به بهانۀ طرح برخی انتقادات به تقدیر جایزۀ کتاب سال از مجموعهشعر «قبله مایل به تو»
برای مدرنیسم تعاریف گوناگونی ارائه شده است. از جمله آنکه برخی آن را معادل نوگرایی و نو بودن فرض کردهاند و برخیها نیز مدرنیسم را در ادبیات سبک و حتی گاهی تکنیک ویژهای دانستهاند که در جهت تولید آثار خلاقانه مورد استفاده قرار میگیرد. اما حقیقت آن است که مدرنیسم یک طرز نگرش متفاوت به جهان و تلقی ویژه از هستی است. مدرنیسم جهانبینی خاصی است که مؤلفههای مشخص و تخطیناپذیر خود را دارد و طبیعی است که این طرز نگرش نیز همچون همۀ جهانبینیها و فلسلفههای دیگر، هنگام مواجهه با پدیدههای گوناگون، تفسیر خود را از آنها ارائه خواهد کرد. از این رو مدرنیسم در سیاست و اقتصاد و فرهنگ و هنر و دیگر عرصههای حیات بشری جلوههای خاصی مییابد که باید در ادامۀ منطقی همان طرز نگرش مورد ارزیابی قرار گیرد. مدرنیسم در سینما و نقاشی و شعر منجر به خلق نوع خاصی از ادبیات و هنر میگردد که صرفاً یک سبک ادبی و هنری یا تکنیک جدید در تولید آثار خلاقانه نیست. ویژگیهای مدرنیسم در هنر و ادبیات، عیناً تابع مؤلفههای اصلی تفکر مدرن است و دقیقاً همان مفاهیم را در این عرصه بازتولید میکند. شاید به تعبیر دیگری بتوان گفت مدرنیسم نیز همچون همۀ ایدئولوژیهای دیگر، با اتخاذ و تعیین شیوۀ نگرش به هستی، الگوهای زیستی خود را به انسان پیشنهاد میدهد و برای تحقق آن نیز تلاش میکند. در اینجا مادی یا معنوی بودن ایدئولوژی هیچ تفاوتی در اصل ماجرا ایجاد نمیکند. زیرا ایدئولوژیهای مادی نیز عیناً ناگزیر به حرکت در همان مسیری خواهند بود که ایدئولوژیهای معنوی در آن گام برمیدارند. هر ایدئولوژی به انکار و نفی نگرشهای رقیب میپردازد و در صدد تبیین الگوی برگزیدۀ خویش برمیآید و در ادامه نیز از هیچ مجاهدتی برای تحقق برنامۀ پیشنهادی خود فروگذار نخواهد بود. از این روی همانگونه که در عرصۀ جهان امروز شاهد هستیم، به تعبیر نهچندان آشنایی شاید بتوان گفت، مدرنیسم هم ناگزیز از تدوین کتاب مقدس و تربیت مبلغان مؤمن و حتی مجاهدانی جان برکف برای خویش است.
اعلام وجود مدرنیسم در آغاز شکلگیری یعنی در ابتدای قرن هجدهم میلادی، با در هم شکستن سنتهای پیشین و قیام علیه هنجارها و ثوابت پذیرفتهشدۀ دوران کلاسیک همراه بود. در نتیجه، چنین التزامی، مدرنیسم را در ذهن بسیاری مترادف با مفهوم آوانگارد و پیشرو نمود. اما باید توجه داشت که سنتشکنی و آوانگاردی نتیجۀ مدرنیسم است و نه تعریف آن. روئین پاکباز بنا به همین مغالطه مدرنیسم را در کتاب «دایرهالمعارف هنر» خویش اصطلاحی معرفی میکند که «به روش و بیانی که ویژۀ روزگار نو باشد اطلاق» گردد. او معتقد است مدرنیسم در هنر و ادبیات «جستجوی قالبهای جدید برای بیان است». سیما داد هم در کتاب «فرهنگ اصطلاحات ادبی»، با رویکردی در همین راستا مدرنیسم را «عبارت از گسستن اساسی و عمدی از تمام مبانی هنری و فرهنگی گذشته» میداند. اما همانطور که گفته شد اینها نه تعریف مدرنیسم، بلکه توجه به برخی نتایج قهری مدرنیسم است.
برای توضیح ویژگیهای ادبیات مدرن، ناگزیر از اشارهای هرچند کوتاه به مبانی مدرنیته هستیم. به همین دلیل در ادامه سعی میکنیم برخی از مؤلفههای مدرنیته را به اجمال مرور کنیم:
مدرنیته نحلهای فلسفی و اخلاقی است که در دوران روشنگری و پس از عبور بشر غربی از مناسبات دنیای کلاسیک در اروپا شکل گرفت. ریشههای شکلگیری مدرنیته را میتوان رشد و گسترش نحلههای فکری باورمند به عقلگرایی (راسیونالیسم) و انسانمداری (اومانیسم) دانست. متأسفانه عمدۀ این مفاهیم تعمداً یا ناخواسته در ایران به شکل مبهم و غیر دقیقی ترجمه شده است. بر اساس همین ترجمۀ غلط بسیاری هنوز مفهوم انسان در انسانمداری را مترادف با معنای وحیانی از انسان میدانند. همچنین است مفهوم عقل در عقلگرایی که با معنای آن در تفکر شرقی تفاوتهای فاحشی دارد. به عنوان مثال معنای عقل در این فرهنگ، عقل خودبنیاد و مستقل از هر نیروی دیگر است. کار این عقل مصلحت اندیشی و محاسبهگری است و مشخصۀ بارز آن انقطاع از غیب است. مفهوم اومانیسم هم به معنای مکتب انسانسالاري، خودبنیادی و اصالت بشری است كه انسان را محور و مدار آفرينش قرار داده و با اصالت دادن به او اصالت خدا، دين يا هر امر غير بشري را نفي ميكند. از آنجا که توضیح بیشتر این مفاهیم خارج از حوصلۀ این یادداشت است، نگارنده خود را ناگزیر از حفظ اختصار میداند.
ابوالفضل ساجدی در کتاب «دین در نگاهی نوین» برخی از مؤلفههای مدرنیته را اینگونه برمیشمارد: «1- انسانمداری 2- عقلگرایی 3- فردگرایی 4- سرمایهداری 5- لیبرالدموکراسی 6- تأکید بر حقوق افراد به جای تکالیف آنها 7- روشی نو برای طبیعتشناسی 8- فنآوری جدید ماشینی 9- روشهای جدید تولید صنعتی 10- پیشرفت بیسابقه در رفاه و مصرف 11- تفکیک کامل علم، اخلاق و هنر از یکدیگر و سایر قلمروها و ...»
شهریار زرشناس نیز در کتاب «واژهنامۀ فرهنگیسیاسی» مدرنیته را «یک عهد، یک عالم، یک افق تاریخیفرهنگی، یک دوران تاریخی و یک رویکرد نسبت به مقولات اساسی وجود» معرفی میکند. او معتقد است «مدرنیته یک کلیت و ارگانیسم و مجموعۀ واحد است که وجود و ماهیتی دارد و در اجزا و ارکان آن یک روح واحد و کلی سریان و جریان دارد». زرشناس صفات این روح کلی را اینگونه برمیشمارد: «1- اومانیسم و بشرانگاری به عنوان ویژگی اصلی روح عصر جدید 2- تأکید و تکیه بر عقل جزوی نفسانیتمدار استیلاجو (عقل مدرن) 3- اعتقاد به نظریۀ پیشرفت تاریخی 4- اعتقاد به ساینتیسم یا اصالت علوم جدید که مبتنی بر روششناسی آزمایشگاهی و معرفتشناسی حسیتجربی است 5- جدا کردن اخلاق از تار و پود عالم یا به تعبیری جدایی هست از باید 6- ظهور و حاکمیت تکنولوژی مدرن و تکنوکراسی 6- سکولاریسم 7- شکلگیری و سیطرۀ بروکراسی پیچیدۀ مدرن 8- نهیلیسم یا نیستانگاری به عنوان صفت ذات مدرنیته 9- اعتقاد به قانونگذاری توسط عقل بشری و حق حاکمیت خودبنیاد بشر 10- سرمایهسالاری وکاپیتالیسم
اکنون اگر بخواهیم به مدرنیسم در ادبیات بپردازیم باید نگاهی بیندازیم به جریان ادبی و هنری عصیانگر علیه مبانی دوران کلاسیک در آغاز دوران روشنگری (رنسانس). در این دوران با کمرنگ شدن اقتدار رئالیسم، تغییرات جدیدی در سبک و شیوۀ نگارش نویسندگان دوران مدرنیسم نمودار شد. از جملۀ آنها ابهام و پیچدگی در بیان و عدم پایبندی به الگوهای پذیرفتهشدۀ پیشین و ظهور شیوههای جدیدی چون شکستن خط روایت و جریان سیال ذهن بود که عموماً ریشه در باورهای جدید فلسفی و به ویژه روانشناختی داشت که از آن میان آموزهای فروید در زمینۀ ذهن و خودآگاه و ناخودآگاه تأثیر بسزایی در این اتفاقات داشت. برخی از مؤلفههای ادبیات مدرن را به اجمال میتوان اینگونه برشمرد:
1- فروپاشی ارزشها؛ که در نتیجۀ فروپاشی اعتقادات بشر مدرن به ارزشهای دوران کلاسیک و دین مسیحیت بود.
2- تنهایی؛ که حاصل انقطاع بشر اومانیست از باورداشتهای معرفتی خویش بود.
3- بدبینی و یأس خودمحورانه؛ که محصول نهایی عقل منقطع از وحی است.
4- فردگرایی؛ که نتیجۀ قهری اومانیسم و انسانمداری است. فردگرایی ارتباط پیوستهای با ماجرای تأثیر روانکاوی بر ادبیات داشت.
5- عدم قطعیت؛ که در پی اندیشههای فلسفی نسبیگرایانه به ادبیات راه یافت.
6- پوچی؛ که در پی نهیلیسم حاکم بر ذهن بشر مدرن پدید آمد و با نداشتن امید به فردایی که چیزی در آن قطعیت ندارد، رفته رفته بشر را به نیست انگاری سوق داد.
7- نخبه گرایی؛ که در نتیجۀ بریدن از اجتماع و رویآوردن به توافقات و توهمات جامعۀ روشنفکری است.
7- تغییر جهان بینی از کلی گویی درون گرایانۀ ایدهآلیستی به ماتریالستی جزیینگر
9- شکل به ظاهر پاره پاره و فرم پیچیده و غیر منسجم
در واقع باید گفت نتیجۀ طبیعی تفکر فلسفی مدرن، ایجاد تغییرات بنیادین در زیباییشناسی انسان پس از رنسانس و ظهور معیارهای جدیدی برای تعیین حدود زیبایی بود. اکنون مدرنیستها همچون مؤمنانی متعصب و باورمند به شریعت خود، به مقابله با ادیان دیگر برخاستند و هر چه را با معیارهای زیباییشناسی خود، ناهمگون جلوه کرد، نفی و انکار کردند.
جهت روشنتر شدن بحث و ذکر یک مثال آشنا و ملموس برای مخاطب این متن، میتوان به یکی از نقدهای منتشرشده در خصوص انتخاب مجموعۀ «قبله مایل به تو» از حمیدرضا برقعی در جایزۀ کتاب سال مراجعه کرد که در واقع انگیزۀ اصلی نگارش این نوشتار نیز انتشار همین انتقادات بود.
یکی از منتقدان در پی انتخاب کتاب «قبله مایل به تو» به بیان اظهاراتی پرداخت که میتوان آنها را خلاصه و چکیدۀ مباحث مطرحشده در این نوشتار دانست. در این متن انتقادی بیان شده بود که با انتخاب کتاب «قبله مایل به تو» اعتبار جوایز ادبی زیر سؤال رفته است. زیرا «وقتی کتاب انتخاب میشود، یعنی کتاب را در ویترین میگذارند، به عنوان الگوی بهترین اثر ادبی منتشرشدۀ در یک سال ادبیات یک کشور. این عنوان آن قدر عظیم است که بدون گذشت و اغماض، حتماً باید» ویژگیهای لازم را داشته باشد. برخی از ویژگیهای مورد نظر این متن برای انتخاب کتاب سال به قرار زیر است:
1. «اشعار کتاب سال شعر کشور حتی الامکان در قالبهای نو سروده شده باشد یا اگر در قالبهای سنتی سروده شده، شاعر به کشف ظرفیتهای جدید و نامکشوف قالبهای سنتی پرداخته باشد.»
2. «باید بروز فردیت و ویژگیهای فردی شاعر را در اثر ببینیم.»
3. «این کتاب باید ایجاد جریان ادبی کند.»
4. «کتاب سال باید بتواند توجه منتقدان را به طور ویژه برانگیزد»
5. «هیچ انگیزۀ خارج از متن نباید در انتخاب کتاب سال دخالت کند... یعنی کتابهایی با محتوای مذهبی شانس بیشتری دارند... با این شائبه این انتخاب زیر سؤال است».
موارد بالا از جمله دلایل اصلی مخالفت با کتاب «قبله مایل به تو» در این متن انتقادی است و نکتۀ حائز اهمیت در این یادداشت، شفافیت و وضوح اظهارات منتقد محترم در تبعیت دقیق از مؤلفههای مدرنیسم است. به نحوی که حتی اولین ملاک «قالب» معرفی میشود و صراحتاً عنوان میگردد یک مجموعۀ خوب باید در قالب نو و غیر کلاسیک سروده شده باشد یا دست کم در قالبهای کلاسیک سنتشکنی یا عدول از هنجار کرده باشد. فردگرایی، نخبهگرایی، معناگریزی و سکولاریسم، نیز همگی از مؤلفههای بارز مدرنیسم است.
اینکه منتقد گرامی قصد وفاداری به مبانی مدرنیسم را دارد مسئلۀ مهمی نیست؛ لکم دینکم و لی دین. مسئلۀ مهم مجاهدت ایشان برای تثبیت و گسترش این دین است. در این گفتمان معیارهای زیباییشناسی همان چیزی است که در سنت مقدس مدرنیسم مقرر شده است و کافران به این سنت، در فرجام کار خویش ناگزیر از توبه خواهند بود. در این نگرش مهم نیست که جامعۀ امروز ایران چه سلیقه و خوشآمدی برای تلذذ از آثار ادبی دارد؛ اگر اهالی ادبیات امروز کشور هنوز نتوانستهاند خود را از شرک به مدرنیسم برهانند و گرفتار زیباییشناسی نامبارک و غیر مدرن خویشاند، این وظیفۀ مؤمنان مجاهدی است که با قلم و زبان خود به اصلاح جامعۀ ادبی همت بگمارند؛ و در این چارچوب نظری، اندکی نیز جای تردید و شک در مبانی مسلم و جهانی مدرنیته باقی نخواهد بود.
اما حقیقت آن است که در امروز سرزمین ادبیات فارسی، به جز مدرنیستها مردمان دیگری نیز میزیند که معیارها و سلایق خود را برای بردن حظ ادبی از آثار خلاقانه دارند. اینها کسانی هستند که ممکن است مؤلفههای جهان مدرن را به رسمیت نشناسند و خود را ملزم به ایمان آوردن به این دین ندانند. اگرچه پاسخ مدرنیته احترام به همۀ سلایق اما صرفاً در چاچوب نظری بشر مدرن است! اما عقل سلیم چیز دیگری حکم میکند.
منابع:
پاکباز، رویین، دایرهالمعارف هنر، انتشارات فرهنگ معاصر
داد، سیما، فرهنگ اصطلاحات ادبی، انتشارات مروارید
زرشناس، شهریار، «واژهنامۀ فرهنگیسیاسی»، انتشارات صبح
ساجدی، ابوالفضل و مشکی، «مهدی دین در نگاهی نوین» انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)