موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشت امیرمحمد واعظی بر رمان برکت اثر ابراهیم اکبری دیزگاه

دربارۀ موجودی به نام شیخ!

14 دی 1395 16:54 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: با 0 رای
دربارۀ موجودی به نام شیخ!

شهرستان ادب: هر روز که شما در خیابان قدم می‌زنید احتمال دارد به افرادی بربخورید با لباس‌های بلند و ریش انبوه که وقتی از مردم بپرسید این افراد متفاوت و مشخص چه‌جور آدم‌هایی هستند، با جواب‌هایی مثل آخوند،‌ شیخ، طلبه، حاج‌آقا و روحانی روبه‌رو می‌شوید، که برخی با علاقه و برخی هم نه چندان دوستانه این پاسخ را می‌دهند.

حال وقتی بپرسید که کار این افراد چیست؟ خواهید شنید: پاسخ به مسائل شرعی، خواندن عقد ازدواج و طلاق، مشاوره و از این دست مسائل. اما کمتر می‌شود که با دیدی درونی به زندگی یک طلبه یا شیخ نگاه شود. شاید برای شما هم مثل من روبه‌رو شدن با داستانی که حاصل درونی‌ترین احساسات و دل‌نوشته‌های یکی از همین افراد متفاوت و ناشناخته است، جذاب باشد. چرا که ما به هر قشر و طبقه‌ای از جامعه که خود جزء آن نیستیم، همواره نگاهی از بیرون و تا حدی ابزاری داریم و نگاه از درون، تجربه‌ای جدید و پنجره‌ای نو برای فهم به روی ما می‌گشاید؛ به خصوص که دربارۀ یکی از خاص‌ترین اقشار جامعه یعنی قشر روحانی باشد.

داستان «برکت» نوشتۀ «ابراهیم اکبری دیزگاه»، روایتی است اول شخص از زبان و دل طلبه‌ای که برای تبلیغ در ماه رمضان راهی روستایی دورافتاده شده و در آن‌جا با اتفاقات و چالش‌های زیادی روبه‌رو می‌شود و در طی یک ماه تبلیغ و زیستن در روستا، فهم‌هایی دربارۀ غامض‌ترین مسائل برای او حاصل می‌شود که شاید به طور معمول هرگز برایش میسر نبود.

کتاب با شروعی جنجالی از صحنۀ برخورد سیب گندیده به سر شیخ داستان آغاز می‌شود! شیخی که ساعت‌ها از قم راه‌آمده‌است تا در ماه رمضان برای مردم روستای میان‌رودان به تبلیغ دین بپردازد، با این استقبال از خود روبه‌رو می‌شود. روستای میان‌رودان، روستای عجیبی است؛ نه به خاطر منطقه و آب‌وهوایش، بلکه به خاطر مردم عجیب و غیرقابل پیش‌بینی‌اش! مردمی که بینشان از عمیق‌ترین سؤالات دربارۀ ایمان و پوچ‌گرایی (نهیلیسم) می‌توانی پیدا بکنی تا کسانی که فقط می‌پرسند: «حمام رفتن، روزه را باطل می‌کند؟!»

شخصیت‌پردازی‌ها در داستان طبیعی و قابل‌قبول است و اگر با جامعۀ روستایی آشنا باشید، می‌توانید واقعی بودن شخصیت‌ها را دریابید. سبک‌های شخصیتی مختلف در روستا دیده می‌شوند؛ از رئیس شورا که روستا را ملک خودش می‌داند تا مردمی کنار کوچه‌نشین که جز مسخره کردن شیخ کاری ندارند و زنان روستایی که تا تقی به توقی می‌خورد، دعوایشان می‌شود. این سبک‌های شخصیتی متفاوت در طول داستان در قالب افراد متبلور شده‌اند و داستان در خلال کشمکش‌های روستائیان با هم و شیخ داستان با روستائیان پیش می‌رود.

از آن‌جایی که فضای داستان به صورت اول شخص روایت شده و در قالب دل‌نوشته‌های شیخ داستان بیان می‌شود، ارتباط گرفتن با آن به صورتی انسانی و هم‌دردانه کار راحتی است و خوب می‌توان فضایی را که شیخ داستان در آن گیر افتاده، فهمید! فضا دقیقاً فضای روستایی دورافتاده است، با مشکلات معمول این مناطق از بی‌کاری و اعتیاد گرفته تا مطلع نبودن از احکام شرعی و اصول اعتقادی.

