موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یک صفحه خوب از یک رمان خوب | صفحۀ چهاردهم

«عقاب روس» به روایت «نیکلای گوگول» | از کتاب «نفوس مرده»

13 اسفند 1397 12:41 | 1 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 3 رای
«عقاب روس» به روایت «نیکلای گوگول» | از کتاب «نفوس مرده»

شهرستان ادب: تازه‌ترین صفحه از «یک‌صفحۀ خوب از یک رمان خوب» اختصاص دارد به رمانِ «نفوسِ مرده» که مهم‌ترین اثرِ نیکلای واسیلویچ گوگول نویسنده و طنزپرداز شهیر روس است.

گوگول «نفوسِ مرده» را با ایدۀ اولیه‌ای که از الکساندر پوشکین، شاعر بزرگ روس، گرفت و در سال 1835 شروع کرد و کتاب اول آن که شامل دوازده بخش بود در سال 1842 منتشر شد که با استقبال زیادی مواجه شد و نام گوگول را به عنوان نویسنده‌ای بزرگ تثبیت کرد و به گفتۀ الکساندر هرتسن، نویسنده و اندیشمند روس: «لرزه‌ای بر سراسر روسیه انداخت». گوگول در سال‌های پایانی عمر خود تصمیم گرفت با نوشتن بخش دوم «نفوسِ مرده» این اثر را که به قول خود یک «حماسۀ منظوم» بود، کامل کند که متأسفانه با مرگ او در 1852 این بخش نیمه‌کاره ماند.

گوگول در «نفوسِ مرده» به‌مانند داستان‌های کوتاه و نمایشنامه‌هایش - ولی در این‌جا همه‌جانبه‌تر- به انتقاد از جامعۀ روسی تزاری می‌پردازد و به‌واقع هیچ‌کدام از آحاد و طبقات این جامعه را از تیغ تیز نقد خود مصون نمی‌گذارد. درواقع گوگول به دلیل همین رویکرد است که بنیان‌گذارِ سبکِ رئالیسم انتقادی ادب روس نامیده می‌شود؛ سبکی که پس از او نشانه‌های متعدد آن در آثار دیگر بزرگان ادبیات روس، نظیر فیودور داستایفسکی، لف تالستوی و آنتون چخوف دیده می‌شود و این خود مبیّن همان جملۀ معروف ایوان تورگنیف است که:‌ «ما همه از زیر شنلِ گوگول سربرآورده‌ایم.»

در ادامه قسمتی از رمانِ بزرگ «نفوسِ مرده» را می‌خوانیم:

«تصور می­کنم خواننده متوجه شده باشد که هرچند چیچیکوف قیافۀ مهربان به خود گرفته بود، ولی با میزبان خود آزادتر از مانیلوف گفت­وگو می­کرد و به‌هیچ­وجه رعایت تشریفات را نمی­کرد. باید متذکر شد که ما مردم روسیه، اگر از جنبه­های دیگر بر بیگانگان سبقت نجسته باشیم، بی­شک از لحاظ مهارت و هنرمندی در معاشرت و مصاحبت بر آنان برتری داریم. آلمانی­ها تا روز قیامت هم نمی­توانند همۀ ویژگی­ها و نوع آداب معاشرت و مصاحبت ما را دریابند و ظرفیت و ریزه­کاری­های آن را درک کنند. یک آلمانی با تاجرِ توتون و با میلیونر به یک لحن و طریق صحبت می­کند، با آنکه خود را در برابر میلیونر فروتن و حقیر می­پندارد؛ اما مردم کشور ما چنین نیستند، در میان ما مردمان زیرکی یافت می­شوند که لحن صحبتشان نسبت به ملّاکینی که دویست نفر رعیت دارند با آن‌هایی که سیصد تا دارند، کاملاً متفاوت است و با ملّاکینی که صاحب سیصد رعیت هستند آن­چنان که با مالک پانصد رعیت سخن می­گویند گفت­وگو نمی­کنند و همچنین با آن­که صاحب پانصد نفر رعیت است، چنان­که با ملّاک صاحب هشتصد تا رعیت حرف نمی­زنند. به همین ترتیب اگر تعداد رعایای مالکین تا یک میلیون هم افزایش یابد، لحن سخن ایشان هم با هر کدام از این ملّاکین رنگ دیگری خواهد داشت. برای مثال فرض می­کنیم که – البته نه در کشور ما، بلکه در مملکت شاه پریان- اداره­ای باشد و باز فرض می­کنیم که این اداره رئیسی داشته باشد، من از شما خواهش می­کنم که وقتی این رئیس در میان مرئوسین خود نشسته باشد، قیافۀ او را خوب تماشا کنید. هیچ­کس از ترس، جرئتِ اظهار یک کلمه را در حضور او نخواهد داشت. آثار غرور و صلابت و بزرگی و سایر صفات دیگر که ذکرش مایۀ اطالۀ کلام است بر چهرۀ او هویداست. اگر در آن موقعیت حساس، قلم­مو و رنگ حاضر داشته باشید و خطوط سیمای او را ترسیم کنید، درست تصویر یک پرومته1 حقیقی روی کاغذ نقش خواهد بست. نگاهش مانند نگاه عقاب، نافذ و تیز است، هنگام راه رفتن موقر و موزون گام برمی­دارد، اما همان عقاب وقتی که از اتاق خود پا بیرون گذاشت و به دفتر کار مافوقش نزدیک شد، یک بسته کاغذ زیر بغلش می­زند و مثل کبکی که تاب و توانش از دست رفته باشد شتاب می­کند.

در اجتماعات یا شب­نشینی­هایی که اشخاص بالاتر از او حضور نداشته باشند، دوباره به جلد پرومته می­رود؛ ولی اگر مقام دیگران اندکی بالاتر از او باشد، پرومته چنان تغییر ماهیت می­دهد که حتی برای اویدی2  نیز این تغییر ماهیت قابل تصور نیست. پرومته چون مگس و شاید از مگس هم ناچیزتر می­شود و چون ذرۀ شنی ناپدید می­گردد. اگر به او نگاه کنید، بی­اختیار خواهید گفت: «این مرد ایوان پطروویچ نیست. ایوان پطروویچ بلنداندام بود، ولی این مرد، کوتاه‌قد و لاغراندام است. ایوان پطروویچ بلندبلند سخن می­گفت، صدایی بم داشت و هرگز نمی­خندید. اما شیطان می­داند که این مرد چگونه سخن می­گوید. مثل گنجشک جیک­جیک می­کند و دائم می­خندد»، ولی همین که اندکی جلوتر بروید و درست نگاه کنید، خواهید دید که این مرد همان ایوان پطروویچ است و با خود می­اندیشید: «آه! آه!»... اما بهتر است از این مقوله بگذریم و به قهرمانان خود توجه کنیم.»

1- پرومته یکی از پهلوانان افسانه­ای یونان است که برای سعادت و رفاه مردم آتش را از خدایان ربود.

2- اویدی نازون شاعر یونانی است که در کتاب­های مسخ و تبدیل، ماهیت خدایان یونانی را در هنگام مسخ تشریح کرده است.

مقدمه و انتخاب: محمدامین اکبری


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • «عقاب روس» به روایت «نیکلای گوگول» | از کتاب «نفوس مرده»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: