موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
به قلم آزاده جهان‌احمدی

«گویی ولی‌شناسان رفتند از این ولایت» | نگاهی به رمان «نامیرا» اثر صادق کرمیار

12 شهریور 1398 15:00 | 1 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.7 با 20 رای
«گویی ولی‌شناسان رفتند از این ولایت» | نگاهی به رمان «نامیرا» اثر صادق کرمیار

شهرستان ادب: در ایام عزای حسینی برگ دیگری از پروندۀ ادبیات عاشورایی سایت شهرستان ادب را به شما خوانندگان گرامی تقدیم می‌کنیم. خانم آزاده جهان‌احمدی در یادداشتی به نقد و بررسی رمان «نامیرا» اثر صادق کرمیار پرداخته‌است. این یادداشت را با هم می‌خوانیم:

روز دهم محرم سال 61 هجری در نینوای عراق، از یک صبح تا بعدازظهر لشگری چند هزار نفری به مقابله و جنگ با کاروانی چند صد نفری، که در آن زنان و کودکان هم بودند، برخاست.

حسب بداهت عقل و منطق، لشگر چند هزار نفری مردان جنگاور آن کاروان را کشتند و علی‌الظاهر غلبه یافتند. عصر همان روز با قساوت تمام زنان و کودکان را به اسارت گرفتند، خیمه‌ها را غارت کردند و سپس سوزاندند. سرهای کشته‌شدگان را از تن جدا کردند و با اسبان خود بر پیکرهایشان تاختند.

غروب، همه‌چیز تمام شده بود. مثل همۀ رخدادهایی که در همیشه زندگی برای همه رخ می‌دهند و تمام می‌شوند.

در زمان این رخداد از دوربین فیلمبرداری و عکاسی، GPS ، دستگاه ضبط صدا و ماهواره خبری نبود، اما عاشورا از پس قرن‌ها، جنگ‌ها و غبارها عبور کرده و به ما رسیده است.

حالا بیش از هزار سال بعد از آن واقعه صادق کرمیار با قدرت کلمات و روایت داستانی مبتنی بر مستندات تاریخی، دست ما را گرفته و به کوفه‌ای برده که اهالی‌اش بعد از مرگ معاویه و جانشینی یزید با اشتیاق نامه‌های دعوت به سوی حسینِ علی فرستادند.

کرمیار با رمان نامیرا ما را به میان مردمان زمانه‌ای دور برده تا تردید، طمع، ترس و حقیقت‌طلبی آنها را در بزنگاه‌های حساس زندگی و تاریخ ببینیم، بسنجیم و حتی قضاوت کنیم و احتمالاً از خودمان بپرسیم اگر من بودم، چه می‌کردم؟

نامیرا با راوی سوم شخص و روایت خطی در زمان چند قدم مانده به عاشورا با عبدالله‌ابن‌عمیر کلبی شروع می‌شود و در آستانۀ آن شبه‌رستاخیز عظیم و با تصمیم او هم پایان می‌گیرد. در این کتاب با داستانی شخصیت‌‌محور روبرو هستیم. نویسنده سعی دارد تا با یک روایت اصلی و چند خرده‌روایت‌ از تغییر روش، تردیدها، اهداف و حتی جستجوگری‌های مردم آن زمان بگوید.

تصمیم مردم کوفه در دعوت از حضرت حسین علیه السلام و بعد، جنگ با ایشان موضوعی پرتکرار است؛ آن اندازه که دربارۀ علت عهدشکنی اهالی کوفه شنیدیم و آگاهی داریم، دربارۀ علت دعوت امام از جانب اهالی کوفه چیز زیادی نمی‌دانیم. درواقع تمرکز راویان بر فعل مذموم پس گرفتن دعوت و شمشیر کشیدن است. باید توجه داشت بررسی علت دقیق این عهدشکنی در گرو بررسی انگیزۀ دعوت‌کنندگان از امام است.

هنگامی که علت، بهره‌ای از حقیقت و انگیزه‌های الهی نداشته باشد، با یک تهدید و تشر یا کیسه‌ای زر از بین می‌رود و انگیزه‌ای جدید جایگزینش می‌شود.

نامیرا تأکید می‌کند که انگیزۀ بسیاری از اهالی کوفه در دعوت از امام، فقط منافع و مطامع دنیایی بوده است. به عنوان نمونه برای بخشی از مردم مسئله این بود که چرا معاویه شام را بر کوفه برتری داده است؟ مرگ معاویه این فرصت را برای آنها فراهم ساخته بود تا برتری خود نسبت به شام را احیا کنند، اما ابن زیاد با ترساندن و تطمیع و تهدید اصل انگیزۀ دعوت‌کنندگان را محو کرد.

