موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

حدیث دیگران | یادداشت محمدهادی عبدالوهاب بر رمان «پس از بیست سال»

19 آبان 1398 12:21 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 1 رای
حدیث دیگران | یادداشت محمدهادی عبدالوهاب بر رمان «پس از بیست سال»

شهرستان ادب به نقل از خبرگزاری تسنیم:‌

«آن‌گاه که همه از ترس سست شده، کنار کشیدند، من قیام کردم و آن هنگام که همه خود را پنهان کردند، من آشکارا به میدان آمدم و آن زمان که همه لب فرو بستند، من سخن گفتم و آن وقت که همه بازایستادند، من با راهنمایی نور خدا به راه افتادم. در مقام حرف و شعر صدایم از همه آهسته‌تر بود، اما در عمل برتر و پیشتاز بودم. زمام امور را به دست گرفتم و جلوتر از همه پرواز کردم و پاداش سبقت در فضیلت‌ها را بردم. همانند کوهی که تندبادها آن را به حرکت درنمی‌آورد و طوفان‌ها آن را از جای برنمی‌کند. کسی نمی‌توانست عیبی در من بیابد و سخن‌چینی، جای عیب‌جویی در من نمی‌یافت. ذلیل‌ترین افراد نزد من عزیز است تا حق او را بازگردانم و نیرومند در نزد من پست و ناتوان است، تا حق را از او بازستانم.»خطبه 37 نهج‌البلاغه

به راستی کدام بشری را می‌توان یافت که این‌گونه از خود سخن گوید و هیچ دشمنی توان آن نداشته باشد که در وصف او، خللی پیدا کند؟ ها! علیٌّ بشرٌ کیفَ بشر! علی قهرمانی است، نه در عالم خیال و اساطیر. علی عین حقیقت است و حق، عین علی و چه کاری سخت‌تر از وصف چنین بشری؟ نوشتن از کسی که فقط او و خدای او توان وصفش دارند. «چون قلم اندر نوشتن میشتافت/ چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت»... سخت‌تر اما آن که شخصیتی چنین عظیم را مانند کاراکتری در یک داستان جای دادن. علی را که جهان در دست اوست، در عالم داستان خلق کردن و سکنات و وجناتش را امر کردن. پس همین چند جمله، در وصف «پس از بیست سال» بس!

سؤالی که پس از خوانش «پس از بیست سال» برای هر منتقدی ایجاد میشود، آن است که نویسنده در مواجهه با امر خطیر توصیف علی، چه کرده است؟ او چگونه علی را بدون ایجاد خللی در شخصیت بزرگش، در بند کوچک داستان جای داده و از جذابیت داستان نیز نکاسته؟ پس من برای این سؤال، به چند جواب مختصر رسیدم که شاید بتوان آن را به مثابه الگویی برای جای دادن سیره و صورت زندگانی شخصیت‌های بزرگ مذهبی در ادبیات داستانی ارزیابی کرد.

نخست آن که نویسنده، با علی زندگی کرده است. همه می‌دانیم که گام نخست برای نگاشتن شخصیت در داستان، زندگی با اوست. این‌جاست که می‌توانی رفتار شخصیت را در مواجهه با چالشی ارزیابی کنی و این‌جاست که می‌توانی از درون او آگاه شوی. اما زندگی با کسی مانند علی؟ کار دشواری است. امری است که نیاز به تزکیه و تهذیب دارد. امری است که ریاضت می‌طلبد و گویی نویسنده، آن را به جان خریده. چه رنجی شیرین‌تر از این؟

دومین گام نویسنده پژوهش دقیق تاریخی است. تاریخ، خود پر از داستان‌هاست. خرده روایت‌هایی که هر کدام یک پایۀ تخیل نویسنده را شکل می‌دهند. از طرفی او را محدود می‌کنند که این محدودیت، سبب خلاقیت است و از طرفی ذهن داستان‌گوی او را تحریک می‌کنند تا هزار و چهارصد سال پیش را در یک کتاب جادویی بیاورد به حال و بر پردۀ چشم‌های خواننده نمایش دهد. پژوهش تاریخی، مثل دیدن ستون‌های باقی‌مانده از تخت جمشید است. نقاش اولاً خود را بر مبنای این معماری محدود می‌کند و سپس نقص ستون‌های شکستۀ تاریخ را با تخیل، کامل می‌کند. پس نویسنده در دام گزارش‌نویسی و زندگی‌نامه‌نویسی نیفتاده و از تاریخ به عنوان ستون‌های ساختمان تخیل داستانش بهره برده.

سومین گام نویسنده که من آن را راز ماندگاری و تحکیم رمان می‌دانم، دور ایستادن است. «آفتابی کز وی این عالم فروخت/ اندکی گر پیش آید، جمله سوخت»! اشتباهی که بیشتر ادبیات داستانی آیینی ما را درگیر خود کرده، نزدیک رفتن نویسنده به آفتابِ موصوف و سوختن داستان است. این سوختن بر دو قسم است؛ اول آن که نویسنده آن‌قدر بر احوالات شخصی شخصیت نزدیک می‌شود که فراوانی تخیل، سبب فاصله گرفتن شخصیت داستان با تصورات سابق خواننده می‌گردد. آن کیفَ بشری چون علی، چگونه می‌تواند بر بند تخیل نویسنده‌ای آرام گیرد؟ و چگونه می‌توان آن خورشید را طوری وصف نمود که فراانسان معرفی نشود و همچنین به سطح دیگر مردمان نیز تنزل نیابد؟ پس نویسنده، سلیم را تا کنار خیمۀ علی همراهی می‌کند، ولی بیرون خیمه می‌ایستد و او را با امامش تنها می‌گذارد تا مجبور نباشد مانند سریال‌های تلویزیونی، یک مهتابی بزرگ روی صورت امام نصب کند! قسم دوم سوختن داستان‌های آیینی در نزدیکی به سوژه از این قرار است که تخیلِ توصیف حالات و احوالات شخصی، او را دچار اشتباهات تاریخی می‌کند. چه بسا اگر رابطۀ علی با زن و فرزندانش از دید حوراء بیش از این توصیف می‌شد، بهانه‌ای می‌داد دست تاریخ‌دانان برای کوبیدن اثر که مثلاً در فلان کتاب تاریخی آمده، مولای ما هیچ‌گاه مرتکب چنین عملی نمی‌شد، اما نویسنده هوشیار است. دور ایستاده است و می‌داند «خوش‌تر آن باشد که سر دلبران/ گفته آید در حدیث دیگران». او سلیم را می‌سازد و داستان او را می‌پرورد برای توصیف داستان علی. ابتدا شخصیت‌های مثبت و منفی و خاکستری رمان را درست می‌کند و سپس علی را مانند معیار تشخیص حق و باطل، بر آنان عرضه می‌کند. شخصیت‌ها، تخت نیستند. درون دارند، مختارند و به علی می‌اندیشند و انتخاب می‌کنند که یا با او یا علیه او. آنان مانند مخاطبان رمان، لازم نیست علی را ببینند تا او را بشناسند. علی درون هر کدام از آنان جریان دارد؛ از معاویه بگیر تا ابوذر، از عمرو بگیر تا راحیل و اگر جنسشان مثل پیرمرد ساربان خوب باشد، علی را ندیده می‌خرند و عاشق می‌شوند و جان می‌دهند. پس مخاطب داستان سلیم می‌خواند و علی می‌شناسد، داستان معاویه می‌خواند و علی می‌شناسد، داستان صفین می‌خواند و علی می‌شناسد. و چه راهی برای علی‌شناسی، بهتر از این؟

«پس از بیست سال» یک پدیده است؛ پدیده‌ای که تمام ویژگی‌های فنی و محتوایی یک رمان خوب آیینی و حماسی را دارد. اثری که باید خوانده شود تا روایت‌گر عبرت‌های تاریخ باشد. روایت‌گر مظلوم‌ترین قهرمان تاریخ باشد. روایت‌گر یک تراژدی غیرتخیلی حساب‌شده باشد که خواننده را به عمق تاریخ فرو می‌برد و تاریخ را به امروز می‌آورد و صدای درون مخاطب را بلند می‌کند تا فریادهای علی را از دل چاه فراموشی دنیای بی‌عدالت امروزی بشنود و مانند هشام و سلیم انتخاب کند. انتخاب کند که به سوی معاویه‌های زمان دست دراز کند یا به همراه علی علیه‌شان شمشیر بلند کند.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • حدیث دیگران | یادداشت محمدهادی عبدالوهاب بر رمان «پس از بیست سال»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.