موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
پرونده‌پرترۀ «مجید قیصری»

یکی از ده نفر | «مجید قیصری» به روایت «پرویز شیشه‌گران»

13 مرداد 1398 15:39 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 4 رای
یکی از ده نفر | «مجید قیصری» به روایت «پرویز شیشه‌گران»

شهرستان ادب: مخاطبان ادبیات داستانی و به‌خصوص ادبیات داستانی دفاع مقدس، پرویز شیشه‌گران را می‌شناسند، نویسنده و فعال حوزۀ ادبیات دفاع مقدس که آثار بسیاری در این زمینه منتشر کرده است. تازه‌ترین مطلب پرونده‌پرترۀ مجید قیصری به یادداشتی از پرویز شیشه‌گران دربارۀ ایشان اختصاص دارد. این مطلب را با هم می‌خوانیم:

از سال 73ـ74 وارد بنیاد حفظ آثار دفاع مقدس شدم. دبیرخانۀ جشنوارۀ ادبیات مقاومت تازه شکل گرفته بود. وارد بخش نمایشی دبیرخانه شدم. در گروه دبیرخانۀ جشنواره‌های بسیاری بودم و به مقتضی کار با همه‌طیف از مراجعه‌کننده‌ها و هنرمندها و ادیبان و شعرا و... مواجهه داشتم. در ضمن این‌که در بخش تولید ادبیات هم رفت‌وآمد داشتم. بعد از آن، وارد بخش ادبیات دبیرخانه شدم. با نویسنده‌ها و اساتید بزرگ و خوبی کار کردیم؛ هم در شعر و هم در رمان و داستان. شناخت اولیۀ من از آقای قیصری آن‌جا شکل گرفت. دومجموعه‌داستان‌شان را در نشر صریر منتشر کرده بودند: «طعم باروت» و «جنگی بود جنگی نبود». من همان موقع داستان‌های ایشان را خواندم و لذت بردم و حس کردم که آقای قیصری یک‌نویسندۀ دیگر است و در داستان کوتاه متفاوت عمل می‌کند. معلوم بود که نویسندۀ قدری است و خواهد شد. فرقش با باقی نویسنده‌ها این بود که شعار نداده بود و از لحاظ فنی و تکنیکی، به تمام معنی داستان کوتاه بود و ویژگی موجزبودن و تعلیق و مختصات داستان کوتاه را در آثارش داشت. خیلی‌ها می‌نوشتند و خاطره را با داستان اشتباه می‌گرفتند و خیال می‌کردند داستان نوشته‌اند، درحالی‌که خاطره بود. یا این‌که داستان می‌نوشتند، ولی داستان‌های قدرتمندی نبود. آقای قیصری اما داستان‌هایش هم حس‌وحال داشت و هم تکنیک و هم موجز بود. نیامده بود پشتک و بارو بزند. حس‌برانگیز بود و حتی شاعرانه. حس خوبی به آدم دست می‌داد. کسی بود که بعدها در داستان کوتاه و در ژانر دفاع مقدس ماند. قیصری چیزی را می‌نویسد که به آن باور دارد و روی آن استمرار دارد و همه‌جوره پایش می‌ماند. وارد حوزه‌های دیگر نشد؛ چون به کارش باور داشت. چندین و چند کار به نگارش درآورد و بعدها با نشر کمان و همراهی آقای سرهنگی منتشرشان کرد.

این میان یک‌وقفه و فاصلۀ کاری بین‌مان بود تا سال 90 که وارد بنیاد ادبیات داستانی شدم. مدیر تولید بودم و مسئول بودم که رمان تألیفی بگیرم. قصد داشتیم روی رمان سرمایه‌گذاری کنیم و دنبال رمان خوب بودیم. آقای قیصری شاید تنها کسی بود که با او تماس گرفتم و نپرسید که چقدر به من می‌دهید؟

پرسیدم: «کاری در دست دارید؟»

گفتند: «بله».

گفتم: «موضوع کار چیه؟»

گفتند: «دربارۀ پیامبر نوشتم».

گفتم: «چه خوب. برای انتشار به ما می‌دید؟».

گفتند: «آره».

 همین! راجع به چیز دیگری حرف نزدیم. از همان‌جا دوستی ما شکل و رنگ دیگری گرفت.

کار که تمام شد، به ما رساند. ما هم خواندیم. همکاری کرد. برای عکس‌گرفتن‌ها و نوشتن بیوگرافی و...       هیچ ادا اطواری نداشت که «من انجام می‌دهم و نمی‌دهم و شأنم پایین می‌آید» و غیره. هرموقع خواستیم در جلسه‌ها حضور داشته باشد، آمد. می‌گویند هرچه درخت پربارتر افتاده‌تر، آقای قیصری مصداق عینی این است. واقعاً افتاده‌حال است. «سه‌کاهن» را که به ما داد، کار را بازخوانی کردیم و یک‌سری موارد را ذکر کردیم و بعد هم ویرایش و... تا سه‌کاهن درآمد و در عصر داستان منتشر شد. عصر داستان برای بنیاد ادبیات داستانی بود و بعد از فعالیت‌هایش کاسته و تعطیل شد؛ چون دوستان فکر می‌کردند وزارت ارشاد نباید وارد بخش تصدی‌گری شود. نهایتاً کارهایی که تا آن زمان منتشر شده بود به دست علمی و فرهنگی سپردیم.

جالب این‌که رمان سه‌کاهن را خودش برای ترجمه به جایی نداد؛ برعکس خیلی‌ها که آثارشان را برای ترجمه می‌سپارند و می‌گردند تا کسی و جایی را پیدا کنند، آن‌ها خودشان انتخاب و ترجمه کردند و بعد هم جایزۀ اوراسیا گرفت. 

سر «سه‌کاهن» مشخص شد که به کاری که نوشته، باورمند است و این کار است که برایش ارزش دارد و دنبال چیز دیگری نیست. امروز هم در جشنوارۀ خاتم این‌گونه است.

یک‌روز از دفتر نشر فرهنگی ما را دعوت کردند. چندجلسه داشتیم که آقای قیصری هم بودند. آن هیئتی که شورای سیاست‌گزاری اولیۀ کار بود، ایشان را دبیر علمی و بنده را هم به‌عنوان دبیر اجرایی جشنوارۀ خاتم انتخاب کردند و ما جشنواره را از سال 94 در تالار وحدت کلید زدیم. وقتی ایشان دبیر جشنواره شد، با تمام وجود آمد.

آقای قیصری دغدغه‌اش است و باور دارد به این‌که چه در داستان بلند و چه داستان کوتاه دربارۀ پیامبر (ص) کار نکرده‌ایم. یک‌جامعه مثل جامعۀ ما که اسلامی است، برای پیامبرش که بزرگترین فرد روی زمین است، کاری نکرده و کل کارهایی هم که شده کارهایی نیست که به درد امروزِ ما بخورد. هرچند وجودشان لازم است، ولی کافی نیست. ما با جامعه‌ای مواجهیم که انواع و اقسام رسانه‌ها به آن هجوم می‌آورند. چهل‌سال پیش این طور نبود. آقای قیصری از همان موقع ورود به این ایمان داشت. باور داشت و با تمام وجود آمد تا برای داستان کوتاه قدمی بردارد. در این چهارسال که با هم بودیم، تمام فکر و ذکر و هم‌وغمش همین بوده است.

نظر و عقیدۀ ایشان در ساختار فکری جشنواره این‌طور نمود پیدا کرد که: بازنویسی خوب است و باید هم باشد، ولی ما باید در کنار آن بازآفرینی داشته باشیم.

و برای همین برنامه داشت. در دوره‌های مختلف جشنواره، کارگاه‌های سه‌روزه برگزار کردیم. نشست‌های ماهانه گذاشتیم. برگزیده‌های داستان را چاپ کردیم و باز برای آن‌ها نشست گذاشتیم. این جریان فکری جشنواره که ما باید در بازآفرینی کار کنیم را آقای قیصری دست گرفتند و پیش می‌برند و نقش زیادی در این زمینه داشته و دارد. شهر به شهر کلاس گذاشت و به استان‌های مختلف رفت و دربارۀ جشنواره سخنرانی کرد. همین تابستان هم به استان‌های اصفهان و آذربایجان غربی و شرقی و همدان سفر دارد و کارگاه برگزار می‌کند. جالب این‌جاست که حتی اگر جای دیگری هم می‌رود، برای نقد و رونمایی کتاب خودش هم می‌رود، حرفی از جشنواره می‌زند. در جلسه‌هایی هم که ربط مستقیمی به جشنوارۀ خاتم ندارد از جشنواره صحبتی به میان می‌آورد. من کمتر کسی را دیدم که این‌طور دربارۀ کاری که می‌کند ایمان و باور داشته باشد. اصلاً دغدغۀ چیز دیگری ندارد؛ نه دغدغۀ شهرت دارد نه دغدغۀ مالی، نه از این دست مسائل. در این چهارسالی که گذشت از هیچ‌کوششی دریغ نکرد برای این‌که داستان پیامبر (ص) راه بیفتد و یک‌جریان شود.

آقای قیصری حُسنی دارد که وقتش را تماماً برای نویسندگی گذاشته است؛ یعنی نوشتن و خواندن. کارمند جایی نیست و نوشتن کار دومش نیست. نوشتن کار اولش است و هرکاری هم که می‌کند در راستای نوشتن است؛ چون نوشتن برایش یک‌دغدغۀ درونی شده است. فکر نمی‌کنم غیر از نوشتن به چیز دیگری فکر کند. برای همین او را یک‌نویسندۀ تمام‌قد می‌بینم، کسی که به نوشتن ایمان دارد و کارش و حرفه و تخصصش نوشتن است.

در داستان کوتاه یکی از بهترین نویسنده‌های بعد از انقلاب و جزو ده نفرِ اول است. در داستان‌های کوتاهش همیشه به جزئیات، خوب نگاه می‌کند و اشیاء و زاویه‌دیدش مهم است. از زاویه‌ای نگاه می‌کند که شاید دیگران حتی به آن فکر هم نکرده باشند. طرح‌ها و سوژه‌هایش متفاوت از دیگران است و در داستان کوتاه به زاویه و دریچۀ نگاه خودش رسیده است. زاویۀ خودش را دارد. شده داستانی را بخوانیم، بی‌آن‌که بدانیم نویسنده‌اش کیست و از خود اثر بفهمیم که این داستانِ مجید قیصری است.

این‌که روان‌شناسی خوانده، کمکش می‌کند که به واکاوی درونی شخصیت‌ها بپردازد و این را در داستان‌های کوتاهش می‌بینیم. کارهایش حتی قابلیت تصویری و سینمایی هم دارد؛ چون ایشان سینما را هم خوب می‌شناشد، اما چرا تاکنون این‌طور نشده؟ چون ساختار سینما و فرهنگی ما این اقتباس‌ها را برنمی‌تابد. 

قیصری یک‌شخصیت بسیار دوست‌داشتنی، صبور، اهل فکر، اهل نظر است و فارغ از این‌ها استاد خوبی است و بخشی از وقتش را صرف آموزش کرده است. کمتر کسی را داریم که دغدغه‌اش آموزش هم باشد. کسی بیاید داشته‌هایش را، تمام آن چیزهایی که کسب کرده را در اختیار دیگران بگذارد. خیلی‌ها این کار را نمی‌کنند؛ آن هم صادقانه و با تمام وجود. دوست دارد که دیگران را هم بالا بکشد. دنبال حواشی نیست؛ چه در زندگی شخصی و چه در زندگی ادبی. در متنِ زندگی است. برای نوشتنش برنامه دارد و آدم دقیق و تیزبینی است. در سیستم ادبیات، آدم مدیری است و در این مدت که دبیر جشنواره بوده به‌خوبی کارها را مدیریت کرده است. می‌توانم بگویم اگر ایشان نبودند، جشنواره به این شکل درنمی‌آمد. منظم‌بودن و دقیق‌بودن و پیگیربودن، چون در درونش هست در کارش هم گسترش پیدا کرده است. دوست خوبی هم هست و صادق. هیچ‌وقت پشت سر کسی حرف نمی‌زند. آقای قیصری پشت و رو ندارد، مانند کارهایش.

نویسنده‌ای است که می‌توان به او امید داشت که در آینده کارهای خیلی بهتر، ماندگار و جهانی بنویسد.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • یکی از ده نفر | «مجید قیصری» به روایت «پرویز شیشه‌گران»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.