تلاش معاویه برای قلب حقیقت به‌وسیلۀ جعل حدیث، توسل به جبرگرایی و یاری گرفتن از آن دسته از صحابی که نه دل در گرو حقیقت دعوت پیامبر داشتند، بلکه هنوز نظام ایمانی ذهنشان مبتنی بر مؤلفه‌های برتری در جاهلیت بود، در زمان حیات خودش و بعد از دورۀ زمامداری فرزندش به ایجاد غبار در فضای فکری کمک شایانی کرد. آنچه که در فرهنگنامۀ سیاسی اسلامِ فتنه می‌خوانیم؛ فتنه در ادبیات سیاسی اسلام، در بیشتر موارد به آزمایش­های پیچیده و بسیار مبهمی ناظر است که هرکسی ‌تاب و توان موفقیت در آنها را ندارد؛ جاهایی که حق و باطل به هم در آمیزند و به هم مشتبه شوند، به گونه­ای که به سادگی نمی‌توان حق را از باطل تشخیص داد. در چنین مواردی است که بعضی به گمان پیروی از حق به دنبال باطل می­روند و عملاً در زمرۀ مخالفان حقیقت قرار می­گیرند، اما خود گمان می­کنند که کاری نیکو انجام داده‌اند.

در شرایط فتنه مسائل آن‌قدر به هم آمیخته می­شود که حتی افراد زیرک هم به‌سادگی نمی‌توانند تشخیص دهند که حق کدام است و باطل کدام و راه کجا و باطل کجا و آب کدام و سراب کدام است؟

در شرایط فتنه دو گروه، که هر دو در ظاهر اهل قبله و نماز و روزه­اند، در مقابل یکدیگر صف‌آرایی می­کنند و در چنین شرایطی تشخیص وظیفه چندان آسان نیست.

آنچه که عبدالله را در این داستان سردرگم کرد، همین ماجراست. به این جملات از متن کتاب توجه کنید:

«یزید مسلمانی است که پدرش از کاتبان وحی بود و سال‌ها مانند چوپانی دلسوز مسلمانان را سرپرستی کرد. حسین نیز مسلمانی است که جدش رسول خداست و فرمود حسین از من است و من از حسین» (صفحه 155) با افکار و اذهانی که به این حقیقتِ منقلب‌شده خو گرفته‌اند، چه می‌توان کرد؟

حیرت و تردید شخصیت عبدالله و با شدت کمتری در شخصیت ربیع، یکی از عوامل تعلیق و ترغیب خواننده برای ادامۀ داستان است. استواری عقیدۀ عبدالله در وجوب اطاعت از یزید به عنوان خلیفۀ مسلمانان او را به پرتگاه مهلک جزم‌اندیشی نکشاند. هرچند او از دعوت‌کنندگان امام نبود، جایی که حقیقت در برخورد با ابن زیاد و انس ابن حارث برای او عیان گشت، در پیوستن به لشگر امام لحظه‌ای درنگ نکرد.

این رمان شروع آرامی دارد و با کمک تصویرسازی به خواننده فرصت همراهی می‌دهد. شخصیت‌ها به‌تدریج وارد داستان می‌شوند و حضورشان در خدمت کلیت داستان است. نام‌های بزرگ مانند مختار ثقفی و هانی و... نویسنده را وسوسه نکرده تا به پررنگ‌تر کردن نقش آنها در داستان بپردازد و رمانش را فربه‌تر کند. به نظر می‌رسد این نام‌ها و تأثیرگذاریشان آن اندازه برای نویسنده مهم بوده که به پیشبرد داستان کمک کند.

از پرسش‌های بدون پاسخ در این کتاب عدم توجه و سکوت کامل نسبت به اشخاصی مانند «سلیمان بن صرد خزاعی» و «عمر بن سعد ابی وقاص» است. باید توجه داشت که سلیمان پایه‌گذار دعوت حسین بن علی علیه السلام به کوفه بود و بعدها هم به دلیل عدم حمایت از مسلم او را به شکست کشاند. از دیگر شخصیت‌های محوری کوفه «عمر بن سعد ابی وقاص» بود که با نامه‌نگاری به یزید سبب عزل نعمان بن بشیر گشت و مقدمات ورود عبیدالله را به کوفه هموار کرد. هرچند فقدان این دو شخصیت و نام در داستان می‌تواند ضعف محسوب گردد، اما قابلیت انطباق شرایط و آدم‌های گذشته بر امروز یکی از فرصت‌های غیرقابل‌کتمانی است که مطالعهۀاین رمان برای خوانندگانش فراهم می‌کند.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • «گویی ولی‌شناسان رفتند از این ولایت» | نگاهی به رمان «نامیرا» اثر صادق کرمیار
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: