موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

یادداشت پرستو علی‌عسگرنجاد بر کتاب «کلاه شاپو روی زمین داغ»

18 بهمن 1395 18:52 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 6 رای
یادداشت پرستو علی‌عسگرنجاد بر کتاب «کلاه شاپو روی زمین داغ»

شهرستان ادب به نقل از تسنیم : انگلیسی‌زبان‌ها مَثل خوبی دارند! وقتی می‌خواهند از در نصیحت دربیایند و بگویند ظاهر ملاک قضاوت نیست، می‌گویند: «Never judge a book by its cover». اگر بخواهیم به اشتباه، به ترجمۀ تحت‌الفظی این ضرب‌المثل نگاه کنیم –که در حقیقت به فراخور موضوع این یادداشت باید بکنیم!- جمله‌ای که دستگیرمان می‌شود این است: «هرگز یک کتاب را از روی جلدش قضاوت نکن». شما هم وقتی «کلاه شاپو روی زمین داغ» را از قفسۀ کتابفروشی برمی‌دارید، اسم کتاب را برای خودتان می‌خوانید، هیچ‌چیز دستگیرتان نمی‌شود و مردد می‌مانید که کتاب را بخرید یا نه، باید این جمله را به خاطر بیاورید!

«کلاه شاپو روی زمین داغ» حقیقتاً روایت یک عدد کلاه شاپو روی یک عدد زمین داغ است! نگران نباشید. نویسندۀ اثر که «محمدرضا عابدی شاهرودی» باشد، دقیقاً می‌دانسته و آگاه بوده که چه نامی را باید برای رمان تازه‌اش انتخاب کند. اتفاقاً او تعمداً همچنین نام نامأنوسی را انتخاب کرده تا شما را از جلد کتاب به درون آن هل بدهد و وادارتان کند رمانش را بخوانید تا خودتان بفهمید کلاه مذکور در زمین مذکور چه می‌کند.

اگر هنوز هم مرددید و فکر می‌کنید نام کتاب، علی‌رغم طرح جلد زیبا و خلاقانه‌اش، چنگی به دل نمی‌زند و احتمالاً از آن کتاب‌هاست که نویسنده خودش هم نمی‌دانسته چه می‌‌خواهد بگوید، سخت در اشتباهید. اتفاقاً شما با یک نویسندۀ زیرک طرفید که از همان اولین صفحۀ کتاب، در قالب یک دانای کل حاضر در صحنه، برایتان دست تکان می‌دهد.

بعد هم به آسانی شما را دنبال خودش به راه می‌اندازد و تا صد‌وبیستمین صفحۀ رمان کوتاهش می‌برد و وقتی به خودتان می‌آیید که به پشت جلد کتاب رسیده‌اید؛ آنجا که نوشته شده: «ارباب در حالی‌که قطار فشنگ بسته و دولول را در دست داشت، بیرون آمد. سراغ جیبش رفت و قطار فشنگ را در پشتش جای داد. دولول را هم گذاشت...».

اگر باز هم اندکی تردید در دلتان مانده، وقت آن است که نگاه گذرایی به طرح داستان محمدرضا عابدی بیندازیم. او برهۀ زمانی خاصی را برای رمانش انتخاب کرده و بسیار به اقتصائات فرهنگی و اجتماعی آن دوره پایبند است؛ دهۀ 30 هجری شمسی، حدوداً 20 سال پیش از انقلاب، وقتی هنوز سیستم ارباب‌رعیتی بر کشور حاکم بود و زن‌ها «ضعیفۀ ناقص‌العقل» نامیده می‌شدند. اتفاقاً یکی از همان ضعیفه‌ها که کامل‌العقل هم هست، به عنوان یکی از شخصیت‌های اصلی کتاب انتخاب شده است.

می‌گوییم «یکی از»، چون عابدی در طول رمانش، شخصیت‌های بسیاری را به مخاطبش معرفی می‌کند و شناسنامۀ جذاب و متفاوتی هم از آنها ارائه می‌دهد و همین امر، کار را برای نویسندۀ این یادداشت دشوار می‌کند که تصمیم بگیرد دقیقاً کدام شخصیت را باید به عنوان شخصیت اصلی به خوانندگانش معرفی کند. شهلا، ضعیفۀ مذکور، زنی است که همسرش را در یک تصادف از دست می‌دهد و او و پسر هفت‌ساله‌اش، بی‌سرپرست و بی‌پول، در مواجهه با طلبکاران همسر مرحومش قرار می‌گیرند. از قضا، پدرشوهر شهلا، آقای حجت کفاش که پیش از پسرش به رحمت ابدی رفته، تکه‌زمینی را به ارباب آن منطقه کرایه داده بوده است و حالا گرۀ اصلی داستان از آنجا آغاز می‌شود که شهلا تصمیم می‌گیرد برای پرداخت بدهی‌های همسرش، آن تکه‌زمین را از تملک ارباب خارج کند. در این میان، وکیلی که شهلا به او پناه می‌برد، پسر همسایه‌ای است که مِهر او را در دل نشانده، اما از ترس پدر منقلی‌اش که او هم به قصد تجدیدفراش به شهلا نظر دارد، جرأت بیان خواسته‌اش را ندارد و این گرۀ دوم ماجراست. از اینجا به بعد، خطر لوث شدن داستان وجود دارد و ناچارید به همین مقدار از خلاصۀ کتاب اکتفا کنید.

زبان شسته‌رفته، متفاوت و خلاقانۀ نویسنده، شخصیت‌پردازی جدید و ماهرانۀ او، فضاسازی دقیق از جامعۀ 60 سال گذشتۀ ایران و تشریح دقیق وضعیت ادارات و نهادهای حکومتی و نظامی آن دوران با زبانی شیرین و طنزآمیز و... همه و همه از نکات مثبتی هستند که در رمان «کلاه‌شاپو روی زمین داغ» دیده می‌شوند.

این رمان به همت انتشارات شهرستان ادب، در اردیبهشت ماه سال جاری و همزمان با نمایشگاه بین‌المللی کتاب به بازار نشر عرضه شده است و برای کسانی که مشتاق به مطالعۀ رمان‌های به‌روز هستند، یکی از بهترین گزینه‌هاست.

اگر هنوز هم برای خواندن این کتاب مردّدید، شما را به خواندن بریدۀ کوتاهی از رمان دعوت می‌کنم:

«همه‌چیز خراب شد. وقتی می‌گویم همه‌چیز، بپذیرید که همه‌چیز خراب شد. تأکید می‌کنم که حتماً بپذیرید. باور کنید که همه‌چیز خراب شد، همه‌چیز. باشد، خفه می‌شوم. فقط می‌خواستم تأکید کنم بر پذیرفتن. حبیب حجت کفاش، مرد زحمتکشی بود؛ ولی خب، مرد زحمتکش بدهکاری هم بود. به خاطر همین می‌گویم همه‌چیز خراب شد...». (ص 42)


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • یادداشت پرستو علی‌عسگرنجاد بر کتاب «کلاه شاپو روی زمین داغ»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.