موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
نیمایی‌سروده‌های دوره‌ اول و دوم شعر جوان انقلاب اسلامی

گزیده نیمایی‌ آفتابگردان‌ها (۱)

17 شهریور 1396 12:51 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 2 رای
گزیده نیمایی‌ آفتابگردان‌ها (۱)

شهرستان ادب: در سال‌های گذشته مؤسسۀ شهرستان ادب در راستای احیای تجارب موفق شعری آغاز انقلاب و با هدف کشف و پرورش استعدادهای جوان، به برگزاری دوره‌های آموزشی سالانه، اهتمام ورزیده است. در زمینۀ سروده‌های نیمایی نیز این تلاش‌ها با جدی گرفتن نیمایی‌سرایان جوان و برگزاری کارگاه‌های شعر نیمایی و بهره‌گیری از آموزه‌های استادان این حوزه انجام گرفته است.

پروندۀ شعر نیمایی بر آن است تا گزیده‌ای از سروده‌های نیمایی شاعران دوره‌های شعر جوان انقلاب اسلامی ایران (آفتابگردان‌ها) را به طبع دوست‌داران شعر معاصر برساند. بعضی از این شعرها، پیش از این در مجموعه‌های «گزینۀ شعر جوان» توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است و بعضی دیگر از کانال «آفتابگردان‌ها» و از طریق فراخوانی در گروه‌های مرتبط، جمع‌آوری شده است.

گزیدۀ پیش رو از میان شعر آفتابگردان‌های دوره‌های اول و دوم انتخاب شده است.

 

محمدمهدی خان‌محمدی، قم، عضو دورۀ اول آفتابگردان‌ها:

۱

جلوه داده بود
گوشۀ حیاط را

گل که برگ برگ
شرح کرده بود
زندگانی پس از ممات را

 

۲

صخره گفت:
 «زندگی خواب راحتی است»

غنچه‌ای
 صخره را درید و گفت:
 «در دل تمام ذره‌‌‌ها
قیامتی است»

 

علی چاووشی، کاشان، عضو دورۀ اول آفتابگردان‌ها:

 

سال‌های سال
سبزی و صفای باغ او شدم
من چه هیزم تری به باغبان فروختم
                    که حال
هیزم اجاق او شدم؟

 

 

سارا شفیعی، چُرام، عضو دورۀ اول آفتابگردان‌ها:

۱

در ازدحام اینهمه تصویر
آخر چه اصراری
به حرف
های روبهرو داری
هر راستی را مو به مو
در چشم آدم
ها مگو

آئینه
ای آئینه
عاقل باش...

 

۲

قسم به سبز
به سرخ و
قسم به صبح سپید
قسم به آبی سبابه‌های بیداری
دلم به تعرفه‌ایی نانوشته می‌ماند
به خنده‌های تو من رأی می‌دهم

آری...

 

امیرعلی سلیمانی، تهران، عضو دورۀ اول آفتابگردان‌ها:

 

ماه
در حیاط خانۀ امام ایستاده است
کودکی که خنده می‌کند
صاف و ساده است
نام کوچکش علی‌ است
نام کوچکش
فوق العاده است

 

هشت سالگی تو
نُه امام را مجاب کرده است
تا که باغبان شوی
از ستاره‌های شهر بگذری
ماه آسمان شوی

 شیعیان
سی بهار در دعای‌شان تو را سلام می‌کنند
اقتدا به تو
اقتدا به حضرت امام می‌کنند
جام زهر با امام‌ها غریبه نیست
با حسن
با رضا
با نوادگان مرتضی
با تو مهربان کوچه‌های سرد
با تو مرد
!

 

سامرا
خانقاه روشنی ا‌ست
تا فرشته‌ها
در میان کربلا و کاظمین
گاه‌ گاه
سر به آستان شوند
ماه آسمان شوند

 

ما مهاجریم
از مدینه سوی سامرا
با کبوتران مسافریم

 

 

سید علی لواسانی، تهران، عضو دورۀ اول آفتابگردان‌ها:

۱

«شاعر ولی...»

 

از سوز سرما
        هراسان
ابر زمستان
         ابر سیه‌بخت دی‌ماه
                      آه!
 تا صبح لرزید
           تا صبح بارید
شاعر
    ولی
      گرم و
          آرام
بر بالشی نرم
        خوابید!

 

۲

افتراق
با خود وداع کن!
 آنی که روزگار تو می‌خواهد از تو
                    باش!
 کافی‌ است هرچه شعر و

             شب و
                 آسمان و
                      انس
تا کی به فکر ذکر و سماعی؟
انسان!
 موجود اجتماعی!

 

 

علی غنی، تهران، عضو دورۀ دوم آفتابگردان‌ها:

 

کنج یک اتاق گرم و نرم،
روز رفته را مرور می‌کنم
ـ‌از تمام لحظه‌ها‌ـ هر آنچه دیده‌ام
عبور می‌کنم
آتشی‌ است در دلم که ناگهان زبانه می‌کشد
مثل آتشی که وقت بازگشت
در خرابه‌ای میان خانه‌ها زبانه می‌کشید
مرد پیر و سالخورده‌ای
با عصا به روی خاک
نقش آشیانه می کشید...

 

 محمد نقیان، وزوان، عضو دورۀ دوم آفتابگردان‌ها:

۱

تقدیم به کودکان میانمار

کودکان سرزمین خستۀ مرا
                اگر
سربه‌سر
از کنار مادران
         به دوش دارها کشیده‌اند
او که صاحب عصاست، می‌رسد
وعدۀ خداست؛
       می‌رسد.

 

۲

«تقدیم به ناجی‌العلی، نزار قبانی و شهیدش بلقیس»

روزی که دور نیست
گنجشک سرزمین مقدس
پرواز پرحماسۀ خود را
با بال‌های سرخ ابابیل
تکرار می‌کند

 

روزی که رود اردن
         راهش را
رو به مدیترانه عوض می‌کند
لبریز از قصاید درویش
دریای مرده را
بیدار می‌کند
زیتون پیر،
    باز
     کبوتر را
بر آشیان شانۀ امنش
از عطر خنده‌های خداوند
سرشار می‌کند

 

روزی که دور نیست
کابوس‌های صخرۀ صهیون
تعبیر حسن یوسف‌ را خواهد دید
دستان کودکان فلسطین،
              به جای سنگ
از گوشه‌گوشه‌اش
آوازهای روشن داوود را خواهد چید

 

روزی که دور نیست
تقدیر ناگزیر جهان، غیر نور نیست

 

 

محمدامین اکبری، تهران، عضو دورۀ دوم آفتابگردان‌ها:

۱

راز مبهمی گویا
       در دل زمستان بود
هیچ کس نمی‌دانست

تا که ناگهان یک شب
در سکوت و تاریکی
آسمان به حرف آمد
         برف آمد

 

 

۲

روی خوش نشان نمی‌دهی
               چرا؟
ای که لحظه لحظه زندگی من
با تو هست
      بی‌تو نیست
آی شعر!
 چند وقت می‌شود
حسرت سرودنت
          بر دل سپید دفترم
                    مانده است

چند وقت می‌شود که پاسخِ
               «ای جوان! شعر تازه‌ای بخوان!»

«نه!
   شعر تازه‌ای نگفته‌ام»
               شده‌ست

چند وقت می‌شود...
 بگذریم!

چشم‌انتظار تو
باز هفته‌ای گذشت،
           باز هم نیامدی!
خجلت دوباره‌ای میان انجمن
ای رفیق!
 دست من نمی‌رسد به تو
دست تو که می‌رسد به من

محمد میرزایی بازرگانی، قم، عضو دورۀ دوم آفتابگردان‌ها:

 

راستى تو کیستى؟
از کجاى قصه ناگهان رسیده‌اى؟
از خیال؟
از خیال‌هاى کال؟
از خیال‌هاى رنگى محال؟
از کجا رسیده‌اى؟
در میان کوچه‌هاى سرزمین کهنه‌ات
یک نفر شبیه من
          ندیده‌اى؟

 

راستى تو کیستى؟
اینکه در سکوت آینه
به بهت چشم‌هاى من نگاه مى‌کند
                  تو نیستى؟

 

اى منِ من!
 اى تمام من!
 اى صداى شعرهاى بى‌کلام من!
 آمدى که حرف‌هاى ناتمام من
                   غزل شود
آمدى که خنده‌هاى من به بغض
که بغض‌هاى من به اشک
                بدل شود

 

‌ـاشک‌ـ ‌اشک شوق
‌ـ‌شوق زندگی‌ـ
آه! زندگى
از کجاى مرگ‌هاى هر شبم در آمدى؟

خوش آمدى!

 

 

رضا یزدانی، قم، عضو دورۀ دوم آفتابگردان‌ها:

۱

از تقاطع شهید احمد رسولیان که بگذری
می‌رسی درست روبروی یادمان کربلای پنج
انتهای بولوار حاج حیدر تراب
کوچۀ شهید فاطمی‌نسب
خانۀ من است

 

دردآور است؛ نیست؟
این‌که این‌همه شهید
بر سر تمام کوچه‌های شهر ایستاده‌اند
تا نشانی مسیر خانه‌های ما شوند
این‌که این‌همه شهید رفته‌اند
تا بهانۀ ترانه‌های ما شوند
دردآور است؛ نیست؟

 

۲

ای ماهپاره!
‌ـیک پلک‌ـ پایین را نگاه!
 این خیل بالارفته
از برج و بارو
چشم‌انتظار عشوه‌ای از تو
خیره به چشم آسمان ماندند؛

 

 

حالا که تو با یک کرشمه
‌‌ـ‌گیرم حرام‌ـ
 با خنده‌ای آمیخته با ناز
‌ـ‌گیرم کمی هم مفسده‌انگیزـ
 این خلق روزه‌دار را
لبریز از امید خواهی کرد
دیگر چه جای این همه پرهیز؟

 

تکلیف ما را زود روشن کن!
راضی به خنده می‌شوی؟ یا نه؟
فردای ما را عید خواهی کرد؟

 

 

 

محسن خیابانی، کاشمر، عضو دورۀ دوم آفتابگردان‌ها:

رعد می‌زند
و بغض

   در گلوی آسمان، گیر می‌کند
باغ
از خودش سؤال می کند
چرا
آسمان، سر قرار
       دیر می‌کند؟

 

این قرار
از تبار بی‌قراری است
عهد بین باغ و آسمان
      بارشی بهاری است!

 

 تهیه و تنظیم: نیلوفر بختیاری

منابع:

1ـ «این‌بار به نام عشق»، گزیده شعر جوان ۱، انتشارات شهرستان ادب.

2ـ «یک دشت دویدن»، گزیده شعر جوان ۲، انتشارات شهرستان ادب.

3ـ کانال اختصاصی «آفتاب‌گردان‌ها».

 

 


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • گزیده نیمایی‌ آفتابگردان‌ها (۱)
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.