موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
روز سوم از دومین اردوی بانوان عضو دورۀ هفتم آفتابگردان

قربان ولیئی: شعر باید هم عاطفه انگیخته و هم عاطفه انگیز باشد

21 بهمن 1397 12:21 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 4 رای
قربان ولیئی: شعر باید هم عاطفه انگیخته و هم عاطفه انگیز باشد

اردوی دوم بانوان عضو هفتمین دورۀ آفتابگردان‌ها در حال اجراست و روز سوم این اردو با دو کلاس، گفتگو با یک شاعر و یک کارگاه نقد گذشت. در ادامه گزارش مختصری از سومین روز این اردو را می‌خوانید:

 

از حکم اعدام سیاسی تا رهایی در اقلیم شعر

چهارمین کلاس از دومین اردوی بانوان دورۀ هفتم آفتابگردان با حضور ناصر فیض برگزار شد.

در این کلاس گفتگومحور، فیض از خاطراتش دربارۀ انقلاب صحبت کرد و در ابتدا گفت: «امروز تحریفات بسیاری هست، شبکه‌های خارجی می­گویند انقلاب زمانی اتفاق افتاد که کسی خمینی را نمی­شناخت. حال آنکه اینگونه نبود، نفوذ امام حتی در بین غیرانقلابی‌ها هم اتفاق افتاده بود و در کتاب‌های هر کس یک عکس از امام خمینی دیده می­شد.»
او افزود: «بعد از انقلاب هم جبهۀ غرب خواست عراق را همراه خودش کند تا باز به اهدافش در ایران دست یابد.» فیض ادامه داد: «انقلاب ما از دل مردم برآمده بود و به همین سبب انقلابمان اسلامی شد. انقلابی از مادرانی که روضه می‌رفتند و نماز می‌خواندند، و جوانانی که زائر امام رضا (ع) بودند.»

وی با بیان توضیحاتی دربارۀ اوضاع سخت اقتصادی امروز، گفت: «در گذشته رفاه مردم به قیمتی بود که ایران حیات خلوت آمریکا شده بود. البته امروزه هم مشکلاتی هست که باید حل شود، کسانی که می­گویند هیچ مشکلی نیست اتفاقا دشمن انقلابند.» این شاعر اضافه کرد: «من با آقای آخوندی -وزیر کشور- و شهید حسین خزعلی هم کلاس بودم و در یک تظاهرات که با هم رفته بودیم حسین تیر خورد و شهید شد. در همان روزها بود که ده هزار تومان پول اسلحه دادم، که این پول را هم از طریق پدرم تامین کرده بودم. در آن زمان هنوز حمل اسلحه رواج نداشت. بعدها این مسئله علنی شد، مردم چاقو می‌آوردند، یا از اسلحه­هایشان استفاده می‌کردند تا کمی دشمن را به عقب برانند.» فیض دربارۀ ماجرای دستگیری­اش گفت: «وقتی به دنبال من آمدند مامورها تمام پشت­بام­ها و خیابان را محاصره کرده بودند و امکان فرار برایم نگذاشتند.» در خلال همین دستگیری فیض و شش نفر از دوستانش به اعدام محکوم شدند، اما به لطف نفوذ پدرش این حکم عملی نشد. فیض اضافه کرد: «پس از آزادی، زمانی که به خانه بازگشتم بیشتر از مأمورینی که دیده بودم از پدرم می­ترسیدم زیرا او معتدل بود و دوست نداشت پسرش در درگیری­های سیاسی حضور داشته باشد.»
او در ادامه با ذکر خاطراتی از پدرش، مرحوم آیت الله حاج شیخ ابوالفضل فیض مشکینی، به چگونگی ورودش به دنیای شعر پرداخت و افزود: «پدرم مغازه­ای برای دامادمان خرید که من شاگردی­اش را می­کردم. بعدتر برای خودم یک مغازه خریدم اما فهمیدم این شغل، کار من نیست. شروع به خواندن مجله و شعر کردم و با کمک صادق رحمانی با جلسه آقای مجاهدی آشنا شدم. و از آن‌جا به جلسات شعر راه پیدا کردم.»

