‏یابی                     کشتگان را همه در اوج اعلی می‏بینی»

جالب است که استاد در شعرهای مذهبی نیز نگاه حماسی دارد. در مورد شعر آیینی با مطالعة عمیق و انسی که با منابع روایی داشتند، به آموزه‏های دینی نگاه ویژه‌ای دارند.

*خیلی ممنون. گفت‌و‌گوی جامعی شد. در پایان اگر نکته‌ای دارید، بفرمایید.

** ایشان برای دفاع مقدس و شهدا هم شعر دارند. اگر بخواهیم ایشان را تعریف کنیم، باید بگوییم: «استاد، یک ستایشگر بزرگ آزادی، وطن و مذهب بودند». البته ایشان به غیر از قلمرو شعر، در قلمروی پژوهش هم، کارهای جامعی دارند. مثلا بخش زندگی سیاوش در شاهنامه با تصحیح ایشان چاپ شده اشت. هم‌چنین کتاب‌هایی به نام «هنر قلمدان» و «نگارستان ادیب» نیز دارند.

 

 

 


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • ناگفته‌هایی از مرحوم استاد ادیب برومند
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.