موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یک صفحه خوب از یک رمان خوب | صفحه بیست‌وهفتم

«راه راست» به روایتِ «نیکوس کازانتزاکیس» | از کتاب «مسیح بازمصلوب»

05 شهریور 1398 15:52 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 3 رای
«راه راست» به روایتِ «نیکوس کازانتزاکیس» | از کتاب «مسیح بازمصلوب»

شهرستان ادب: در یک صفحۀ خوب از یک رمان خوب، هربار به سراغ یکی از شاهکارهای ادبیات داستانی جهان رفته‌ایم و صفحه‌ای از آن را با یکدیگر خوانده‌ایم. این‌بار به سراغ رمان «مسیح بازمصلوب» رفته‌ایم از «نیکوس کازانتزاکیس». ابتدا مقدمه‌ای و سپس چندسطری از این رمان را با هم می‌خوانیم:

نیکوس کازانتزاکیس نویسندۀ شهیر یونانی در سال 1948 یکی از معروف‌ترین آثار خود را تحت عنوان «مسیح بازمصلوب» منتشر کرد.

کازانتزاکیس در «مسیح بازمصلوب» -به‌مانند دیگر آثار خود- با استادی هرچه تمام، دغدغه‌های دینی و مذهبی خود را منعکس می‌کند. او در این رمان، جامعۀ کوچک روستای لیکورووسی را در طول یک‌سال به تصویر می‌کشد. در ابتدای رمان بزرگان و اشراف روستا تصمیم می‌گیرند بنا به رسومات مذهبی خود، در سال آینده تعزیۀ به صلیب کشیدن مسیح را در روستا اجرا کنند، به همین منظور هریک از افراد جامعه را برای یکی از نقش‌های تعزیه درنظرمی‌‌گیرند تا در طول یک‌سال نقش خود را تمرین کنند و برای تعزیه آماده شوند. داستان در طول این یک‌سال به صورتی پیش می‌رود که افراد با نقش‌هایی که به آنها محول شده، همسو شده و به نوعی با آنها یگانه می‌شوند و همین امر سبب تحولی بزرگ در روستای لیکورووسی که زیر یوغ فرمانروای تُرک و اشراف و بزرگان روستاست، می‌شود.

«مسیح بازمصلوب» در سال 1348 توسط مرحوم محمد قاضی، مترجم بزرگ و نام‌آشنا از زبان فرانسه به فارسی برگردانده شد و در همان سال‌ها با استقبال گستردۀ مخاطبان روبرو شد. به عنوان مثال از دکتر علی شریعتی نقل شده است که او پس از خواندن «مسیح بازمصلوب» ضمن توصیۀ مطالعۀ آن به تمام آزاداندیشان جهان، تحت‌تأثیر بن‌مایۀ مذهبی رمان گفته است: «جا دارد که به این رمان بگوییم حسینِ بازشهید»

«مسیح بازمصلوب» در کنار «زوربای یونانی» و «آزادی یا مرگ» سه اثری‌ست که مرحوم قاضی از کازانتزاکیس به فارسی ترجمه کرده است و به اعتقاد بسیاری از ادب‌آشنایان جزء بهترین و موفق‌ترین آثار این مترجم شناخته‌شده به حساب می‌آیند. هر سه اثر را انتشارات خوارزمی منتشر کرده است.

در ادامه بخشی از رمان را می‌خوانیم، در این بخش دغدغه‌های دینی کازانتزاکیس به‌وضوح قابل مشاهده است:

«در آن هنگام که ریش سفیدان لیکووریسی بحث می‌کردند تا چگونه از شر مانولیوس خلاص شوند، او با بابافوتیس کشیش درصدد پیدا کردن راه حل مسئله‌ی دشواری بود که زمستان در راه پناهندگان ساراکینا می‌گذاشت: چه کنند که نگذارند. آنها از سرما و گرسنگی بمیرند؟

بابافوتیس گفت:

«تنها کار می‌تواند ما را نجات بدهد؛ کار و عشق!»

آن دو، مردان و زنان قادر به کار را جمع کردند و همه را به چندین دسته تقسیم کردند. در رأس هر دسته رئیس مسئولی گذاشتند و ایشان را برای پیدا کردن کار به دهات اطراف فرستاند. در کوه فقط پیرمردان و پیرزنان ماندند تا از بچه‌ها مواظبت کنند.

بابا فوتیس مقداری راه با ایشان همراهی کرد و در موقع وداع به ایشان گفت:

«به امان خدا بچه‌های من! کار کنید و هرچه می‌توانید گندم و روغن زیتون و شراب و لباس گرد بیاورید و همیشه به فکر کانون جدید خانوادگی خود باشید! به زنبوران عسل نگاه کنید و ببینید که ایشان چگونه از کندو بیرون می‌روند و به هر سو پراکنده می‌شوند و سپس با بار عسل به حجره‌های مومی خود که بچه‌های خویش را در آن بجا گذاشته‌اند بازمی‌گردند! شما نیز ای بچه‌های من، به همین شیوه رفتار کنید. بروید به امان خدا!»

اغلب نیز مانولیوس همراه ایشان می‌رفت، در راه با ایشان حرف می‌زد، تشویقشان می‌کرد و دربارۀ دهات آن منطقه و احتیاجاتشان و درهایی که بایستی بزنند، اطلاعاتی به ایشان می‌داد. برای ایشان کار پیدا می‌کرد و خود به ساراکینا بازمی‌گشت. سپس به بابافوتیس در جمع‌وجور کردن بچه‌ها کمک می‌کرد و با سنگ‌ها لوح‌هایی که حاجی نیکولیس معلم مدرسه به ایشان هدیه داده بود، به آن‌ها الفبا یاد می‌داد.

وقتی شب فرا می‌رسید، هر دو بر روی نیمکت سنگی جلوی در نمازخانه می‌نشستند و با هم صحبت می‌کردند. یک شب بابافوتیس خطاب به مانولیوس گفت:

«مانالیوس عزیزم، در ریزترین دانۀ شن، در ناچیزترین گل و حتی در تیره‌ترین جان‌ها خدا با تمام وجود حاضر و ناظر است. ما آنچه در قوه داریم بکنیم تا این دهکدۀ ما، این کندو، بر اثر کار و کوشش و ثمربخشی و عشق با تلألؤ خدایی بدرخشد. دهِ ما باید نمونۀ آرزویی باشد که ما برای تمام دنیا داریم! زیرا تو باید این نکته را بدانی که یک عمل خیر حتی در دورافتاده‌ترین بیابان‌ها واکنشی در تمام دنیا خواهد داشت.»

مانولیوس سر بالا گرفت و به بابا فوتیس نگاه کرد. به نظرش آمد که درخشش چهرۀ بی‌خون و شفاف او را در تاریکی می‌بیند و دست‌های کشیش که به طرف آسمان برافراشته بود، چون دو مشعل در تکان و حرکت بود.

مانولیوس که تحت‌تأثیر قرار گرفته بود گفت:

«هر مردی به‌تنهایی می‌تواند تمام دنیا را نجات بدهد. من، پدر، گاهی به این فکر می‌افتم و بر خود می‌لرزم. یعنی ما چنین مسئولیت سنگینی داریم؟ پیش از مردن چه باید بکنیم و راهی که باید در پیش بگیریم کدام است؟»

«از راه دوست داشتن مردم، فرزند.»

«و مردم را چگونه باید دوست داشت؟»

«از طریق مبارزه برای باز آوردن ایشان به راه راست.»

«راه راست کدام است؟»

«راهی که رو به بالا می‌رود.»

 

مقدمه و انتخاب: محمدامین اکبری


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • «راه راست» به روایتِ «نیکوس کازانتزاکیس» | از کتاب «مسیح بازمصلوب»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.