فیض در پایان به بانوان آفتاب­گردانی توصیه کرد: «نکتۀ مهم در شاعری این است که بتوانی شعر خوب را از شعر بد تشخیص بدهی. اگر بتوانی از شعر خوب لذت ببری و از شعر بد دوری کنی از هر هنری در شعر بهره­مند هستی.»

 

نیکوی: باید بین شعر آیینی و عاشقانه تفکیک قائل شد (سومین کارگاه نقد شعر)

سومین کارگاه آفتابگردانی‌ها در روز شنبه با حضور محمدرضا وحیدزاده، پونه نیکوی و افسانه غیاثوند برگزار شد تا دیگر بانوان آفتابگردانی اشعارشان را بخوانند و نقد اساتید بر شعرهاشان را بشنوند.

«ملیحه یعقوبی» از مشهد اولین شاعری بود که برای شعرخوانی دعوت شد و غزلی آیینی با مطلع زیر خواند:

وقتی که دختر زینت جان پدر باشد

نازش برای خانواده بیشتر باشد

غیاثوند گفت: «شاعر تسلط خوبی به وزن و قافیه داشت و راحت حرفش را زده بود. همۀ شاعران باید به تطابق فعل با زمان دقت کنند و از گزارشی شدن ابیات بپرهیزند تا حرف‌های متفاوتی جایگزین آن‌ها بشود.» او افزود: «نباید در انتشار اشعارمان عجله کنیم و لازم است یک شعر بارها مورد بررسی و ویرایش قرار بگیرد تا قابل عرضه باشد.» نیکوی در ادامه اظهار داشت: «آیینگی هر شعر به آیینگی آن است. با شعر آیینی میتوانیم به جهان‌بینی شاعر پی ببریم و بفهمیم که  نگاه او چه نوع نگاهی ست. عاطفۀ این شعر قوی بود اما شعر در کنار عاطفه، باید روحیه انتقادی هم داشته باشد و حرف‌های امروز جامعه را با آن پیوند دهد. ضمن اینکه باید بین شعر آیینی و عاشقانه تفکیک قائل شد.»

 

بعد از ملیحه یعقوبی، نوبت به «متین روحی» رسید که از گیلان آمده بود:

لای سکوت مرگبار شب

در نامه‌های عاری از کینه

با گفتنی‌هایی که خط خورده است

یا دردهای مانده در سینه

وحیدزاده با بیان اینکه بعضی شعرها بیشتر از اینکه معنا و مفهوم خاصی را منتقل کنند، منتقل کننده یک حس هستند، گفت: «انگار کلمات با هم ترکیب میشوند تا یک آهنگ بنوازند و این مجموعه کلمات و ترکیب‌ها، بیشتر مشخص کنندۀ یک حس و حال هستند تا یک معنای مشخص. مثل شعرهای سهراب. این شعر هم در دستۀ اینگونه اشعار جا دارد.» غیاثوند در ادامه بیان کرد: «می‌توان این شعر را یک شعر متعالی دانست و گفت زبان خوب و نرمی دارد.» این بانوی شاعر، آفتابگردان‌ها را به استفاده از کلمات روشنی‌بخش و امید دهنده توصیه کرد و افزود: «حیف است که احساسات ما در اختیار جهان کلمات مرده قرار بگیرند.»

 

شاعر بعدی که برای شعرخوانی دعوت شد، «زهرا غفاری» بود از تهران که غزلی با مطلع زیر خواند:

تمام قافله را بی‌خبر گذاشته‌ای

چه قدر پشت سرت چشم تر گذاشته‌ای

وحیدزاده زبان این شعر را زبانی سالم و مستحکم خواند و بیت‌های خوب و محکم این غزل را تحسین کرد. نیکوی نیز در ادامه گفت: «این شعر شبیه یک تابلوی نقاشی است که تصویرگری‌های آن در برخی موارد قوی و در برخی موارد دیگر ضعیف بود. برخی اوقات سهل‌انگاری در استفاده از کلمات باعث نارسایی میشود که لازم است شاعران خیلی در این باره دقت کنند.»

