موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
پرونده‌کتاب «رمق»

آیا امجدیه همان کوه قاف نبود؟ | یادداشتی از «محسن مرادی تراکمه»

16 مهر 1398 15:14 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 1 رای
آیا امجدیه همان کوه قاف نبود؟ | یادداشتی از «محسن مرادی تراکمه»

شهرستان ادب  به نقل از روزنامۀ جوان: داستان‌های امروز ما از لحاظ توجه به اسطوره‌ها ضعیف هستند. این است که وقتی یک رمان منتشر می‌شود و می‌بینیم که نویسنده به اسطوره‌ها توجه کرده ‌است، ذوق‌زده ‌می‌شویم و دوست داریم آن را به دیگران معرفی ‌کنیم. به نظر می‌رسد رمان «رمق» لااقل از دونظرگاه زیر قابل‌توجه است.

آیا امجدیه همان کوه قاف نبود؟

رمان رمق در بستر بازی‌های فوتبال جام ملت‌های آسیا در سال 47 می‌گذرد. راوی رمان که درواقع قهرمان رمان هم هست، جوانی 19 ساله است که می‌خواهد نقش پررنگی در میان گروه‌های مبارز داشته ‌باشد، اما نمی‌تواند. در بزنگاهی که رئوف خودش هم انتظار آن را ندارد، ناگهان این افتخار را پیدا می‌کند که نقش مهمی در عملیات نهایی ایفا کند.

«مجید اسطیری» به‌خوبی توانسته این موقعیت قهرمان داستانش را به موقعیت مرغان در منطق‌الطیر تشبیه کند و با این شبیه‌‌سازی به تردید و عذرآوری وی بعدی ویژه و اسطوره‌ای بدهد. در حماسۀ عرفانی منطق‌الطیر، مرغانی که باید به جست‌و‌جوی سیمرغ به کوه قاف بروند، هرکدام در ابتدای سفر در برابر این دعوت عذر می‌آورند و می‌گویند که ظرفیت این مأموریت ویژه را ندارند، اما نهایتاً آن‌ها با هم به جست‌و‌جوی سیمرغ می‌روند.

نگرش اسطوره‌ای نویسنده به داستان منطق‌الطیر نشان‌دهندۀ عمق بینش انسانی و اسطوره‌ای وی است. همان‌طور که عطار نیشابوری نهاد بشر را می‌شناسد و می‌داند که غرایز و ترس‌های بشر نوعی امتناع از فعالیت‌های بزرگ و مبارزه‌های اساسی را در وجود او پدید می‌آورند، نویسندۀ رمق نیز برای نشان‌دادن این ویژگی نهادی شخصیت قهرمانش از داستان منطق‌الطیر بهره برده ‌است.

سفری که رئوف در رمان رمق انجام می‌دهد، گرته‌برداری‌شده از سفر مرغان در منطق‌الطیر است. او در اتاق کوچک خودش صفحه‌ای از منطق‌الطیر را روی دیوار چسبانده و مدام پیش چشم دارد. مرغان عذر می‌آورند، اما نهایتاً همگی راهی کوه قاف می‌شوند. کوه قاف رئوف کجاست؟

چگونه می‌شود مفهوم مردم را کشف کرد؟

خاستگاه رمان‌نویسی ما یک خاستگاه اشرافی‌ـ‌روشنفکری بوده ‌است و جز این نیز نمی‌شد انتظار داشت؛ چون طبقه‌های فرودست جامعه، امکان تحصیلات و رسیدن به آن حد از توانایی و شناخت ادبی را نداشته‌اند. از هدایت، جمال‌زاده، بزرگ علوی و دیگران تا چند دهه، اکثر نویسندگان ما خاستگاه اشرافی‌ـ‌روشنفکری دارند و چیزی که چندان پا نمی‌گیرد، ادبیات مردمی است. ادبیات احمد محمود بیش از آن که مردمی باشد، ریشه‌های چپ‌گرایانه و رئالیسم سوسیالیستی دارد. صمد بهرنگی و محمود دولت‌آبادی را می‌توان ستاره‌های آسمان ادبیات مردمی دانست، اما حالا به نظر می‌رسد اسطیری در این رمان قصد داشته تلاشی بکند برای یک کشف: کشف مفهوم مردم!

گشایش رمان با چنین کشفی آغاز می‌شود. راوی به این اکتفا نمی‌کند که با حضور در ورزشگاه امجدیه به تشویق تیم فوتبال ایران بپردازد، بلکه به دنبال کشف مفهومی است که این انسان‌ها در کنار هم شکل می‌دهند. این مفهوم چیزی فارغ از هویت فردی آن‌ها است. این کشمکش آزادی در برابر مفهوم جمعی در دیگر شئون زندگی رئوف هم مهم است. مثلاً او  که در امجدیه به دنبال حل‌شدن در مفهوم اجتماع است و از ناپدیدشدن آزادی‌اش نمی‌هراسد، در جمع بچه‌های مبارز هیئت دوست ندارد آزادی و مستقل‌بودنش کمرنگ بشود. به نظرم همین توجه اسطیری به مفهوم «آزادی» درخور ستایش است. نویسنده سعی کرده نشان بدهد دغدغۀ کنش‌گری اجتماعی که برای جوانان در همۀ زمان‌ها خیلی جذابیت دارد با پرسش فلسفی دربارۀ «آزادی» عمق می‌یابد، وگرنه مبارزی که این پرسش فلسفی را از خود نکرده باشد و به دنبال پاسخ آن نباشد، قابلیت تبدیل‌شدن به یک قهرمان رمان را ندارد.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • آیا امجدیه همان کوه قاف نبود؟ | یادداشتی از «محسن مرادی تراکمه»
  • آیا امجدیه همان کوه قاف نبود؟ | یادداشتی از «محسن مرادی تراکمه»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.