موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشت فاطمه حمزه‌لویی بر کتاب "فرمان یازدهم"

در جستجوی حقیقت از دست رفته!

07 دی 1395 00:00 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 3 رای
در جستجوی حقیقت از دست رفته!

شهرستان ادب: فاطمه حمزه‌لویی در یادداشتی به معرفی رمان «فرمان یازدهم» نوشتۀ زهره عارفی پرداخته است. با یکدیگر به خوانش این یادداشت می‌پردازیم:

«موسی(ع) و هارون بعد از خروج از مصر با انبوه اسرائیلیان، بعد از سه ماه به کوه سینا رسیدند. موسی و یوشع برای مشورت با یهوه (خداوند) به قلۀ کوه رفتند و چهل روز در آنجا ماندند. در بازگشت، الواحی که یهوه با انگشت خویش فرامینِ ده­گانه را بر آن­ها نوشته بود با خود آوردند.»

حالا فکرش را بکنید که یک نفر بخواهد ثابت بکند فرمان یازدهمی هم در کار بوده است!

این کاری است که قرار است یکی از شخصیت­‌های اصلی کتاب «فرمان یازدهم» نوشتۀ «زهره عارفی» انجام بدهد. مردی فلسطینی‌تبار به نام «کبها» که تقریباً همه‌چیزش را در مواجهه­ با یهودی‌­های صهیونیست از دست داده است. جالب این‌جاست، کبهایی که قرار است حقیقتی را برای یک جمع چهارنفره روشن کند، نابیناست! در این روایت، طنز تلخی نهفته است؛ بینا کیست و نابینا کیست؟ انگار فهمِ حقیقت بیش از چشم سر به بصیرت نیاز دارد. کبها مردی است در حوالی چهل سالگی، باهوش و سیاس که صهیونیست‌ها، سنگ و تفنگ و خانواده‌­اش را از او گرفته­‌اند؛ حال او که محقق تاریخ است، با سلاحِ حقیقت و از درِ گفتگو وارد معرکه می­‌شود.

و اما راوی(یوسف)؛ جوانی 27،28 ساله و دانشجوی تاریخ ادیان که با تصویرِ معمولِ «جوان فلسطینی مبارز» فاصله دارد. سرگشتگی و بلاتکلیفیِ انسان­‌های عصر مدرن در او نیز رسوخ کرده است. بر مرز باریکی راه می‌رود که میان مردم سرزمینش و صهیونیست‌ها کشیده شده است. مادر یوسف پس از کشته شدن پدر در یکی از درگیری‌­ها، با یک یهودیِ تازه مسلمان ازدواج کرده و گویی این مرز باریک از همان زمان کودکی، در زندگی او کشیده شده است. او معلق است؛ نمی­‌داند به کجا تعلق دارد و در تاریخ به دنبال حقیقتی است که روحِ سرکش و سرگردانش را سکون ببخشد. یوسف، برخلاف کبها که اعتقاد و ایمان راسخی دارد و یا «سوفی» (معشوقه‌­اش) که در نوعی ثبات و آرامش به سر می­‌برد، سخت بی‌قرار است. او سعی می­‌کند با نوشتن بر آشفتگی‌­های ذهنی­‌اش غلبه کند: «لعنت به من، لعنت به تاریخ، لعنت به این زندگی، لعنت به ما. لعنت. لعنت. لعنت. همین. این نبودن حقیقت است که مرا می­کشد نه بودن دشمن. حقیقت درد دارد. درد! این را باید به که بگویم؟». همین روحیۀ حقیقت­ طلبی­ست که او را همچون شاگردی کنجکاو به دنبال کبها می­‌کشاند. کبها به او قول داده است که در صورت همراهی و همکاری در این سفر دو روزۀ اکتشافی، هزینۀ رفتن کنار دریا را به او بپردازد. «دریا»یی که یوسف از همین حالا بر کرانۀ آن ایستاده و به تلاطم موج­‌هایش چشم دوخته است. رابطه او و کبها به نوعی استاد- شاگردی و با نگاۀ دیگر پدر و فرزندی است. پدری که سعی دارد بین پسر و حقایقِ فراموش شده در غبار تاریخ، پیوندی دوباره برقرار کند.

شخصیت دیگر کتاب، «شمعون»، ناپدری یوسف است. شمعونِ ساعت‌ساز، شمعونِ فرصت‌طلب. کسی که در یوسف حس انزجار را بر می‌­انگیزد. شمعونی که به گفتۀ یوسف، در ابتدا با مهر و محبتش آنها را فریب داده و بعدها شخصیت واقعی خودش را نمایان کرده است. گویا شمعون نمادی از دولتِ اسرائیل است که سرزمین مادری یوسف را با تزویر و زور از چنگش در آورده­ و سایه‌­اش همواره بر زندگی او و خویشاوندانش سنگینی می‌­کند.­ از طرفی کسی که ساعت می‌­سازد، نقشی تعیین‌کننده در زندگی مردم دارد؛ ساعت‌­ها هستند که ثانیه و ساعت و روز را مشخص می­‌کنند، زمان را تعیین می­‌کنند و در نهایت تاریخ را!

«سُدرا میلراک»، دیگر شخصیت کتاب، زن یهودی لهستانی تباری است که خانه و باغِ غصب شدۀ کهبا را از دولت حاکم خریداری کرده است. میلراک در اینجا نمایندۀ همۀ شهروندانی است که با تکیه بر اعتقادات مذهبی و وعده­های دولت اسرائیل خواسته یا ناخواسته پا بر حلقومِ ملتی گذاشته‌­اند. در قسمتی از کتاب، او از رؤیایی می­‌گوید که در مورد گاوِ توی طویلۀ خانه‌­اش دیده است: «خواب دیدم در جنگل سوخته‌­ای هستم که درخت­‌هایش شبیه شاخ گاو بودند. باد از میان شاخ‌­ها که می‌­گذشت، صدای گاو همه جا می­‌پیچید. هیچ جانوری آنجا نبود. فقط یک گاو زرد زرد بود، با چشم‌­های سیاه سیاه و گوش‌­هایی مثل شیپور و میان جنگل از این طرف به آن طرف می­‌رفت... من پشت گوساله پنهان شده بودم و گوساله هر لحظه بزرگ و بزرگ‌تر می­‌شد. اندازۀ اتاقم می­‌شد. حتی بزرگتر. اندازۀ ساختمان و داشت همه‌جا را پر می کرد». استفاده از این تعبیر، به ماجرای سامری و گوسالۀ طلا کنایه می‌­زند؛ که بنی‌­اسرائیل در غیاب موسی (ع) به پرستش آن روی آوردند. نویسنده با پیوند زدن گوساله به زمان حال، به تکرارِ تاریخ و انحرافِ دوبارۀ قوم پس از رفتن موسی (ع) اشاره می‌­کند. این بار سامری دیگری از همان نسل، بر زمین­های فلسطین گرد طلا پاشید و در چشم مردم جلوه‌­ای الهی به آن بخشیده است!

داستان در عرض سه روز و در قالب یادداشت‌­های یوسف روایت می­‌شود. بر همین اساس، فصل‌ها و زیر فصل‌­ها با روز و ساعت مشخص شده‌­اند. تعدادِ شخصیت­‌ها اندک است و فضای داستان محدود به خانۀ سدرا میلاک و اتاق یوسف می­‌شود. نویسنده با بیان جزئیات مربوط به زندگی روزمرۀ مردم فلسطین، تصویری قابل قبول از جغرافیای داستان ارائه می‌­کند. به طوری که در حین مطالعۀ اثر، این تصور پیش می­‌آید که وی تجربۀ زیستن در خاک فلسطین را داشته است.

 


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • در جستجوی حقیقت از دست رفته!
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.