موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

جوهر سرخ

ای بهار آشنایان ،ای سرود همصدایان نام تو آرامش دل، یاد تو آسایش جان مرز اشراق و شهودی، مطلع صبح یقینی سرزمین آفتابی، خطه ایران زمینی مشرق شور و شکفتن، سرزمین عشق و عرفان جان هستی را تویی دل، جسم هستی را تویی جان آسمان مهربانی، سقف و...
« سوگند » نوشتم اسمتو رو آینه ی دل نوشتم اسمتو رو موج و ساحل تو رو با لهجه ی بارون سرودم تو رو با هق هق مجنون سرودم صدات سمفونی ترانه ها بود نگات نت دل انگیز خدا بود نفسهات شمه ای از کربلا داشت لبات زخم هزاران ماجر...
تو را به خاطر دانستن، تو را به خاطر ما کشتند تو را گروه خدانشناس، به قصد جان خدا کشتند تو ذهن روشن ما بودی، پر از تلالوء آینده برای آنکه نیندیشی ، جنود جهل تو را کشتند تو ذهن مردم ما، آری، تو جان مردم ما بودی به کشتنت نه تو ...

غزلی از مریم خجسته

05 شهریور 1391 | 15:39
باید غزل پراند در آن آسمان که تو... یا بال زد به سمت همان کهکشان که تو.. هر چند واژه نیست برای سرودنت هر چند نیست شیوه ای از آن زبان که تو... بال تو را به دست تو بستند تیر ها وقتی کشیده اند به سمتت کمان که تو... ما ایستاده ایم و به خون فک...

ترانه ای از حمید درویشی

05 شهریور 1391 | 15:36

رفتی و حلقه زده غم تو چشمای همه می شه اسمتو شنید تو سکوت و همهمه کی سوزونده شاخه ی سبزتو بهار من! کی شیکسته بالتو توی اوج پر زدن؟ چی می گفتی به خدا تو با دستای قنوت؟ که شهید حق شدی، رسیدی به آرزوت افتخار همه ای شهریار شهرمون! را...

یک رباعی از بعقوب کریمی

05 شهریور 1391 | 15:34
نوری که بر آفاق جهان تابیدی چون قله رفیع و خالی از تردیدی از واقعه عروج تو روشن شد طراح جهانی شدن خورشیدی یعقوب کریمی
ذرات خاک با تن تو حرف می زند شب ، با سکوت ِروشن تو حرف می زند تو نیستی ، تمام شدی پس چگونه است ؟ دارد تمام ِ بودن تو حرف می زند خودکار من ز خون تو جوهر گرفته است از لحظه ی پریدن تو حرف می زند تسبیح و مهر و خاطره... ، خوابم نمی برد نیمه ش...
غزلی به یاد شهید مصطفی احمدی روشن و دیگر شهدای جهاد علمی یک لحظه چشم دیدن خود را به من ببخش آیینه های روشن خود را به من ببخش پرواز را تو تجربه کردی...مبارکت حالا پر پریدن خود را به من ببخش این گامهای خسته در آغاز راه تو وامانده ...
تقديم به شهيد احمدي روشن 1 چون گلي از دهان سنگ سر بر مي آورم قبرستان بي بهار نمي ماند...! 2 خورشيد آن قدر به قدم هايت خيره مي شود تا جهان در مهي ابدي گم شود! 3 مرگ در من عاشقانه اي ست به هواي زيستن نزديکم! 4 م...

غزلی از راضیه رجایی

05 شهریور 1391 | 15:27
مرحبا و آفرین‌ به‌ کشته‌ شدن‌ در راه‌ خدا (سیدالشهدا علیه‌السلام) ماه روشن بودی از خورشید گردون سر شدی چشم خفاشان عالم کور! روشنتر شدی مست شد باغ بهشت از عطر سرخ خنده‌ات نوبهار بی‌قرار! آن لحظه که پرپر شدی لرزه بر کاخ سیاه گرگها انداختی ...
صفحه 6 از 9ابتدا   قبلی   1  2  3  4  5  [6]  7  8  9  بعدی   انتها