 

«فاطمه طبایی» از ورامین، شاعر دیگری بود که برای شعرخوانی در جایگاه قرار گرفت:

بر خاطرات کهنۀ من رنگ میزند

دارد مخالف دلم آهنگ می‌زند

غیاثوند جدا شدن اجزای فعل از فعل اصلی و ترکیب بین آن‌ها را از مواردی برشمرد که به موسیقی شعر کمک می کنند و افزود: «نگاه اجتماعی در شعر این شاعر قابل ستایش بود و او سعی کرده بود با نگاه تیزبینانه به موضوعات اجتماعی، مسئلۀ خوبی را در شعر بیان کند. این تیزبینی و دقت انتخاب جای تحسین دارد.»

 

شاعر دیگری که برای شعرخوانی دعوت شد، «راحله عزیززاده» از آذرشهر بود:

دلم خالی‌ست باید پر کنم از عشق جامش را

که من طاقت ندارم خودسری‌های مدامش را...

وحید زاده درباره این شعر گفت: «زبان در شعر برای شاعرانی که زبان مادری‌شان یک زبان دیگر است بسیار مهم است و باید در انتخاب کلمات دقت کنند. این شعر تا حدودی از سنت‌های ادبی پیروی می‌کرد که وام گرفتن از آن‌ها استفادۀ درستی بود.» او در ادامه اظهار کرد: «گاهی اوقات شاعران تعبیر خوبی پیدا میکنند که باید مراقب باشید تکرار نشوند و وسواس داشته باشید تا واژه ها را به دقت انتخاب کنید.» نیکوی افزود: «این شعر، شعری لطیف بود. اگرچه تصویرگری چندانی نداشت اما زبان آوری خوب این خلا را پر کرده بود.»

 

فاطمه غلامی از تهران آخرین شاعری بود که برای قرائت شعر دعوت شد:

قدم گذار به چشمم که غرق شور شود

تمام دلخوشی‌ام با تو جفت‌وجور شود

به گفتۀ غیاثوند قافیه‌های این شعر اگرچه تکراری بودند اما حرف‌های تازه‌ای در آن زده شد. ضمن اینکه انسجام در سطح ظاهری زبان و کلمه به عمق زبان رخنه کرده بود. او افزود: «اینکه یک تصویر تکراری را به شیوه‌ای جدید و با تصویری جدید ارائه بدهیم قابل ستایش است. شاعر باید آنقدر کلمات را پس و پیش کند و به چالش بکشد تا شعرش بدون ایراد باشد.» نیکوی نیز در ادامه گفت: «این شعر یکدست بود. اما بهتر است در یک شعر پشت سر هم از یک کلمه استفاده نکنیم تا برای مخاطب دلزدگی ایجاد نکند.»

 

کبری بابایی: خواندن کتاب‌های تجاری سطح سلیقۀ کودکان را پایین می‌آورد

کلاس شعر کبری بابایی، شاعر حوزه کودک نوجوان تحت عنوان «شعر کودک، مجال هم‌سخنی با فطرت» عصر شنبه برگزار شد.

کبری بابایی سخنان خود را با طرح این سوال که «آیا سرودن شعر کودک لزومی دارد؟» آغاز کرد. بیشتر پاسخ‌ها به این سوال مثبت بود و شاعران حاضر در جلسه معتقد بودند وجود شعر کودک برای ایجاد ارتباط با کودک از طریق شعر، و به عنوان ابزار آموزشی لازم است.

کبری بابایی سپس با اشاره به این که مواجهه با شعر کودکان به دو صورت وجود دارد، افزود: «شعر کودک یا برای کودک سروده شده است یا دربارۀ کودک. اما قصد ما شعری‌ست که مخاطبش کودک است. متاسفانه این نوع شعر دارد مثل برف زیر آفتاب در سطح جامعه از بین می‌رود.»