در طی داستان شاهد دو عالَم هستیم؛ یکی عالم ذهن شیخ داستان و یکی هم عالم بیرون که از دریچۀ ذهن راوی آن‌ را می‌بینیم. فضای کلی داستان در طی درگیری ذهن شیخ با این محیط بیرونی شکل می‌گیرد که بر حسب اتفاقات مختلف در طول داستان، فهم راوی از فضا دچار تغییر و تحول‌های مداوم و غیرقابل پیشبینی می‌شود، که این خود بر چالشی بودن داستان می‌افزاید.

در طی خواندن داستان به خاطر تعلیقات داستان و پرش‌های ذهنی شیخ، ممکن است مجبور شوید بخشی از داستان را دوباره بخوانید تا متوجه شوید: «چطور شد که این‌طور شد؟!» البته پرش‌های ذهنی را نویسنده به‌طرزی هنرمندانه بازسازی کرده است که افرادی با ذهن آشفته (مثل راقم این سطور!) به‌خوبی با شیخ داستان هم‌ذات‌پنداری می‌کنند! این پرش‌های ذهنی که گاه‌وبی‌گاه در متن پیدایشان می‌شود، باعث وجود گنگی خاصی در متن می‌گردند که از جهتی آزاردهنده بوده و از جهتی باعث جذابیت داستان می‌شوند؛ مثلاً وقتی از وسط تعریف اتفاقی در روستا کانالی در ذهن شیخ زده می‌شود به گذشتۀ خودش، آن هم بی هیچ مقدمه‌ای، شما کمی گیج می‌شوید و یا حتی ناراحت که چرا متن اینطور است؛ ولی وقتی ربط این مسائل را با هم متوجه می‌شوید، از طبیعی بودن روایت داستان بسیار لذت می‌برید!

داستان در پس‌زمینه‌ای مبهم از گذشته‌ای تاریک و ناپیدا رخ می‌دهد که به‌مرور تا آخر داستان بخشی از مه‌آلودگی آن برطرف می‌شود، ولی ماجرا تا آخر داستان ابهام و ناپیدایی خود را حفظ می‌کند و به مخاطب خود اجازۀ تخیل و داوری در قبال موضوع را می‌دهد.

داستان بسیار نمادین بوده و در جای‌جای آن شاهد نماد‌هایی مرموز، عجیب و غیرقابل پیش‌‌بینی هستیم که نقش مهمی را در تفکرات راوی و مردم روستا دارند؛ نماد‌هایی مانند گاو زرد، مار سمی و یا درخت مقدس که ریشه در سنت‌های ملی_مذهبی مردمان این دیار دارد و در تفکرات عموم مردم جایگاه خاصی برای‌ آن‌ها موجود است. خرافات رایج میان عامۀ مردم به‌ویژه اقشار کم‌تر تحصیل کرده که بیشتر مردم روستا را تشکیل می‌دهند، در داستان بسیار مشهود و محسوس است و بخش بزرگی از درگیری ذهنی و عملی شیخ را به خود اختصاص می‌دهند و درگیری عجیبی با هوای نفس و خودخواهی‌های او پیدا می‌کنند که شاید بتوان گفت اوج هنر نویسنده به تصویر کشیدن این درگیری‌های درونی بوده است.

در آخر می‌توان گفت در رمان «برکت»، با روایتی عمیق، شخصی و جذاب که بسیار شبیه به تجربیات واقعی است، روبه‌رو هستیم که در طی آن برخی از عمیق‌ترین سؤالات و دغدغه‌های ذهن آدمی مطرح شده و ذهن انسانی که در حال تجربه و فهم و به دنبال پاسخ است، به تصویر کشیده شده‌است. علاوه بر این‌ها طبیعی و گیرا بودن داستان خود به آن ارزش یکبار خوانده شدن را می‌دهد؛ چرا که وقتی کتاب را می‌خوانید، حس می‌کنید همراه با نویسنده مشغول زیستن داستان با شیخ هستید!


امیرمحمد واعظی


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • دربارۀ موجودی به نام شیخ!
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.