موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
به قلم مریم سپهری

یادداشتی بر کتاب «قفس تنگی» سروده‌ی حسنا محمد زاده

21 تیر 1396 12:31 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: با 0 رای
یادداشتی بر کتاب «قفس تنگی» سروده‌ی حسنا محمد زاده

شهرستان ادب به نقل از فارس: تاکنون تعریف‌های زیادی از شعر شنیده‌ایم «جبران‌خلیل‌جبران» معتقد است که شعر عبارت‌ است‌ از «مقدار زیادی شادی، رنج و سرگشتگی به اضافه‌ی مقدار کمی لفظ و لغت» اما جامع‌ترین تعریف از شعر را دکتر شفیعی کدکنی ارائه‌ داده‌ است : «شعر گره‌خوردگی عاطفه و تخیل است که در زبانی آهنگین شکل‌می‌گیرد»

بی‌گمان مهم‌ترین عنصر شعر که باید دیگر عناصر در خدمت آن باشند عنصر عاطفه است آنجا که عاطفه نباشد پویایی حیات و شریان زندگی وجود ندارد شعر بی‌عاطفه شعری مرده‌ است و هر قدر عناصر دیگر در آن چشمگیر باشند نمی‌توانند جای ضعف و کمبود حیات را در آن جبران‌کنند (شفیعی کدکنی)

«تقی پور نامداریان» دراین باره می‌نویسد: عاطفه حالت اندوه و شادی و یأس و امید و حیرت و اعجابی‌ست که حوادث عینی یا ذهنی، در ذهن شاعر ایجاد‌می‌کند و وی می‌کوشد که این حالت و تأثر ناشی از رویدادها را آنچنان که برای خودش تجربه شده‌است، به دیگران هم منتقل‌کند.

جوهر اصلی و فصل مقوّم شعر، عنصر خیال است و بی‌گمان کمال تخیل در بار عاطفی آن است بر همین اساس است که حافظ بسیاری از صورخیال شاعران قبل از خود را که زیبا بوده‌اند اما از بار عاطفی نیرومند تهی‌ بوده‌اند با زمینه‌ی عاطفی انسانی خود سرشار کرده و در شعر خود ابدیت بخشیده‌ است اگر تخیل نتواند بار عاطفی با خود همراه کند چیز هرز و بی‌فایده‌ ایست مثل شعر اغلب گویندگان سبک‌هندی و بسیاری از نوپردازان....

با این پیشگفتار می‌خواهم به سراغ شعرهای حسنا محمدزاده در کتاب «قفس‌تنگی» بروم که یکی از نامزدهای جایزه‌ی قلم زرین امسال بود و شور و جنون حاکم برشعرهایش توجهم را به‌خود جلب‌کرد و بعد از بارها تورق وتفحص در آن ، عاطفه و تخیل و گره‌خوردگی این دو عنصر با هم  را بارزترین وجه اشعاریافتم این کتاب هشتمین اثر منتشر شده‌ی شاعر است شاعری که بسیار جدی و هدفمند می‌نویسد و غزلسرایی‌ست موفق ؛ کتاب‌های قبلی‌اش بارها در جایزه‌های مختلف از فیلترها گذشته و مورد استقبال و تقدیر قرارگرفته‌اند حسنا محمدزاده شاعریست عاطفی و زنی‌ست که با عواطف زنانه‌ی منحصر به‌فردش به شعر رنگ و بویی دلنشین بخشیده‌است عاطفه با ابعاد و عناصر مختلف شعراو درآمیخته و آن را از ظرفیتی تازه برخوردارساخته‌است دنیایی که محمدزاده در شعرهایش خلق کرده دنیای زیبا و جذابی‌ست فضای شعرش تاریک و مبهم نیست برعکس حتی در مواردی هم که یاس و دلسردی او را به‌سرودن واداشته رگه‌های محبت و امید زیرپوست شعرش پیداست.

هرهنرمندی همواره با سه دنیای اندیشه‌ورزانه وحسی در درون و یک دنیای عینی و واقعی در بیرون روبرواست اگربتواند هر سه این عوامل را که رابطه متقابل و سه‌سویه‌ای با هم دارند، همزمان به پیش‌ببرد در نوع تلقی خود از امور دچار زیاده‌روی، زیاده‌نمایی یا نفی و انکارنمیشود.از منظر من حسنا محمدزاده تا حدود زیادی از پس این مهم برآمده‌است :

« خاطرت هست دخیل نفس گرمت را / به ضریح دل ِ این گمشده بستی یا نه ؟/ بارها سنگ به آیینه‌ی ما زد دنیا / من که صدبار شکستم تو شکستی یا نه ؟ »

 « بیش از این باید به بوران زمستان خوکنیم / نیست وقتی دست های گرممان از آن هم »

 « هیزم نیاور زندگی ! دیگر نمی‌سوزم / آتش به دل‌های زغالی بر‌نمی‌گردد »

« کاروانی تشنه بود و یوسفی در چاه و من / من طنابی که فقط شرمنده از کوتاهی‌ام »

« قلب تو زیارتکده‌ای در دل کوه است / یک عشق نفسگیر مرا تا تو رسانده »

در همین چند بیت مختصر به راحتی سه‌سویه ای که از آن یاد کردم قابل لمس و دفاعند عینیت و جریان روزمرگی و جزئی‌نگری ، احساس و عاطفه‌ای زلال و از همه مهمتر اندیشه‌ای که می‌تواند مخاطب را به همذات‌پنداری با خود  وادارد.

عواطف انسانی قابل شمارش یا تقسیم‌بندی نیستند اما براساس بازتاب آنها در"قفس‌تنگی" می‌توان به (خشم و دل‌آزردگی، ترس، غم و اندوه، امید و یأس، نوستالژی وعشق ) تقسیم‌‌شان‌‌کرد

خشم هیجانی فراگیراست که می‌تواند از خیانت درامانت ، مورد بی‌اعتنایی قرارگرفتن ، بی‌ملاحظه‌گی دیگران ، پشیمانی از تصمیم گرفته‌شده و رنجش انباشته‌شده ناشی از اوضاع و احوال حاکم برجامعه و دنیای بیرون بوجود‌بیاید چیزی شبیه آنچه در شعر "حس پشیمانی" دیده‌‌می‌شود  :

«ابرهای بغض در رؤیای بارانی‌شدن / سینه‌ها دریاچه‌ای در حال طوفانی‌شدن / پنجه‌ی خونین بالش‌ها پر از پرهای قو / خواب‌ها دنبال هم در حال طولانی‌شدن / زندگی آن مرد نابینای تنهایی‌ست که / چشم‌ها را شسته در رویای نورانی‌شدن / قطره‌ای پلک مرا بی‌تاب و سنگین کرده‌است / مثل اشک بره‌ها در شام قربانی‌شدن / خوب می‌فهمم چه حالی دارد از بی‌همدمی / پابه‌پای گرگ‌ها سرگرم چوپانی‌شدن/ خالی‌ام از اشتیاق بودن و تلخ‌است تلخ / جای هر حسی پر از حس پشیمانی‌شدن/ چاره‌ی لیلای بی‌مجنون این افسانه چیست؟/یا به دریا دل سپردن یا بیابانی‌شدن »

اگر چه هرکدام از بیت‌ها تصویری منحصر به خود دارند و شاید هر کدامشان درحال و هوایی متفاوت به واژه نشسته‌باشند از دریاچه‌ی ابری و قوهای پرپر بگیر تا تشبیه زندگی به مرد نابینا و قربانی‌شدنی که می‌تواند حاصل اعتمادی از نوع اعتماد چوپان به گرگ باشد و ... اما مخاطب در تمام طول شعر احساس گیجی و سردرگمی نمی‌کند به عبارت دیگر با فضایی کاملا سازمان‌یافته در محورعمودی شعرمواجهیم که داشتن مضمون یکتا و عاطفه‌ای یکدست تمام ابیات را به گونه‌ای خلل ناپذیر به هم پیوندداده‌است وبه عبارتی به شعر فرم داده‌است  می‌توان گفت بطورنسبی همه‌ی اشعار از انسجام فرمی برخوردارند و تقریبا هیچ کدام را نمی‌توانیم مثال بزنیم که در آن به‌هم‌ریختگی تصاویر و ناپختگی مضامین وجود داشته‌باشد.

مخاطب  درشعرهای قفس‌تنگی، ناخواسته، شخصیت و موجودیتی زنانه می‌یابد بی‌آنکه شاعر به زن بودنش اشاره‌ی مستقیمی کرده‌باشد آن هم در رویارویی با احساسات، آرزوها و حساسیت‌ها و زودرنجی‌های‌زنانه  که شاعر در بیانشان جسارت، صراحت و صمیمتی خاصی به‌خرج داده‌است.او امتیازات شعر خود را مدیون زن‌بودنِ خویش است. زیبایی‌های شعر وی، از کتمان‌نکردن عاطفه و صادق‌بودن او در بیان دل‌مشغولی هایش سرچشمه می‌گیرد که سرآغاز کشف‌های شاعرانه و ابتدای حرکت وی درجهت رسیدن به تخیل و اندیشه‌های شعریِ تازه است:

 « لباس نو نخریدم به شوق آن روزی / که رنگ پیرهنم را تو انتخاب‌کنی»

«آب و ریحان پشت پای چشم‌هایت ریختم/برنگشتن از سفر رسم مسافرها نبود»

«قاب‌های عکس روی طاقچه کز کرده‌اند / خسته و دلتنگ هم مثل همین حالای ما »

«سربه زانوی که بگذارند وقت خستگی / قلب‌های بیقرار و بی‌سروسامان هم »

«زن‌های حرف‌مفت‌زن در خوابشان دیدند/ از حلقه‌ی دست چپش یک شب نگین افتاد »

« باز باید بکشی عکس پریشان مرا / گوشه‌ی قاب همان روسری لبنانی »

هر شعر واسطه‌ای میان دنیای درونِ شاعر و عوالم پنهانِ مخاطب است. خوانندگان شعر احساسات و آمال خود را به‌نوعی در شعر جست‌و‌جو می‌کنند؛ و چنانچه بین خود و اثر شعری اشتراکی عاطفی بیابند، از آن به‌وجد می‌آیند رسالت هنر، زمانی به مقصود خود می‌رسد که بتواند در مخاطب نفوذ کند و در او جاری شود .

سارتر می‌گوید: ...هر اثر ادبی، متضمن تصویری است از خواننده‌ای که مخاطب آن است...

درپایان مرورمی‌کنیم چندبیت ازشعر"نقاشی" را  که از میان عواطفی که به آن اشاره‌شد حاصل نوعی سردی و یأس درونی و دلزدگی بیرونی‌ست که البته درنهایت به امید ختم‌می‌شود ، و این امید‌اندیشی و پایانبندی  روشن ویژگی‌ای‌ست که می‌توان از آن به‌عنوان نقطه‌ی قوتی یادکرد که بسیار قابل اهمیت وتأمل‌است

«افتاده‌ام از شاخه‌ای خشکیده بین برف‌ها/ یک پرتقال خونی غلتیده بین برف‌ها/شاید مرا یک روز ابری زیر پای عابران /چشمان گنجشک فضولی دیده بین برف‌ها/ شاید مسافربوده‌ام یک روز اما زندگی/ دنبال من یک کاسه خون پاشیده بین برف‌ها/هر روز دارد می‌دود دنیا شبیه کودکان / دنبال خرگوشی که می‌لرزیده بین برف‌ها / روزی به دریا می‌رسد ذرات آدم برفی‌ام / بوی بهارت باز هم پیچیده بین برف‌ها / ترسیم کرده زندگی در آخرین نقاشی‌اش / ما را ؛ دو تا شاخه گل روییده بین برف‌ها »   


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • یادداشتی بر کتاب «قفس تنگی» سروده‌ی حسنا محمد زاده
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.