موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
شعر بی دروغ، شعر بی نقاب

یادداشت مسعود شیربچه بر کتاب خبرهای خوب

17 مرداد 1395 16:25 | 1 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 11 رای
یادداشت مسعود شیربچه بر کتاب خبرهای خوب

شهرستان ادب به نقل از هفته نامه «صبح اندیشه» : از خبرهای خوب دنیای نشر در سال 95، یکی هم انتشار دفتری از اشعار مریم کرباسی توسط انتشارات شهرستان ادب به نام «خبرهای خوب» است. کتاب، ظاهری ساده دارد و چاپی پاکیزه. طرح روی جلد آن نیز مانند مضامین شعرهای آن ساده است و چشم نواز؛ گرته ای از شِمای یک گرامافون با رنگ سبزآبی و طرح های اسلیمی و نقطه های درشت رنگی بر زمینه ی سبز پسته ای. نه مقدمه ای در کار است ونه توضیحی و خواننده با تقدیمیه ای که یک جا و یک کاسه تمامی اشعار را به همسر مریم کرباسی پیشکش می کند یکسره به دنیای متن وارد می شود؛ نه دربندی، نه ایست بازرسی و نه نگهبانی و نه «عَنعَناتِ» رایج در کتاب های شعر امروز. متن کتاب نیز بی پناه و گشوده است؛ همچون جهان ادب.

مریم کرباسی را «شاعر انقلاب» خوانده اند یا «شاعر انقلابی». اما به گمانم فرق است میان شاعری که بنیادهای انقلاب و مبانی آن را با اندیشه ای تبلیغی و کُنشگر در اشعار خویش با صدای بلند اعلام می کند تا شاعری که به سادگی از محیط پیرامون خویش – که برای کرباسی محیطی مذهبی است و سنتی - و از رسانه ها تأثیر می پذیرد و همان ها را نیز به سادگی در شعر خویش بازنمایی می کند. به دیده ی من، مریم کرباسی از این دسته ی دوم است. او نه رسالت تبلیغی برای خود قائل است و نه شعرش قطعنامه است و صدور مانیفیست های برآمده از ایدئولوژی خاص. بنابراین در شعر او نه با سیاست و فلسفه و جهت گیری سیاسی مواجهیم و نه با زنده باد و مرده بادها. دنیای مریم کرباسی به سادگی و صمیمت یک جهان کوچک است یا بهتر بگویم؛ «خانه ی من دنیای من است».

همین دنیای خانگی و کوچک اوست که تجربه هایی را که می توانست در ذهن و زبان شاعری ایدئولوگ به بیانیه های بلند مبدل کند در شعر مریم کرباسی، مایه ی عاطفه های شخصی و انسانی شده است؛ مثلاً تجربه ی زیارت مشهد و بارگاه امام هشتم (ع) به بیانی بسیار ساده و بی پیرایه : «جالب است آقا! خیابان های اطراف حرم / نیمه شب ها هم شبیه روز، عابر داشته»؛ تجربه ای کودکانه از خیابان های شبانگاهی شلوغ اطراف حرم که برای هر کودکی که شیفته ی جنجال و غوغاست و پرسه زدن های بی شمار که به او اجازه می دهند تا دیرگاه بیدار بماند جالب است. حتی شعرهای بیش تر نزدیک به اندیشه های انقلاب او نیز به هیچ وجه بیانیه ای نیستند. مثلاً شعر شماره ی 5 که برای پدر چهار شهید سروده شده نیز بیش تر متأثر از روح بزرگوار پدری است که چهار فرزند خود را از دست می دهد و هنوز خوشخو است و مهربان و صبور. امری که نه تنها مریم کرباسی که تمامی اطرافیان را در بهت فرو برده است :«حتما به بندگان مقرب ترش، خدا / این گونه داشته است نظرهای خوب را». تمامی این احساس عاطفی را می توان در پچپچه ها و زمزمه های حرف های همسایه دید آن هم برای مریم کرباسی که خود، همچون شاخه ی لاغر کم جان، از خبر مرگ مادر شکست.

بی شک رودررویی با پدری که صبوری و متانت خود را با وجود چهار داغ بزرگ از دست نمی دهد برای او پرسشی است که پاسخی برای آن ندارد و برای همین است که به سادگیِ رویاهای کودکانه، پس از مرگ پدر شهید، شاعر پیش خود می اندیشد :«حالا پدر میان پسرها نشسته تا / معنا کند قضا و قدرهای خوب را». در این غزل، واژه ی «خوب» در ردیف «خوب را» برآمده از حس خوبی پدر است؛ صفتی که بهترین جایگاه را در تکرارهای مکرر ردیفی یافته تا بارها در آینه ی بیت های روبرو جاودانه شود.

آن چه در میان شعر مریم کرباسی به لحاظ زبان و لحن و چینش واژه ها چشمگیر است سادگی و روانی وزن در شعر اوست. این روانی وزن به مخاطب می فهماند که کرباسی به زور، کلمات را به هم چفت نمی کند. البته که مانند هر شاعر کلاسیک سرای دیگر او نیز از همان آغاز به قافیه ی پایانی نظر دارد اما همین که قافیه را یافت باقی کلمات به سِحر شاعری کنار هم می نشینند تا ترکیبی چشم نواز و معنی دار را فراهم آورند و اصلا به نظر من، شاعری یعنی همین!. همین استعدادهای شاعرانه است که می تواند حتی کلمات غیرادبی و دشوار را که در شعر دیگران، مایه ی دست انداز می شود (مانند چار قل) در شعر او به راهی بی سرعت گیر و دست انداز تبدیل شود : «برایشان شب جمعه، چارقل می خواند / و می گذاشت سر هر مزار، دسته گلی...».

زبان شعر مریم کرباسی هم ساده است. زبان مردم کوچه و بازار. زبان زندگی روزمره. او به عمد با آن که ادبیاتی است و دانشگاه ادبیات را از سر گذرانده، از زبان پر طمطراق و پیچیده و بلاغی ادب کلاسیک پرهیز می کند. «رولان بارت» می گوید : «اگر شعر بخواهد عاطفی شود و با عواطف جمع، ارتباط یابد ناچار از رویکرد به زبان عام و روزمره است» مثلاً زبان شعرهای فروغ فرخ زاد. در این حالت ابزارهای بلاغی و ترفندهای «ریطوریقایی»، مانع و حجاب و مایه ی گرفت و گیر میان گوینده و مخاطب نیست. شنونده درگیر چالش صناعات ادبی نیست. به سادگی می شنود، می خواند و به سادگی می گیرد و می فهمد :«و بعد از او پدر آرامش خیال نداشت...». درست به روانی یک نثر ساده و شاید همین سادگی است که در دست شاعر امروز، برخلاف بزرگان ادب پارسی به نیرومندترین صناعات ادبی برای بازنمایی عواطف و احساسات شاعرانه بدل شده است.

زبان شعر امروز، ساده است. حتی زبان ادیبانی بزرگ چون محمدرضا شفیعی کدکنی که بیش از تمامی اساتید بزرگ روزگار به چم و خم ابزارهای بلاغی و آدات ادبی وارد است. چرا که جهان امروز مشتاق صداهای ساده است. صداهایی که از عمق ناخودآگاه عاطفی انسانِ شاعر یا شاعرِ انسان برآمده باشند.

این بی گرفت و گیری وزن و روانی خوانش کلمات در شعر مریم کرباسی از برجسته ترین ویژگی های شعر اوست و می توان امیدوار بود که اگر هم چنان با تمامی وجود به شعر بپردازد و چنان که خود قول داده :«نشسته ام که به شدّت به شعر فکر کنم» می توان امید داشت که بذر شاعری بزرگ همچون فروغ در این گلدان کاشته شود. به نظرم این امری شدنی است هم چنان که بسیاری از سینماگران ما می توانستند همچون «فرهادی» همای اقبال را در آغوش کشند که فقط به تلاشی نیاز است و کمی «اتفاق های خوب». در شعر مریم کرباسی، مایه های شاعری و قریحه ی شاعرانه و ذهنیت اجرای فرم و وزن و چینش ادبی و بازخوانی جهان از نگاهی زیباشناسانه به خوبی وجود دارد و امید که او قدر این همه اسباب و آلات خوب را بداند تا بتوانیم در آینده، خبرهای خیلی خوب و خوب تری از او بشنویم.