وی درباره فایده خواندن شعر برای کودکان گفت: «کمترین چیزی که شعر به انسان می‌دهد درک و دریافت و حس لذت است. اینکه کودک یک ترانه و شعر را می‌خواند ریشه در نیاز به ریتم و موسیقی دارد. با این حال وقتی خوراک فکری درست در اختیار کودک قرار نگیرد به راحتی هر خوراک دیگری می‌تواند جایگزین شود. بنابراین ما باید این خوراک فکری را برای کودکان ایجاد کنیم.»

این شاعر و پژوهشگر ادبیات کودک درباره علت فروش خوب کتاب‌های کودک در مقایسه با کتاب‌های نوجوان گفت: «هرکجا که اسم کودک آمده بحث تجاری شدن هم وجود داشته است. در ایران بازار شعر و قصه کودک خریدار بسیاری دارد اما چون اغلب والدین اطلاعات زیادی دربارۀ آثار خوب این حوزه ندارند کتاب‌های تجاری را که ارزش ادبی ندارند برای کودکانشان انتخاب و خریداری می­کنند و سطح سلیقه کودک را پایین می‌آورند. تا وقتی از قصه‌ها سفید برفی و سیندرلا در دست کودکان باشد نمی‌توان انتظار داشت سطح درک و سواد کودک بالا برود.»

وی با اشاره به نگرش اشتباه آموزش و پرورش به شعر کودک گفت: «در آموزش و پرورش بیشتر مقصود آموزشی‌ست. به همین سبب کودکان لذت شعر خواندن و قصه شنیدن را کمتر درک می‌کنند. بنابراین نمی‌توان از آن‌ها انتظار داشت به کتاب خواندن علاقمند شوند. چراکه کودکی که لذت خواندن را کشف نکرده است بعید است بعدا بتواند به کتابخوانی علاقمند شود.»

وی با اشاره به کم‌لطفی به ادبیات کودک و نوجوان در جوایز ادبی افزود: «در جوایز ادبی به واسطه حجم کتاب‌های بزرگسال، معمولا جایزه اصلی به شاعران و نویسندگان بزرگسال داده می‌شود و به نویسندگان کودک جایزه تقدیری داده می‌شود. این به دلیل این تصور غلط است که اثر شاعر کودک حجم زیادی ندارد در حالی که کار او به مراتب بسیار دشوارتر است.»

کبری بابایی دربارۀ عنصر تخیل در شعر کودک توضیح داد: «تخیل در شعر کودک باید به ساده‌ترین و قابل فهم‌ترین شکل وجود داشته باشد. شاعر کودک باید مخاطب‌شناس باشد و بداند کودک تا چه سنی تخیل‌اش عینی‌ست و هنوز وارد تفکر انتزاعی نشده است.»

بابایی در بخش دیگری از سخنان خود درباره تفاوت‌های میان شعر کودک و شعر بزرگسال توضیح داد: «تخیل، زبان و قالب در شعر کودک تفاوت‌هایی دارد. مثلا زبان شعر کودک سلیس و روان است و ایهام و کنایه ندارد. طول جملات معمولا کوتاه‌تر است، دایره واژگان محدودیت دارد و همین کار سرایش شعر را دشوار می‌کند. در شعر کودک ترجیح این است که ابیات موقوف‌المعانی نباشند و جملات از نظر معنایی کامل باشند. زبان نیز باید ساده و نزدیک به محاوره باشد.»

وی قالب‌هایی چون چارپاره، ترانه، مثنوی، نیمایی و حتی سپید را برای سرایش شعر کودک مناسب دانسته و با اشاره به برخی اشعار موفق در قالب نیمایی افزود: «نوجوان‌ها از زبان اشعار فریدون مشیری، قیصر امین‌پور و حمید مصدق به دلیل سادگی و صمیمیت موجود در آن‌ها استقبال می‌کنند.»

