موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
پرونده‌کتاب «حوای سرگردان»

قدم‌زنان در باغ‌های عدن | یادداشت بهنام نورمحمدی بر مجموعه‌داستان «حوای سرگردان»

05 اسفند 1397 15:02 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 3 رای
قدم‌زنان در باغ‌های عدن | یادداشت بهنام نورمحمدی بر مجموعه‌داستان «حوای سرگردان»

شهرستان ادب به نقل از روزنامۀ صبح نو:‌ در روزگاری که اثر هنری و ادبیِ معنادار –اعم از فیلم، داستان، موسیقی و...- به کالای نایابِ بازارِ فرهنگ تبدیل شده، مجموعه‌داستان «حوّای سرگردان» کتابی است که هر چشمِ زرشناسی را به خود جلب می‌کند. اگر معناداریِ یک اثر هنری را هم‌ارز با ترسیم جایگاه یک ملت در پهنۀ تاریخ بدانیم، محمدقائم خانی توانسته این کتاب را به اثری کامل و گویا تبدیل کند. او صادقانه مرزبندی خود را با جهان مدرن (و یا حداقل با توسعۀ کور) مشخص می‌کند. در پی یافتن جایی که هنوز جهان سنت به‌طورکامل در ناخودآگاه جمعی مدفون نشده، قصه‌ها رهسپار روستاها و شهرهای کوچک شده‌اند و حتی زنی روستایی چنان جایگاهی می‌‌یابد که مونولوگ‌هایش با زبان محلی، یکی از داستان‌های کتاب را به خود اختصاص دهند.

کتاب «حوّای سرگردان» از همان آغاز به ما می‌فهماند که نه با نوشته‌های یک نویسندۀ معمولی، که با متنی درخور روبه‌رو هستیم. در جای‌جای داستان‌ها، اتفاقات ریز و درشت به ما نشان خواهند داد که جایگاه علم، دین، توسعه، فرهنگ محلی و... همگی آگاهانه در پیکرۀ داستان‌ها قرار گرفته‌اند. حتی گاه استخوان‌بندیِ عالمانۀ داستان بیرون زده، چنان که کارشناسی جوان که قصد دارد با تخریب محیط زیست مقابله کند، با زیر و رو کردن آیین‌نامه‌ها و پروتکل‌ها و نوشتن متن و مقاله، بر روند پیشرفت علم تأثیر می‌گذارد. در قسمت‌های دیگری از کتاب، نمونه‌هایی مانند توصیه‌های استاد مطالعات زنان در داستان «برند» و صحبت‌های شمعون در مورد بازار نیز همین حس را در خواننده ایجاد می‌کنند.

قصه‌های کتاب، ظواهر امور را جدی نگرفته و بر باطن آنها متمرکز می‌شوند، همواره به جوشش‌ها و هیجانات، به دیدۀ شک نظر شده و آرمان‌های شورانگیز، سطحی و بی‌مایه شمرده می‌شوند. در «بازی برفین» گرچه بساطِ خان و خان‌زاده جمع می‌شود، اما رعیت، همان رعیت است و خانِ دیروزی، امروز نمایندۀ مجلس شده است. همین باطن‌نگری داستان‌ها باعث می‌شود شخصیت‌های اصلی داستان‌ها معمولاً پخته و سالخورده باشند؛ که «تا نسوزد برنیاید بوی عود/ پخته داند کاین سخن با خام نیست».

در ادامه، با تمرکز بر چهار داستان از کتاب -یعنی «لبخند محو شالی»، «برند»، «گورزا» و «حوّای سرگردان»- سعی می‌شود درون‌مایۀ داستان‌ها را دریافته و پابه‌پای نویسنده، در باغ‌های «حوّای سرگردان» قدم بزنیم.

لبخند محو شالی

مسئلۀ توسعۀ ویرانگر که در جای‌جای این کتاب به چشم می‌خورد نشان از اهمیت این دغدغه در ساحت اندیشۀ نویسنده دارد. تب ویرانگر تولید حداکثر در این داستان، فرهنگ پوشش نوظهور در «برند»، غول‌های زرد و سیاه راهسازی در «سپیددندان» و... همگی یادآور توجه نویسنده به آثار نامطلوب توسعۀ کور هستند. در این کتاب تنها به شرح مسئله بسنده نشده و قصه‌ها تلاش دارند پاسخ خود به مسائل مطرح شده را نیز نشان دهند. در دنیای «لبخند محو شالی»، انسان، محکوم ابدیِ منطق تولید حداکثر نیست و راه‌هایی برای رهایی از گردابِ منطق بقاء وجود دارد.

کارشناسی که سعی در اصلاح شاخص‌های ارزش‌گذاری دارد می‌تواند بر خواباندن تب تولید حداکثر اثرگذار باشد، اما قهرمان واقعی کسی است که در واقعیت با این وسوسه مقابله کرده. تنها کشاورزی که شالیزارش را سم‌پاشی نمی‌کند شب و روز هراس این را دارد که آفت محصولش را از بین ببرد، اما او ایمان دارد که باید برنج سالم تهیه کند. انگار کسی که می‌خواهد در دام توسعۀ ویرانگر نیوفتد فقط و فقط باید مومن باشد و ترس و لرز ایمانش را به جان بخرد .

برند

تا زمانی که نویسنده به چیزی باور ندارد، نمی‌تواند هیچ نوشته‌ای را بیافریند. همین که کلمه‌ای به روی کاغذ بیاید، همراه خود هزاران پیش‌فرض، باور و قالب را می‌آورد؛ زیرا سرشت جهان به گونه‌ای است که هرآنچه در آن جای دارد -فارغ از آن که چه شکلی دارد- ناگزیر از پذیرش شکل و قالب است. داستان «برند» از نگاه اول شخص است، دختری نویسنده که نمی‌داند داستانش را از کجا آغاز کند. همه از او می‌خواهند که در داستانش اصل بی‌طرفی را رعایت کند، اما او نمی‌تواند خود را بفریبد، می‌داند که بی‌طرف نیست و بین «متین» و «متین»، سوی اولی را گرفته است.

در مقدمه‌، از جامعه‌شناسی و «کنتِ دیوانه» و «گیدنزِ خیر ندیده‌»اش سخن به میان می‌آید. داستان با جشن عروسی آغاز می‌شود، جشنی که پر از «پولدارهای بی‌سلیقه» است. به کاربردن جملاتی تا این حد جانب‌دارانه، با روح رمان‌گونۀ داستان هم‌خوانی ندارد. اما شاید این رنگ‌آمیزی اغراق‌آمیز قصد دارد حقیقتی را به خواننده بفهماند؟ همۀ این فکت‌ها از دیدگاه یک انسان است، انسانی که سوگیری جزئی از سرشت او و دنیایش است.

همۀ فکت‌های داستان‌های ما، به انتخاب‌مان در این دوراهی بستگی دارد، متینِ اول و یا متینِ دوم؟! این همان چیزی است که استاد مطالعات زنان هم به نویسنده گوشزد کرده بود: «فکت‌های اجتماعی درون شکاف سنت-مدرنیته معنا دارند، یا این طرف اند، یا آن طرف». یا طرف متینِ اول و یا طرف متینِ دوم.

گورزا

در داستان گورزا، محیط سنتی روستایی با تمام جزئیات فرهنگی، اجتماعی و الهیات آن به دقت به تصویر درآمده است. «مرد» که نمایندۀ عصیانگری علیه سنت است، از راه می‌رسد و با شور بسیار، هر آنچه در کالبد سنت جای داشته را نفی می‌کند؛ ابتدا جایگاه خان را، سپس شرع، و در نهایت خدای رازپوش خان را.

داستان فرصت کافی را در اختیار مرد قرار نمی‌دهد تا ارزش‌های خود را جا بیاندازد؛ از همان ابتدا، پوکیِ عدالت و شجاعتش نمایان می‌شود. در انتها، قصه از آرمان‌های مرد می‌گذرد و انگار با ناخودآگاه وی با ما سخن می‌گوید؛ رنج‌ها و امیال مرد، واقعیتی است که در پوستۀ شعارها، آرمان‌ها و استدلال‌هایش پنهان شده. برتری این داستان در نمایش چهره‌ای واقعی از سنت است. در «گورزا» گرچه عصیانگر، جداً مورد سوال واقع شده، آنچه به تصویر درآمده است با چهره‌ای از سنت که به سرخاب و سفیدابِ نوستالژی آرایش شده تفاوت دارد.

حوّای سرگردان

دنیای نویسنده بیش از هر جایی، خود را در این داستان نشان می‌دهد. حوّای سرگردانِ قصه (که شاید استعاره‌ای از مام وطن باشد) از مادری زاده شده که در خاک جزیره مدفون است. حوّا به مامان باور دارد، همان مامان که منشأ عطر سیب‌هاست. پدر حوّا را اما کسی ندیده، نوچۀ مستِ قلچماقی است که شوهر مامان را کشته... به هر حال گریزی از این نیست که خون او در رگ‌های حوّا جاری است. اکنون مسئله این است: خواستن یا نخواستن؟ آدمِ قصه بر سر این دوراهی است؛ که حوّای قصه را، همان طور که هست، می‌خواهد یا نه؟ سر برآوردن باغ عدن بسته به ایمان آدم است، ایمان به کسی که در جزیره خوابیده است.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • قدم‌زنان در باغ‌های عدن | یادداشت بهنام نورمحمدی بر مجموعه‌داستان «حوای سرگردان»
  • قدم‌زنان در باغ‌های عدن | یادداشت بهنام نورمحمدی بر مجموعه‌داستان «حوای سرگردان»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.