موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

«روایت تاریخ، از عینیت تا تعلیق» ، یادداشتی از جواد افهمی

19 مرداد 1394 07:11 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 6 رای
«روایت تاریخ، از عینیت تا تعلیق» ، یادداشتی از جواد افهمی

شهرستان ادب: یادداشتی می‎خوانید از جواد افهمی داستان‎نویس، پژوهش‎گر ومنتقد ادبی توانای کشورمان. گفتنی‎است تازه‎ترین رمان جواد افهمی امسال با عنوان «سال گرگ» راهی بازار نشر شد.


روایت تاریخ، از عینیت تا تعلیق

قلم را حرمت نه به پرده‎دری است و نه به پرده‎داری.

با رجوع به گذشتۀ کاری این نویسندۀ کوچک‎ترین و مرور آثار تألیفی‎ام همچون ستاره‎های دب اصغر، خورشید بر شانه راستشان می‎تابید، سال گرگ، آشیانه بر اوج و ملاقات در جنگل بلوط به نظر وقت آن رسیده که پذیرای انگ مقدس نویسندۀ رمان تاریخی بر جبین مبارک باشم. خلاصه‎تر و روان‎تر این که: من جواد افهمی هستم. من رمان تاریخی می‎نویسم. حال چه شد و چه شرایطی پیش آمد که به واسطۀ آن من حقیر سراپا تقصیر سر از این ورطۀ هولناک درآوردم پربی‎اهمیت است و حتم از حوصلۀ این مقال خارج.

فعلاً تقدیر این قلم این گونه رقم خورده که بر سر ستر عورت تاریخ اقامۀ دعوی کند و هر از گاه زخمی بر این پرده بیفکند و منظری از گذشتۀ این دیار در مقابل دیدگان مخاطبان نمایان سازد. چه باک؟! حال که از تقدیر گریز نیست پس ماییم و شمایید و این قلمِ پرده‎خوانِ بی‎عافیت. باد که ارزان نفروشمش.

و اما بعد. در ادامه بد ندیدم کمی هم به چرایی این تاریخ‎نگاری بپردازم. امروزه نقش و اثرگذاری بنیادین تاریخ در زندگی آدمیان و سمت و سو دادن به افکار انسانی‎اش بر همگان روشن است. پویش آن بخش از تحولات برجستۀ تاریخی که سرمنشاء مناسبات اجتماعی جدید و ظهور تمدن‎های نو در بستر تاریخ بوده‎ این اشاره را با خود همراه دارد که هرگونه تحول، تکامل و تطور تاریخی را بی‎حضور انسان و نقش کنش‎مندی‎اش در جامعه نمی‎توان در بوتۀ تحلیل و نقد قرار داد. حضوری که فراهم آورندۀ زمینۀ تغییر در امور جاری و تثبیت شدۀ دوران بوده و تحول تاریخی را با توجه به شرایط موجود در روابط بین انسان‎ها رقم زده است. شناخت و آگاهی از پیوندهای تاریخی و هر آن‎چه در ارتباط با خلق این گونه تحولات است باعث کسب تجربه از تاریخ و گشوده شدن دریچه‎های نواندیشه‎گی و در نتیجه خلق دنیایی بهتر و امن‎تر با افقی دردسترس‎تر خواهد بود. سیر اندیشه در گذر زمان جایی که به تحلیلِ توان و ظرفیت‎ها، حق انتخاب‎ها و زمینه‎های گذار از وضعیت‎های بی‎ثبات گذشته می‎پردازد اشاره به شرایط و بستری دارد که ما را به دنیای حال سوق داده است و در نهایت به شناخت انسان از خود می‎انجامد. هر چه این شناخت بیشتر و بهتر صورت می‎پذیرد این سؤال اساسی بیشتر در ذهن بشر نقش می‎بندد که: تاریخ بشر تا چه اندازه سازندۀ اکنون اوست. بی‎شک یافتن پاسخ منطقی ما را به طرح سؤال دیگری رهنمون می‎شود: روایت تاریخی چیست؟

جست‎وجوی نقاط اشتراک حوادث تاریخی و کانون‎های توجه آن با روایت و چیستی‎اش و نقاط عطفش، ما را باز به نقش بی-بدیل، کنش‎مند، کیفی و تأثیرگذار انسان در هر دو فرآیند هدایت می‎نماید. به دیگر سخن این‎که اعتبار وجودی هر دو فرآیند به حضور فعال و تأثیرگذار انسان در بطن و متن هم تاریخ و هم روایت است. 

میل به آگاهی از سرگذشت پیشینیان و تحلیل و نقد زمانۀ مربوط به آن و مردمانی که در آن زمانه می‎زیسته‎اند با تلورانسی کم و بیش همگانی است و همین ظرفیتی است قابل تأمل برای روایت تاریخ در قالب‎ها و فرم‎های متعدد و متنوع. روایتی که میزان باورپذیری و تحریک حس همذات‎پنداری در مخاطبش رابطۀ مستقیم دارد با میزان آگاهی از این گذشتۀ متروک. به عنوان مثال تصویری که فضای غریب و ویران تخت‎جمشید در ذهن خیال‎پرور و رؤیاپردازمان می‎سازد وامی‎داردمان برای شکل دادن به همین رؤیاها دست به کار نبش قبر در بناهای قدیمی شویم، برای شکل دادن به شخصیت‎های تاریخی روایت، در شخصیت و افکار مردمان گذشته دقیق شویم، شرایط و نحوۀ زندگی‎شان را مطالعه نماییم و از اسناد تخصصی و نوشته‎های مورخین و تاریخ شفاهی استفادۀ بهینه را ببریم.

تدوین منشوری از این دست برای هر گونۀ روایت تاریخی نه فقط لزوم اطلاع از حقایقی مربوط به پیشینیان و شرایط و نحوۀ زندگی در گذشته را آشکار می‎سازد، که خلق بستری روایی برای بازتاب کنش‎ها و وقایع تاریخی منتهی به زمانۀ حال را نیز برای فهم مردمان گوشزد می‎نماید. با خلق این گونه روایت است که تاریخ برای ما با معنا می‎شود. ضمن این‎که به‎نظر می‎رسد از آبشخور همین منشور بتوان ردی از یک نگاه علّی و معلولی را در بزنگاه‎های تاریخی یافت و حصول برخی جریانات تاریخی را محصول همین رشته معادلات علّی دانست. روایت تاریخی پا را از حوزۀ ادبیات صرف و هم تاریخ صرف فراتر می‎گذارد و ایده-هایی با بن‎مایۀ فلسفی مطرح می‎کند. تحلیل و تفسیر کنش‎ها و واکنش‎های معنادار انسانی در جریانات تاریخی با استفاده از دانش تجربی دربارۀ گذشتگان و زمانۀ آن‎ها و چالش در روابط علی و معلولی این جریانات و طراحی خط سیری معنا‎یی برای وقایع تاریخی بزرگ ماحصل روایت تاریخ از این دست است. اینک با توجه به پیش‎درآمدی که بر فرآیند روایت و تاریخ و تناسب این دو بیان شد شاید بتوان تعریفی جامع‎تر و هدف‎دارتر از تاریخ ارائه کرد. تاریخ چیست؟ تاریخ را به طور خیلی رسمی می‎توان گذشتۀ انسان و روایت منسجم آن تعریف کرد. آن‎چه خط افتراق تاریخ و روایت تاریخی را بر ما عیان می‎سازد جایگاه انسان در روایت تاریخی است. روایت تاریخی بی حضور انسان همچون آسمان بی‎ستاره‎ای است که به واسطۀ نورپاشانی خورشید به هنگام روز، ستارگانش در پرده‎اند و از نظر غایب. انسان به همان‎اندازه که حضورش و بده‎بستان روایی‎اش و شخصیتش و هویتش به روایت عمق و معنا می‎بخشد تاریخ را و روایت تاریخی را هم به همین‎گونه وامدار خود می‎سازد و بر جذابیتش می‎افزاید. رجوع به کنش‎های انسانی در بطن وقایع بزرگ تاریخی ما را با حقیقتی دوپاره مواجه می‎سازد. پارۀ اول که آشکار کنندۀ حقیقتی مطلق و عینی است برملا کنندۀ این راز بزرگ است که «انسان‎ها تاریخ خود را می‎آفرینند.»

«سهم‎ انسان در این آفرینش.» پارۀ دوم این حقیقت را تشکیل می‎دهد که خود حقیقتی است نسبی و نقش محوری و یگانۀ روایت تاریخی نیز از قاب همین حقیقتِ نسبی است که بر مخاطب عرضه می‎گردد. روایت تاریخی در بستر توسعه و تکامل خود تاریخ را از دو منظر مورد بازبینی قرار می‎دهد. یک: میزان اختیار و قدرت انسان‎ها در آفرینش تاریخ. دو: شرایط، ساختار و حدوث جبر در این آفرینش. تضاد و پارادوکس پیش آمده در این فرآیند خود به نوعی باعث دوقطبی شدن کل پروسۀ آفرینش تاریخی و در نتیجه جریان یافتن یک واقعۀ تجربی با میزانی برابر از هر دو لحاظ علّی و معلولی از یک سو و نامعین و اتفاقی از دیگرسو شده است. شاید کسی به اندازۀ راویان خبرۀ تاریخ به این حقیقت ناب پی نبرده باشد که: هیچ مقوله‎ای به اندازۀ همین دوقطبی شدن جریان آفرینش تاریخی نمی‎توانست به ارتقاء مقام و منزلت روایت هم از منظر تاریخ و هم از منظر ادبیات کمک کند. حال باید دید رسالت راوی یک روایت تاریخی در بستر تألیف چه بوده و داشته‎های او از این منظر چه کمکی به کشف و بازتاب شرایط تاریخی می‎کند. شرایط تاریخی‎ی که پیشینیان را به مسیری خاص و توجه‎برانگیز هدایت نموده و باعث خلق یک نقطۀ عطف تاریخی منحصر به فرد در آن مقطع شده است. این‎جاست که مقولۀ پیچیده، چندپهلو و بی‎ثباتی همچون زمان و گذرش در بستر تاریخ جلوه می‎کند. اعتنا به مقولۀ زمان و کارکردش در وقایع تاریخی و پی بردن به اهمیت این مقوله رکنی اساسی در پی‎ریخت روایت تاریخی را شکل می‎دهد. پس زمان آن رسیده که تعریفی باز هم جامع‎تر و کلان‎نگرتر از پیش ارائه دهیم: روایت تاریخی زنجیرۀ منظم و زمانمندی از وقایع و جریان‎هاست که رفتار انسان را در مقطع خاصی از تاریخ به تصویر می‎کشد، زمان را مدیریت می‎کند و حلقه‎های ارتباطی را در پس و پیش زمان وقوع حادثۀ اصلی یا همان مضمون روایت به هم گره می‎زند، روابط علی و معلولی را مورد کنکاش قرار می‎دهد، ارتباط بین ساختار تشکیل دهندۀ جوامع و رفتار انسان‎ها را به چالش می‎کشد و در نهایت به عناصر بیرونی همچون حادثه، امکانات و القائات خارج از حوزۀ رویداد تاریخی و نیروهای بیرونی می‎پردازد. علی‎رغم هر گونه تلاش برای ارائۀ تصویری قابل‎فهم از جریان‎ها و رویدادهای تاریخی باید اعتراف نمود هنوز تعریف جامع و کاملی از کلیات روایت تاریخی تدوین نگشته است. ارجاع روند تحول و تطور تاریخی به پدیده‎های نوآورانه و نوظهور همچون فناوری، بهداشت، رشد جمعیت، شهرنشینی، تغییر بنیان‎های اقتصادی، رشد دانش، فرهنگ، خانواده و غیره تصور باطل و نادرستی است و بسیار گمراه کننده می‎نماید. این‎گونه تعریف‎ها برای تاریخ و روند حوادث و رویدادها در بستر تاریخ نظمی را برمی‎تابد که در عالم واقع وجود ندارد. وقایع تاریخی چنان در هم تینده‎اند و از چنان ارتباط ارگانیکی بهره می‎برند که پرداختن به موضوعی یگانه و مجزا در میان مجموعه برخوردهای انسانی و تحولات اجتماعی بی‎اعتنا به رشته رویدادهای پس و پیش آن امری سخت و غیرقابل انعطاف به‎نظر می‎رسد. با همۀ این احوالات باید به این نکته اعتراف کرد که بررسی تحولات تاریخی خودبسنده نیست و خارج از حوزۀ علائق و گرایشات انسانی قابل تفسیر نمی‎باشد. بخشی از تاریخ که مفسران را به بطن رویدادها و حوادث تاریخی ارجاع می‎دهد برگرفته از همان نگاه علمی روشنگرانۀ در ظاهر بی‎طرف به مقولۀ تاریخ است. اما روایتِ تاریخ، انسان امروزی را به بخش دیگری از پروسۀ پیچیدۀ مرور حوادث و رویدادها در گذشته سوق می‎دهد و آن نکات و جنبه‎های مورد علاقۀ ماست؛ فرآیندهایی که جذابیت می‎آفرینند و به لطف جذابیت‎شان وامی‎داردمان گذشته را به قضاوت بنشینیم. بحث جذابیت‎آفرینی و موارد مورد علاقۀ پی‎گیران تاریخ نباید خدشه‎ای به قضاوت عالانه نسبت به تاریخ و حوادث آن وارد آورد. درست است که وقایع تاریخی یا همان مجموعه حوادث و نقاط عطف تاریخ در جایی از گذشته صورت گرفته و به پایان رسیده است و از این رو در ظاهر دارای نتیجه‎هایی متقن، تثبیت شده و روشن می‎باشند. اما این ظاهر امر است. مسیر سخت و پرفراز و نشیبِ جمع‎آوری اسناد، مدارک و شواهد تاریخی و ساماندهی آن‎ها در مجموعه روایتی تاریخی به ما می‎فهماند که تاریخ بی‎طرف نیست. تاریخ علمی است که در آن علاوه بر کنکاش‎های علمی، گرایشات انسانی هم دخیل است و نیاز مبرم به تحلیل‎های مبتنی بر تعلقات خاطر فردی دارد. رابطۀ انسان امروز با گذشته صرفاً یک رابطۀ علمی و معرفتی نیست و عاطفه و عمل نیز در این رابطه نقش دارد. روایت‎های تاریخی گذشته را بازآفرینی می‎کنند، این گذشتۀ بازآفرینی شده را تفسیر می‎کنند، جنبه‎های تخیلی، افسانه‎ای یا قهرمانانۀ آن را ارتقا می‎بخشند و پررنگ می‎کنند و احکام خود را در مورد درستی یا نادرستی اعمال پیشینیان صادر می‎نمایند. راویان تاریخ از دل همین آفریده‎ها عملکرد مردمان امروزی را نیز بر مبنای همین روایت‎ها قضاوت می‎کنند و گاه گذشته را الگویی برای رفتارهای سیاسی، اجتماعی یا دیگر نحله‎های جامعه‎شناخی مردمان حال حاضر قرار می‎دهند. با این حال به‎نظر می-رسد طرح سؤال‎های بنیادین در زمینۀ روایت تاریخی و نسبت آن با تاریخ گریزناپذیر می‎نماید. مثلاً این که آیا این روایت‎ها و داستان‎ها ریشۀ معرفتی دارند؟

آیا می‎توان بین روایت‎های متعدد و متنوع از یک رویداد تاریخی تمایز قائل شد؟

برتری قائل شدن برای تفسیرهای خاص نسبت به تفسیرهای دیگر تا چه حد علمی و منطقی است؟


جواد افهمی     تیرماه 94

 

منابع:

مقدمات فلسفۀ تاریخ حمید کوزری

فلسفه تاریخ چیست: دانیل لیتل

 


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • «روایت تاریخ، از عینیت تا تعلیق» ، یادداشتی از جواد افهمی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.