کبری بابایی داشتن دغدغه‌های نوجوانانه را از عوامل موفقیت در سرودن شعر نوجوان دانست و توضیح داد: «برخی دغدغه‌های بزرگسالی خود را با زبان ساده می‌سرایند. در حالی که این نمی‌تواند یک شعر نوجوان باشد. بنابراین ابتدا باید درک درستی از مختصات و دنیای کودکی و نوجوانی داشته باشیم، سپس به سرودن بپردازیم. چرا که دایرۀ تجربیات ما با آن‌ها تفاوت دارد. مثلا برای بچه‌ها تکنیک و فنون شعری ما اهمیتی ندارد و اگر کودک خود شعر و جانمایه و محتوای آن را نپسندد آن را پس می‌زند.»

وی در خصوص آموزش مفاهیم مذهبی به کودکان گفت: «شعرهای مذهبی یکی از معضلات نظام آموزشی ماست. کودک باید مفاهیمی مثل شهادت را به شکل اصولی درک کند. ما با شعرمان می‌توانیم در کودک نسبت به شخصیت‌های بزرگ ایجاد علاقه کنیم.»

بابایی با اشاره به برخی دیدگاه‌های تربیتی نسبت به شعر کودک اظهار داشت: «بچه‌ها آنگونه که ما تصور می‌کنیم عینا از مفاهیم و موضوعات یک شعر الگوبرداری نمی‌کنند. مگر آنکه شخصیت کودکانۀ شعر ما کاری خطرناک انجام دهد که در این صورت بهتر است اینگونه شعرها را برای کودکان نخوانیم.»

وی درباره دل‌زدگی برخی از نوجوانان از فضای ادبیات نوجوان گفت: «متاسفانه در دوره‌ای آثار توصیه شده به نوجوانان دافعه پیدا کرد. امروز ما احتیاج داریم حرکتی مثبت در شعر نوجوان اتفاق بیفتد. نوجوانان با این مرحله از زندگی خود برخوردهای متفاوتی دارند. برخی حس بیزاری می‌کنند ولی بیشتر آنان به دنبال اثبات خود هستند.»

این شاعر در پایان جلسه از شاعران حاضر خواست دربارۀ موضوع مورد علاقۀ خود قطعه‌ای شعر کودک یا نوجوان بسرایند و شاعران آثار فی‌البداهه خود را در جمع قرائت کردند. بسیاری از این آثار مورد تشویق کبری بابایی قرار گرفت و نسبت به آیندۀ شعری شاعران حاضر در جلسه در حوزه شعر کودک و نوجوان ابراز امیدواری کرد.

 

قربان ولیئی: آدمی اول بهتر است خودش را دریابد

قربان ولیئی در سومین روز از اردوی آفتابگردان‌ها مبحثی با رويكرد شعريت و خودآگاهی در ساحت شعر مولانا مطرح کرد.

او با ذکر این پرسش که چرا مولوی متفاوت است، گفت: «کسی نیست مولوی بخواند و نگوید که شعرش شبیه هیچ‌کس نیست. مولوی کسی است که به شکل دیگری میاندیشد و می‌بیند، یونیک و منحصر به فرد است.»
وی افزود: «گاهی شما خود شعر را بررسی می‌کنید و گاهی زمینه‌های شخصیتی و روانشناختی بروز آن شعر را. ما دربارۀ حافظ، عطار و غیره در همان سطوح شاعر داریم ولی مولوی بی‌رقیب است. مدعای من این است که مولوی در جریان سلوک معنوی خود به خودش اشراف پیدا کرده و به ریزترین زوایای جنبش‌های روان خودش، چه در جهان درون و چه در جهان برون آگاه شده و همین سبب شده طوری شعر بگوید که تازه باشد.» ولیئی ادامه داد: «همانگونه که می‌گوید شعر من نان مصر را ماند شب بر او بگذرد نتانی خورد. اشعار مولوی مسبوق به سابقه نیست. همان آن از ملکوت، از خود خداوند شنیده می‌شود زیرا مولوی بر این باور است که خداوند مستمر و پیوسته در حال سخن گفتن است. یک شب اگر بگذرد صبحش زمان کلام دیگری است.»

این شاعر و استاد دانشگاه با بیان اینکه شعر در زبان عربی به معنی احساس کردن است نه اندیشیدن، اظهار داشت: «در تعاریف شعر هم عنصر بنیادی این است که شعر باید هم عاطفه انگیخته و هم عاطفه انگیز باشد. برای ایجاد این احساس شاعر باید آن پدیده یا شی را جزئی از خودش ببیند. کسی که شاخه شکسته درخت را می‌بیند و دلش می‌سوزد قدرت این را دارد که خودش را جای آن بگذارد. این همان اصل وحدت و یگانگی نگرنده و نگریسته است.» او در ادامه گفت: «تمامی انبیا و اولیا و عارفان در یک کلمه این را می‌گویند: خود را باش، و فی انفسکم افلا تبصرون. کمتر کسی دچار پرسش زلزله‌وار و مهیب من کیستم می‌شود، به قول حسن‌زاده آملی خوش به حال کسی که به پرسش من کیستم می‌افتد.»
به گفتۀ ولیئی، فرآیند خودجویی اصل سلوک مولوی است؛ اما چگونه آدمی خودآگاه می‌شود به طوریکه هیچ حرکت، هیچ پندار و هیچ کردارش بی‌خود نیست و در همه‌اش خودش حضور دارد. او در ادامه به بیان مراحل رسیدن به این خودآگاهی پرداخت و افزود: «اولین مرحله خودآگاهی تن‌آگاهی است. آدمی که می‌خواهد به خدا برسد ابتدا باید تن‌آگاه باشد. در همۀ ادیان اعمالی داریم که شما را می‌خواهد از بدنتان آگاه کند چون آغاز معرفت به نفس کشف بدن خود است مانند نماز و وضو.» وی ادامه داد: «بعد از تن‌آگاهی شما باید خیال‌آگاه شوید. شما وقتی به طور طبیعی تن را پایش کردید، متوجه عالم خیال می‌شوید. ابن عربی می‌گوید بزرگترین مخلوق خدا خیال است. عرفان چیزی نیست جز تصحیح خیال.»

ولیئی این نکته را نیز عنوان کرد که مولوی معتقد است ذهن ما مثل يک مهمانخانه است با این تفاوت که ذهن در و پیکر ندارد. باید از این مهمان‌ها پذیرایی کرد و مقصود مولانا این است که تو خیالت نیستی، بالاتر از آنی. اما ما با خیال یکی می‌شویم، خود خیال می‌شویم. اما مولوی می‌گوید سریعا فراتر برو و ببین. او ادامه داد: «از این حرف، آنچه برداشت می‌شود این است که شما مشاهده‌گر ذهنتان باشید. از این مرحله که بالا رفتید می‌رسید به یک مرحلۀ عجیب. یک وادی بسیط ساکت که تنها خدا را دارد و سپس در ساحت سوم که جان‌آگاهی است همه وجود آدمی آگاه می‌شود، خوابش آگاهی و بیداری‌اش هم آگاهیست.»

این شاعر دربارۀ چیستی عشق از نگاه مولوی گفت: «مولوی به عشق بسیار توجه داشت. این عشق چیست؟ همان‌گونه که آن کس یا آن چیز  خودش را دوست دارد شما هم دوستش داشته باشید در این صورت نسبت به کسی نمی‌توانید کینه بگیرید چون می‌بینید انگار خود او هستید و شفقت پیدا می‌کنید.» او افزود: «حیف است که به خاطر شاعری به این حرف‌ها عمل کنیم. قصد از کاشت گندم، گندم است اما کاه نیز به تبع می‌آید. آدمی اول بهتر است خودش را دریابد.»

در پایان ولیئی با خواندن یکی از شعر‌های خود به جلسه پایان داد.

یکشنبه بیست و یکم بهمن، این اردو به پایان می‌رسد.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • قربان ولیئی: شعر باید هم عاطفه انگیخته و هم عاطفه انگیز باشد
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.