اما چگونه می شود در باب دفتر شعری – که یک جا به همسری تقدیم می شود – گفت بی آن که اشاره ای به شعرهای عاشقانه ی دفتر کنیم؟. به باور من عاشقانه های دفتر «خبرهای خوب» از دلنوازترین پاره های این اوراق دل شاعرند که با نخ نامرئی حس و عاطفه به هم شیرازه شده اند. عاشقانه های کرباسی نیز در همان حال و هوای سادگی و کودکانه – و بهتر بنویسم زنانه – سروده شده اند؛ اما زنی که بیش تر مادر است، خواهر است، همسر است تا یک فمنیست و کارشناس امور زنان. برای مریم کرباسی، عشق و یار همچون کاروانی است که از راه دور، از بیابان هایی که او نمی داند کجاست (شاید ناکجاآباد) به هیئت قافله ای مسافران از گرد راه رسیده به چاردیواری رباطِ وجود او می آیند، در می گشایند، اسیر افسون و جادوی میزبان کاروانسرادار گشته و ناخواسته مقیم می شوند. ناگفته پیداست که مسافر خسته ای که دیگر احساس غریبگی نداشته باشد حتما عاقبت بخیر شده است و دیگر نیازی به ادامه ی راه و رنج سفر نیست : «از بس که مانده در دل من، دلنشین شده ست / تا ساکن همیشه ی این سرزمین شده ست / غیر از به او، به هیچ کسی دل نبسته ام / او عاقبت بخیر اگر شد، چنین شده ست / دیر آمده ست و زود نشسته ست در دلم / اما زیاد مانده و عاشق ترین شده ست...» و بعد تجربه های عاطفی روزمره که دل هر زنی را، شاید به اغوای حس زنانه و آرزوهای کلیشه ای در خود می فشارد :«گاهی که خانه نیستم اندوهگین شده ست...».

اما برای من که بیش از همه در ادبیات امروز در پی بازنمایی های ساده و عمیق و انسانی از رابطه ها و پیوندهای عاطفی میان انسان ها هستم عاشقانه های مریم کرباسی، زیباترین و خواندنی ترین شعرهای اوست. اشعاری که در آن ها واژه ها بدون «قرع و انبیق» کیمیاخانه های ادبی، خود برآمده از واکنش های بیولوژیک و سایکولوژیک تن و ناخودآگاه شاعر هستند. واژه هایی که از دل برمی آیند و بی هیچ پیچ و خم بر دل می نشینند و تا  بیایی درباره ی آن ها فکر کنی و تصمیم بگیری در دلت خانه کرده اند. به نظرم غزل بیست و دوم دفتر «خبرهای خوب»، چنین شعری است؛ واژه های ساده، حس ساده، عاطفه ی بی شیله پیله، بیان  انسانی و شاعری که تمامی جهان را در قلب خود گنجانیده است :«من و تو مثل اساطیر قصه ها شده ایم / گدای قصه مرا خوانده اند و شاه تو را» و باز «بیا کنار من، این تک ستاره های حسود / صلاح نیست ببینند بی پناه تو را...» و چه حس پناه مادرانه و عاشقانه ای در این بیت موج می زند و حتی گلایه های عاشقانه :«و روزگار ببین، روزگار خوبی نیست / که گاه روح مرا خسته کرده، گاه تو را...» و اصلاً این اصطلاح «خسته کردن» به معنای کهن «مجروح کردن» فردوسی نیست (بمالید بر خستگی هاش دست) که حس ساده ی خستگی و بریدن یک روح کوچک است که تمامی دنیا و هستی را تنها به اندازه ی خانه ی کوچک خود درک می کند و چه خوب! که شاید امروز ما – ساکنان خاورمیانه ای – بیش تر از اندیشه های بلند و آفاق دور و پهنه های وسیع به همین حرف های ساده نیازمندیم تا یک دیگر را بیش تر، بهتر و ساده تر ببینیم و درک کنیم. به قول مریم کرباسی :«به مصر من که عزیزی، چه فرق خواهد داشت / هزار بار ببینم اگر به چاه تو را؟...». از این تک مصرع او نیز ناگفته نگذرم که بنیان شعری بزرگ می تواند باشد : «نخواب، خواب، تو را بی قرار خواهد کرد...».


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • یادداشت مسعود شیربچه بر کتاب خبرهای خوب
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: