موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

انقلاب در شعر طاهره صفارزاده | مقاله‎ای از عصمت زارعی

27 آبان 1394 18:01 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.33 با 18 رای
انقلاب در شعر طاهره صفارزاده | مقاله‎ای از عصمت زارعی

 


چکیده:
ادبیات انقلاب اسلامی در برگیرندۀ مضامین و مفاهیم گستردۀ انسانی است. عقاید، احساسات و عواطف همان‌گونه که در رفتار و منش مردم، همواره در شعر فارسی نیز جلوه داشته است. این جلوه با عنوان انقلاب در شعر صفارزاده، در این مقاله مورد بررسی قرار می‌گیرد. روش بررسی چهارچوب بحران توماس اسپریگنز است که زیر مجموعه رهیافت هنجاری به شمار می‌آید. این رهیافت  به چهار پرسش اصلی می‌پردازد: سؤال از چیستی بحران، علت بحران، آرمان‌های متفکر و راه درمان از نظر او. با این نگاه طاهره صفارزاده سه بحران سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را به تصویر می‌کشد و ریشه و علت را در استعمار و تبعیض و گسست از مبانی اسلامی و حقانیت مذهبی که به نوعی به همان سه حوزه مربوطند، می‌بیند. او آرمانش را عدالت و آزادی و جامعۀ مطلوب مذهبی می‌بیند که برای تحقق آن تغییرات اساسی به شیوه انقلابی را کارا می‌داند.


مقدمه:


طاهره صفارزاده از زمره سردمداران شعر انقلاب به شمار می‌آید که پیش از انقلاب نیز به نحو قابل توجهی مضامین انقلابی را در شعر به کار برده است. به بیان صاحب‌نظران  شعر او نگاهی منحصر به فرد و پیش رو دارد که خودش با عنوان «شعر طنین» از آن یاد  می‌کند، «طنین حرکتی‌ست که شعر من در ذهن خواننده می‌آغازد»؛ با این تعبیر و جلوۀ آشکار مضامین اجتماعی- سیاسی در شعر وی، با منظومه‌ای از احساسات، اعتقادات و مفاهیم در وی مواجهیم که بیانگر جامعه‌ای است که او در آن زندگی می‌کند.


صفارزاده نخستین مجموعه شعر خود را به نام «رهگذر مهتاب» در سال 41 منتشر ساخت که نوعی اعتراض در آن دیده می‌شد؛ اما آثار بعدی از جمله «طنین در دلتا» روح کاملاً ضداستعماری او را آشکار ساخت. در دهۀ پنجاه شعر او بسیار بیش از گذشته مذهبی می‌شود و در سال‌های مقارن انقلاب، کاملاً همسو با جریان انقلابی مردم پیش می‌رود. اوایل دهۀ چهل که آزادی‌خواهان ملی‌گرا سرکوب شده‌اند، مبارزان مسلمان (فدائیان و...)، همچنین بسیاری گروه‌های دیگر و همه از  شکست و ناامیدی حرف می‌زنند و جنبش لائیک هم مردم را به بی‌بندوباری دعوت می کند، در این برهه صفارزاده با «رهگذر مهتاب» وارد می‌شود و البته به شکل آشکاری تنهاست. اساساً شاعر مشخص و مطرحی که با تفکرات مذهبی شعر سیاسی بگوید، در این دوره وجود ندارد یا به شدت کمرنگ است.  البته با اوج مبارزات مردم آثار او نیز جلوه خود را می‌یابد. اوایل سال 56 «سفر پنجم» با اشاراتی چند به آیات قرآنی و تاریخ اسلام، با تیتراژ بالا چندین بار تجدید چاپ می‌شود  و سمت و سوی آیندۀ او بیش‌تر نمایان می‌شود و با آغاز سال صفارزاده، مجموعۀ «حرکت و دیروز» را منتشر می‌کند و هم‌زمان با انقلاب، صفارزاده نیز به اردوگاه انقلابیون دعوت می‌شود. صفارزاده از ملاقاتی با آیت الله طالقانی یاد می‌کند که به ایشان گفته بودند: «خانم! به جدم در زندان شعر شما به من روحیه می‌داد.»  صفارزاده در سال 56 کانون فرهنگی نهضت اسلامی را به کمک نویسندگان سرشناس مسلمان برای تربیت هنری جوانان مذهبی راه انداخت که بعد از انقلاب هم این حرکت ادامه داشت و بعدها به مرکز اندیشه و هنر اسلامی (حوزه هنری اکنون) تبدیل شد.


در بررسی شعر وی که شعر سیاسی  به شمار می‌آید، می‌توان پرسید: مضامین انقلابی در شعر طاهره صفارزاده در پاسخ به حل چه مشکلات و معضلاتی ارائه شده است؟ و می‌توان بحران‌هایی از قبیل بحران سیاسی: استبداد، بحران اقتصادی: فقر و تبعیض طبقاتی و بحران اجتماعی فرهنگی: فساد نخبگان و گسست از مضامین دینی را دید. در این بررسی از چهارچوب توماس اسپریگنز استفاده می‌کنیم:


نظریۀ بحران توماس اسپریگنز
توماس اسپریگنز در «فهم نظریه‌های سیاسی» سعی می‌کند چارچوبی پویا از طریقه فهم نظریه‌های سیاسی ارائه دهد. چراکه معتقد است نظریه‌پردازان صرف‌نظر از اختلافات چشمگیر در سبک و مفاهیم، با مشکلات یکسانی مواجه‌اند و نسبتاً نیز به یک روش راه‌حل فکر می‌کنند. به عبارتی نظریۀ سیاسی نوعی جستار است برای یافتن معیارها و نظریه‌پرداز از جایی که احساس سردرگمی و حیرتی است که وی را به تفکر واداشته است به سؤالات اولیه می‌پردازد و سپس به راه‌حل می‌رسد.


   بنابراین اسپریگنز از چهار مرحله سخن می‌گوید که به شکل‌گیری نظریات سیاسی می‌انجامد: مشاهدۀ بی‌نظمی، تشخیص علل آن، تصور و بازسازی جامعه، ارائۀ راه حل
در واقع اکثر نظریه‌پردازان آثار خود را در زمانی نگاشته‌اند که به‌طور فزاینده‌ای احساس کرده‌اند جامعه‌شان دچار بحران شده است و بعد از آن است که به پیدا کردن ریشۀ آن می‌پردازند و بعد هم بازسازی خیالی دنیای سیاسی در ذهن نمود می‌یابد وسرانجام خصیصۀ بارز نظریه سیاسی نمود می‌یابد و آن ارائۀ راه‌حل است.


1-بحران و مشاهدۀ بی‌نظمی
نظریات سیاسی در شرایط خوشبختی مردم حادث نمی‌شوند، بلکه در شرایط مشکل و بحران به ‌وجود می‌آیند. بحران‌ها گاه روشن و واضح‌اند، گاه نیز مشکل و بحران وجود دارد و واضح است؛ اما در شناسایی بحران اتفاق نظر نیست. گاهی ممکن است بحران‌ها بسیار محدود و یا ناپیدا باشند؛ بنابراین به‌سادگی قابل لمس نیست. حتی ممکن است در مورد وجود  بحران توافق نباشد. اینجاست که اختلاف نظر آغاز می‌شود، بنابراین بحرانی که یک نظریۀ سیاسی را موجب می‌شود، ممکن است در بعضی موارد سطحی و  فردی باشد، نه کلی و عالمگیر.
بنابراین برای فهم افکار یک نظریه‌پرداز سیاسی، اولین سؤال این است: مشکل او کدام است؟ به نظر او چه چیزی فاسد و  مخرب است؟ واز این قبیل.


2-تشخیص درد
وقتی نظریه‌پرداز شرایطی را نامنظم تشخیص داد، منطق مشاهده حکم می‌کند، زمینۀ مشاهده نیز بررسی گردد. بنابراین در این مرحله‌ این سؤال مطرح می‌گردد: اگر اوضاع سیاسی نامرتب است، دلیل آن چیست؟


اولین سؤالی که یک نظریه‌پرداز در آغاز تحلیل با آن مواجه می‌شود و از حیاتی‌ترین موضوعات نظریه‌های سیاسی است: آیا مشکل سیاسی مطرح شده، ریشۀ سیاسی دارد؟ اگر علت سیاسی تشخیص داده شود، باید ریشه «عام» و «قراردادی» باشد.  


3-نظم، خیال؛ باز سازی جامعه
         در این مرحله، نظریه‌پرداز باید بتواند به این سؤال پاسخ گوید که: اگر این اوضاع خراب است، اوضاع درست کدام است؟ جامعۀ خوشبخت کدام است؟  بازسازی، مرحله‌ای است کاملاً وابسته به مرحلۀ قبل خود، یعنی تشخیص درد، و موفقیت آن در قابلیت دوام و درجه عقلایی و حقیقی  بودن آن، بسته به مرحلۀ قبل است.


نظریه‌پرداز باید در قبال مشاهدۀ بی‌نظمی، تصویر جامعۀ سیاسی نظم‌یافته را در ذهن و فکر ترسیم کند و طرحی ارائه دهد که نابسامانی‌ها را رفع نماید؛ یعنی یک ذهن نظم‌یافته که در آن نابسامانی‌ها و بسامانی‌ها قرینه باشند. او باید تصویری از این جامعۀ سالم را به عنوان یوتوپیا، اگرچه در خیال، اما با توجه به واقعیات و هنجارهایی که شخصی و سلیقه‌ای نیستند، ترسیم نماید؛ ترسیمی با توجه به حقایقی دربارۀ دنیا، سیاست، انسان و زمان و مکان خود.  بنابراین در ترسیم این آرمان‌شهر به دو عنصر خیال و واقعیت توجه می‌شود.


می‌توان چند نوع «سلیقه» متمایز برای بازسازی جامعه در نظریات سیاسی مشخص کرد که به نوع خاص اندیشۀ سیاسی مربوط می‌شوند و بر همین اساس برداشت رادیکال (تغییرات وسیع)، برداشت محافظه‌کارانه (این برداشت بیش‌تر به سنت‌های جامعه و تجارب بشری می‌اندیشد تا بینش عقلایی)، بازسازی جامعه (به اصالت عمل معتقد است و روشی انعطاف‌پذیر، خالی از تعصب و ما بین دو روش دیگر است و راه درست را در اصلاح جامعه می‌بیند.)


4-راه درمان
اسپریگنز، راه درمان را با مباحث شکاف «آنچه هست» و «آنچه باید باشد» مطرح می‌کند و این‌که به‌خاطر توجه انسان‌ها به حقایق، حتی ساده‌ترین عبارات دربارۀ حقایق، رگه‌ای از تجویز در خود نهفته دارد. به این ترتیب است که نظریات سیاسی با بینش جامع و اساسی خود از نظم سیاسی  نتایج تجویزی مهمی دارند. بنابراین هر گونه توصیف از نظر یک نظریه‌پرداز، تجویزهای خاص آن نظریه را دارد. البته این نظریات شامل ارزیابی از قابلیت‌ها، امکانات، ضرورت‌ها و حقایق‌اند.  


همچنین نظریات سیاسی بر اساس واقعیات موجود توصیه‌های تجویزی دارند که این واقعیات در جهان پیچیده مبهم و مشکل است؛ اما آن‌چه مطرح است، شکل و قالب این حقایق در کلیت موضوع است.  


طاهره صفارزاده و توصیف بحران
1-بحران سیاسی
‌1-1-استبداد


طاهره صفارزاده درآثار خود بیش‌ترین اشاره را به وضع موجود و بحران و شناساندن آن به جامعه دارد. در شعر زیر، صفارزاده با تشبیه شاه به ضحاک ماردوش، یک نظام استبدادی را ترسیم می‌کند و درپی آن با ذکر بودن «در امتداد کوروش و تخت جمشید»، در واقع از تاریخ شاهنشاهی به استبداد آن اشاره می‌کند و همزمان، روشنفکران و هنرمندانی را ذکر می‌کند، (مغزهای مضطرب بیماری) که به تملق این نظام استبدادی می‌پردازند. از او در حرکت و ماشین می‌خوانیم:


ما ایستاده‌ایم
 در رهگذار دود
در خواری هنر در ارجمندی جادو
و چهره‌های مضطرب بیمار
 اندام ماردوش را
 تصویر می‌کنند
ما سال‌هاست منتظر مقصد هستیم
ما در کمین حرکت و ماشین
 ما در تقاطع  تاریخی خیابان‌ها
 در امتداد کوروش و در نهایت تخت جمشید
2-1- نخبگان فاسد و دست‌نشانده


تملق، دست‌نشانده بودن، ریاکاری، بی‌دردی...ویژگی‌هایی است که صفارزاده به نوعی در شعرهایش به سردمداران نظام نسبت می‌دهد. وی در شعر مستعمرات چنین توصیفی از مقامات کشوری ارائه می‌دهد:


ما روبه‌روی جعبه‌های حماقت نشسته‌ایم
و می بینیم، مستمرات نفس
چون که دهن باز می‌کنند
دها‌‌نشان
 همچون دهان استعمار
حریص و یاوه‌باف و کثیف است.


در بند زیر که از آزادی، استقلال و ... سخن می‌گوید، اما در عمل همه‌چیز خلاف آن است. او ریا و ناهماهنگی بین رفتار و گفتار آنان را چنین نشان می‌دهد:


        ما باید به خانه‌هایمان برگردیم
وچهره‌های شاد را درصفحۀ تلویریون تماشا کنیم
آ‌ن‌ها ما را به شکیبایی دعوت خواهند کرد
آن‌ها ما را به شنیدن مرثیۀ رم پس از نرون دعوت خواهند کرد
دختر ژنرال اصرار دارد که لاهیجان بهترین چای جهان است
اما خودش جای کلکته می نوشد . . .


از دیگر معضلات، پدیدۀ «پارتی‌بازی» است که صفارزاده به شیوه‌ای طنزگونه به آن پرداخته است:


       دوست من رئیس شده است
دوست دوست من رئیس شده است
دوست دوست دوست من رئیس شده است …


            این پارتی‌بازی در اعمال متفاوت قانون نمود دارد، آنجا که می‌گوید:


           شبی در خواب دیدم سوار بر چهار اشتر شده بودم
چهار اشتر به هم پیوسته و چهار اشتران
مرا هلهله می‌کردند
بر فراز بارهای پنبه نشسته بودم
قامت اشترها بلندتر از عمارت ازکجا آورده اید ، بود


2-بحران فرهنگی
1-2-حقانیت: صفارزاده به مسأله‌ای در مباحث خود اشاره می‌کند و آن برحق بودن، یا نبودن است و به روشنی از تیرگی رژیم موجود سخن می‌گوید:


            ایوان سپید نیست
ایوان سپید نیست چرا
         و اساس این نوع اطاعت را زیر سؤال می‌برد:
سجده به خاکیان فانی
سجده به خاکیان خاک‌شونده
سجده به سنگ
سجده به سنگدل چرا


             2-2- غرب‎زدگی و دور شدن از اصالت‌ها: اعتراض به غرب‌زدگی به بارزترین شکل در شعر «کودک قرن» صفارزاده نمود یافت که از اولین آثار اوست و در آن به هجوم فرهنگ غرب و از بین رفتن ارزش‌های انسانی (به‌طور ویژه محبت مادر) به‌خاطر  غرق شدن زن در مظاهر غرب اشاره دارد، که ناشی از غرب‌زدگی رو به تزاید حکومت پهلوی بود که مورد تنفر طبقات عامه مردم و علما قرار گرفت. عادات و اخلاق غرب‌گرایی از لوازم سلطۀ سیاسی، اقتصادی غرب پنداشته می‌شد. از سال‌های 1340 به بعد اندیشمندان ایران بحث از دفاع در مقابل غرب‌گرایی و بازگشت به هویت فرهنگی ایرانی را آغاز کردند و غرب‌زدگی را محکوم نمودند. از شخصیت‌هایی که در این راستا بسیار مطرح بودند، جلال آل احمد و شریعتی را می توان نام برد:  


         کودک این قرن هر شب در حصار خانه‌ای تنهاست
پرنیاز از خواب اما وحشتش از بستر آینده و فرداست
بانگ مادر خواهیش
آویزه‌ای در گوش این دنیاست...
شب چو خواب آید درون دیدۀ او
پرسد از خود «باز امشب مادرم کو ؟»
بانگ آرامی برآید: «چشم بر هم نه که امشب مادرت اینجاست»
پشت یک میز، زیر پای دودهای تلخ سربی رنگ
در میان شعله‌های خدعه و نیرنگ
چهره‌اش لبریز از زنگار فکر برد
فکر باخت، فکر پوچ، فکر هیچ!
مانده در بن‌بست راهی تنگ . . .


و این شب‌ها تکرار می‌شود در قمار و ... و حتی شبی نیز که مادر در خانه است، تفاوت چندانی ندارد وکودک با خودش می‌گوید: «خوش آن شب‌ها که در این خانه مادر نیست !» چرا که «دعوایی با پدر برپاست» و «دعوا بر سر ننگ خیانت‌هاست». در چنین شرایطی است که او به عنوان یک مادر دلسوز، افسوس می‌خورد و با نهایت اندوه می‌پرسد:


          از هیاهوی شبان کام
آخرین دست، آخرین رقص، آخرین جام، آخرین دعوای ننگ و نام
کی رود در خواب راحت، کودک این قرن نافرجام؟


           این شعر همه‌جا منتشر شد، اما مورد اعتراض فرح قرار گرفت؛   چرا که توهینی به زنان اشراف تلقی می‌گردید و ممنوع‌الانتشار شد.  


صفارزاده در جای دیگری چنین از انسان‌های مسخ‌شده می‌گوید که کوته‌اندیشان (کوتوله‌ها) عامل این مسخ‌شدن و نابودی ارزش‌ها هستند و آرزوی نابودی آن‌ها را با آیه‌ای قرآنی (تبت یدا... ) می‌نماید:


           سپور را گفتم خبر چه داری
 گفت: زباله
 بودن از انحصار خبر بیرون است
  چکار دارم کوتوله‌ها چه شدند
  چکاره شدند
   و یا چرا نمی‌شنوند
 صدای پای کسی را
که از افق بر می‌گردد
 و برمی‌گردد به افق
 من اهل مذهب بیدارانم
 و خانه‌ام دو سوی خیابانی‌ست که مردم عایق
 در آن گذر دارند
 صدای هق‌هقی از دوردست می‌آید
 چطور این همه جان قشنگ را عایق کردند
 چطور
 چطور
 چطور
 تبت یدا ابی لهب وتب
 تبت یدا ابی لهب وتب
 تبت یدا ابی لهب وتب  ...



  3- بحران اقتصادی
1-3-فقر و تبعیض: اوضاع اقتصادی ایران در دوره‌های متفاوت در مجموع شرایط نامساعدی را نشان می‌دهد. شهر‌نشینان اگر چه از روستانشینان در رفاه بیش‌تری به‌سرمی‌بردند به خاطر توزیع  نابرابر درآمد، تورم و سایر مشکلات، زندگی سختی داشتند. در سال 52-51 ، 64 درصد شهرنشینان دچار سوءتغذیه بودند. بخش کشاورزی نیز بر اثر اصلاحات ارضی و سیاست‌های یک‌جانشینی دچارتحولات ساختاری و اقتصادی شده و برای بسیاری مهاجرت ناخواسته و عملگی و حاشیه‌نشینی فراهم آورد و سایر اقشار نیز وضعیت مشابهی داشتند. این اوضاع باعث گردید فقر به یکی از شاخصه‌های بارز جامعه تبدیل شود و بیشتر منتقدان به آن بپردازند. از جمله صفارزاده، که به طور قابل توجهی به فقر جامعه پرداخته است:


از مردی که با زنش و بچه‌اش و گوسفندانش
در باتلاق بندری نشسته بود
پرسیدم اینجا چه می‌کنید؟ گفت: زندگی


صفارزاده از حیطۀ  داخلی خارج شده و این فقر را در بعد شرقی مطرح می‌کند، با عنوان ظلمی که توسط استعمار رفته است. او در سفر اول با بیان یک رسم و آیین هندی )سوزاندن مرده) به بیان فقر می‌پردازد:


         بوی سوختن
بوی عود، بوی عود را شنیده بودم
بوی سوختن استخوان و عود را نه
این مرده نزد برهمنان اعتراف کرده است
        اعتراف این مرده نزد برهمنان چه بود
          خیره شدن به دستهای خبازان  شاید
          تجاوز به ساحت یک قرص نان شاید  


        استخوان در اینجا نماد انسان فقیر هندی‌ست که از فقر بین استخوان و پوست گوشتی حایل نیست و اعتراف او نیز جز بیان فقرش چه چیز می‌تواند باشد؟


از نظر طبقاتی، شاه در رابطه با طبقات مسلط، استقلال داشت. به این معنا که با بخشی از طبقۀ حاکم به‌طور مستقیم تلفیق شده بود که همان بخش خانوادۀ سلطنتی بود. شاه آن‌چنان هویت خود را به دولت گره زده بود که او و دولت، نمایندۀ بخش متفوق طبقه حاکم به حساب می‌آمدند.  در پی این استبداد جامعه طبق میل و نیاز آنان  طبقه‌بندی می‌شود. او تبعیض اقتصادی را چنین بیان می‌کند:


          در روستا
هر کاخ‌گونه
قداره‌ای ست
در پیش‌روی کپرها و زاغه‌ها
مسافتی‌ست میان نشستن‌ها
کبه‌نشین
کپر نشین
ویلا نشین
چادر نشین


         و در ادامه حاصل و بازتاب این همه تبعیض را در نابودی پیش‌بینی می‌کند:


         می‌‌دانم
یقین دارم که اختلاف نشستن‌ها
آن پلکان خموشی‌ست
که سرنگونی‌ها را در خود دارد  

                 
صفارزاده و ریشه‌یابی بحران
1-3- ریشۀ سیاسی: استعمار، ریشۀ خارجی
یکی از ویژگی‌های بارز شعر صفارزاده، ضداستعماری بودن آن است.  او در شعر «مه در لندن» به بیان شاعرانه، از رابطۀ استعمارگر و مستعمره می‌پردازد، بدین معنا که آن را اشتیاق ناشی از نیاز استعمارگر به مستعمره می‌داند و این نیاز را تشبیه می‌کند به اشتیاقی که ساکنین شعر مه‌آلود لندن به هوای آفتابی دارند و در عین این نیاز از نگاه حقارت‌آمیز آن‌ها به مستعمره سخن می‌گوید و البته این رابطه را یک سود یک‌طرفه می‌داند که تنها استعمارگر از آن بهره‌مند است:


         مه در لندن بومی‌ست
غربت در من
در زمستان توریست اول مه را می‌بیند
بعد باغ وحش
و برج لندن
درغروب‌ها وقتی به اتاقم در الزکورت بر می‌گردم
جاده مخدر مه حافظه قدم‌هایم را مخدوش می‌کند
و من تلوتلوخوران ساختمان اداراتی را تنه می‌زنم
که با وجود عشق عظیمشان به مستعمرات آفتابی
اسم مرا غلط تلفظ می‌کنند
لندنی‌ها با مه می‌زیند
و به آفتاب عشق می‌ورزند
 یک روز که روی سکوی مترو قدم می‌زنی
با امتدادخط کمربندی در چشمانت
  مردم را می‌شنوی که به هم می‌گویند
چه روز آفتابی قشنگی این‌طور نیست
تو به آسمان بالا نگاه می‌کنی
 می‌بینی
 سقف دارد روی سرت فشار می‌آورد.  


در جای دیگری (شعر در جشن تولد ولادمیر)  صفارزاده با نام بردن استعماری از سیاست‌های ملت در واقع از جابجایی استعمارگر و میل آن‌ها برای استعمار و یکی بودن هدف نهایی آنان در رابطه با کشورهایی از جمله ایران می‌پردازد:


    جرج و جان پیدایشان نیست
 الکسی آمده است علیوف و  شخوف
 درکت‌های شانه تنگ به هم تعظیم می‌کنند.

ریشۀ داخلی: او با بیان بحران در واقع به بیانی ریشه را نیز معرفی کرد. سردمدارانی که مرعوب سیاست‌های خارجی هستند، سیاست‌هایی در آن نیاز مردم لحاظ نشده است، اخلاقیاتی که فراموش شده است و... و سپس این دو را به‌گونه‌ای به هم پیوند می‌زند؛ به ‌این معنا که این دو را جدا و منفک از هم نمی‌داند و احساس می‌شود هر دو به یک اندازه دخیل‌اند در ایجاد بحران و هر دو هم برای بقا به هم نیاز دارند:


          ملک از جمیع جهات آباد است
آباد از تدارک مرگ‌آوران
تفنگ
تانک
زره‌پوش
خطوط ارتباطی خدعه
زور و مسلسل و سر نیزه
ملک از جمیع جهات آباد است
آباد از نظارت طراحان
طرح نمونۀ آبادان
طرح شکنجۀ همگانی
         طرح شکنجۀ نهانی
معمار خارجی
بنای داخلی  


        2-3- ریشۀ اقتصادی: صفارزاده به تبعیض به عنوان یکی از اساسی‌ترین علت‌ها و ریشه‌ها در بحران یاد می‌کند. وی به عنوان الگو از سلمان فارسی یاد می‌کند و پرسش‌های فرضی وی که علت ترک ایران توسط سلمان بوده است و هم‌چنان این پرسش‌ها مفتوح و به‌جا است تا به نوعی آن بحران، مسأله یا علت را به زمان حال پیوند دهد:


          برزیگران چرا
در یشت‌ها عزیز
در ایوان خوار
پایبوس
بی‌مقدار
بر خوشه‌های نازک گندم
بر ساقه‌های ترد گیاهان
سنگینی خراج ...
در جای دیگری می‌گوید:
         پندار نیک از ما
کردار نیک از ما
دنیای نیک از کسری
دنیای نیک از کسری چرا ...


3-3-ریشۀ فرهنگی:
        صفارزاده ریشۀ همۀ این نابسامانی‌ها را در برحق نبودن می‌داند و به نظر می‌رسد از گونه‌ای عدم مشروعیت سخن می‌گوید. او سعی می‌کند عامل سیاهی و بحران را در سردمداران نشان دهد:


ایوان سپید نیست چرا
شاید که کاهنان
شاید که موبدان دستی به پشت سیاهی کشیده‌اند


            در شعر زیر نیز او نوعی انحراف را نشان می‌دهد که عامل ظلم و ستم در طول تاریخ است و از امیال درونی انسان که می‌تواند به شکلی به سمت این امیال کشیده‌شود:


         اما طاغوت شخص نیست
طاغوت ریشۀ طاعون است
که خاک هستی را می‌میراند
و در قبیلۀ انسان
انسان بی‌خبر و معصوم
همیشه بار و برگ ستم
همیشه بار و برگ تجاوز
همیشه اشتهای تصاحب
همیشه اشتهای تملک دارد


           او سپس بیان می‌دارد که در این صورت انسانی که به چنین امیالی کشیده می‌شود (میل به تصاحب، تملک و...) در واقع تحت سیطرۀ حکومت‌های شیطانی و به‌ناحق رفته‌اند و به نوعی در اینجا از عدم مشروعیت سخن می‌گوید، البته او همین جا نیز خاطر نشان می‌کند که این چنین افرادی به راحتی تحت اراده دیگران قرار می‌گیرند و از آزادگی و ارزش‌های انسانی دور می‌شوند:


        این نخبگان
در زیر سایه‌های حمایت
از آفتاب و نور
از آسمان و انسان
 شده‌اند ...
این هرزگان هنرسوز که در پناه دولت فرعون
با فخر و کبکبه
در خوا‌ب‌های حشیشی خزیده‌اند
یک روز ناگهان
باران سنگ بر سرشان خواهد ریخت


بنابر این صفارزاده با به‌کار بردن واژه‌هایی چون طاغوت، فرعون، باران سنگ و... مفاهیمش را دارای  بار ارزشی می‌کند و با اشاراتی به وقایع صدر اسلام به نوعی مقایسه بین این دو مقطع تاریخی، برقرار می‌کند.


بازسازی و ترسیم جامعۀ مطلوب صفارزاده
غالباً یک متفکر در برابر هر گونه انتقاد از وضعیت موجود و نکات منفی، آرمان یا نکات مثبت و مورد نظر را بازگو می‌کند، اگرچه شاید آن آرمان‌ها را به‌طور مشخص به زبان نیاورد، ولی پس‌زمینۀ ذهنی او به طرزی بیان می‌شود. سعی می‌کنیم این آرمان‌ها را از نظر صفارزاده بررسی کنیم. این بررسی در غالب سه موضوع سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دسته‌بندی می‌کنیم.


1-3-  بازسازی سیاسی: صفارزاده در مقابل بحران سیاسی (استبداد)، آزادی را جستجو می‌کند. یکی از آرمان‌های مشترک اکثر متفکران و مبارزان، آزادی‌ست که در آثار صفارزاده نیز پنهان و آشکار یافت می‌شود، یکی از این جلوه‌های آشکار این است که توسط استبداد تا حال پایمال شده است:


 آن سبزه
کز ضخامت سیمان گذشت
و قشر سنگی را
در کوچۀ شبانۀ بابل
تا منتهای پرده بودن شکافت
آن سبزه زندگانی بود
و پای باطل تو
پای بویناک
با کفش‌های کور آن سبزه را شکافت
آن سبزه رویش آزادی
آن سبزه آزادی بود


    در جای دیگری با اشاره به باب دیلن، خواننده آزادی‌خواه آمریکایی، به ستایش آزادی می‌پردازد:


  این روزها در محله‌اش بری مذهبی تازه آمده است
مذهبی که شاید در متون موازی خوانده شود
حنجره باب دیلن
 در کوچه‌های یو اس
آیات این مذهب را تلاوت می‌کنند
      
- ملی‌گرایی/ استعمار و از خود بیگانگی:
صفارزاده اگرچه از تاریخ شاهان به نکبت هزار ساله یاد می‌کند و از فتح نادر خرسند نیست،  اما بی‌اعتنا به تاریخ و کشور خود نیست، او از عشق خود به کشور و ملتش می‌گوید:


و عشق من به خاک
اسیری ست که صورت یوسف دارد و صبر ایوب


     وی از قهرمانان وطنش نیز یاد می‌کند؛ سودابه را به زمان معاصر می‌آورد و مظلومیت سیاوش را به پیامی تازه تبدیل می‌کند:


 سودابه مرده است
سودابه را سیاوش کشته است
هم او که وسوسه را کشته است.


     او در آستانۀ انقلاب اسلامی، حرکت انقلابی مردم را با حرکت مجاهدین پیشین ایران پیوند می‌زند و آرمان‌هایش را در آرمان‌های آنان می‌بیند و وطن‌خواهی این دو نسل را بازگو می‌کند:


 در کوچه در خیابان
صفوف «خیابانی» ست
صفوف متحد «جنگلی»
که عاشقانه می‌جنگند
و می‌خواهند باطل برود
بیگانه برود
و می‌خواهند که حق همیشه بماند
وطن همیشه بماند
2-3 - بازسازی اقتصادی: عدالت/تبعیض
صفارزاده در مقابل تبعیض، عدالت را آرزو می‌کند:
در مزرعه دستان پینه‌بسته
اوراد گنک عدالت را
پرواز می‎دهند


 البته وی به روشنی موضع خود را در مقابل اندیشه‌های رقیب بیان می‌کند، از جمله اندیشه‌های چپ (سوسیالیستی _کمونیستی)که به عنوان منادی عدالت‌خواهی در این  برهۀ زمانی خودنمایی می‌کند و صفارزاده در مقابل این تلقی از عدالت جبهه می‌گیرد. برای نمونه در شعر «در جشن تولد ولادیمیر»، که نامی روسی و نمادی از اندیشه‌های چپ است، به شیوه‌ای طنزگونه به انتقاد از این عدالت تساوی‌طلبانۀ محض، «ظلم بالسویه» می‌پردازد:


          میز ثابت
میهمانان در گردش
جرج و جان پیدایشان نیست
الکسی آمده است علیخوف و شلخوف
در کت‌های شانه تنگ به هم تعظیم می‌کنند
شکر که همه دارند به حداقل تساوی می‌رسند
یک بشقاب
یک موز
یک پرتقال
یک سیب لبنان
به فردوسی هم یک تالار داده‌اند


3-3- بازسازی فرهنگی
نگاه نو به مذهب/غرب‌زدگی و تحجر
صفارزاده اگرچه حضور جدی خود را در اعتراض اجتماعی با کودک قرن آغاز کرد که به عنوان یک شعر معترض به جامعۀ غرب‌زده مطرح می‌شد و می‌توانست این شائبه را ایجاد کند که او یک انسان سنت‌گرای مخالف مظاهر تجدد است؛ اما با سروده‌های دیگرش می‌توان دیدگاه او را راجع به دنیای جدید کاملاً احساس کرد. او در شعر سفر زمزم که از مظاهر بارز اشعار مذهبی او محسوب می‌شود و ماجرای سفر به امامزاده داوود را مطرح می‌کند، مواجهۀ مذهب و عصر تمدن و مظاهر آن را بیان  می‌دارد. در بند زیر، لیوان پلاستیکی می‌تواند نماد دنیای مدرن باشد:


              اینان که پیشاپیش ما می‌روند
   به دنبال زمزم هستند
  من هم لیوان پلاستیکی‌ام را آماده کرده‌ام
   شاید قسمتی داشته باشم


             یا در «فتح کامل نیست» که در جریان جنگ اعراب و اسرائیل سروده شده است، نگاهی روشنفکرانه به دین دارد و با «وضویم از هوای خیابان است» نشان می‌دهد که انسانی «در زمان» است و با «لاک ناخن من...» نشان می‌دهد همۀ اقشار مردم را در هر برهۀ زمانی از تمدن، تحت لوای اسلام می‌داند:


 صدای ناب اذان می آید...
 و من به سوی نماز عظیم می ‌آیم
 وضویم از هوای خیابان  است
و راه‌های تیره دود
و قبله‌های حوادث در امتداد زمان
به استجابت من هستند
و لاک ناخن من برای گفتن تکبیر قشر فاصله نیست


حق/باطل
 صفارزاده آرمان‌های بزرگی دارد، اما برای تحقق آنها آن‌چنان خودخواه نیست که راهی را بدون راهبر بپیماید؛ چیزی که باعث شد بسیاری از دین‌گرایان پیش از از انقلاب به انحراف کشیده شوند. این مسأله از شعر زیر کاملاً هویداست. این شعر در رابطه با سفر زیارتی به امامزاده داوود است که در آن تعیین مسیر راه این‌گونه تشریح می‌شود:


          شاید به منتهایی از دره برسیم
 شاید جلگه‌ای در پیش داشته باشیم
اختراع قطب‌نما مرا سرگرم نکرد
 از پی آنان برویم که به پابوس امام می‌روند


و با الگوگیری از سلمان، ساده‌زیستی را به عنوان ویژگی حاکم آرمان‌شهرش بیان می‌کند:


زنبیل‌باف حاکم
حاکم زنبیل‌باف را
از زاد و بود بودن
جز یک عبا نبود


4-راه‌حل صفارزاده
صفارزاده شاعر دهه چهل و پنجاه، یک موضع انقلابی دارد.  وی یک روشنفکر امیدوار است و به‌ندرت می‌توان در آثار او نشانی از یأس و نا‌امیدی مشاهده نمود. در بند زیر وی در عین اعتراض شدید و واضح به وضع موجود از امید تغییر می‌گوید:


... و من دعای معجزه می‌دانم
دعای تغییر
برای خاک اسیری
که مثل قلعه دین
فصول رابطه‌اش
به اصل‌های مشکل پیوسته است


           رد موضع اسلام و سازش در شعر زیر، نشان‌گر موضع انقلابی وی است :


          سازس مددرسان جبهۀ ناحق است
و راه هم شیوه است و وسیله
هم مقصد است و هدف
و ره‌سپار هم ضدتفرقه می‌جنگد
هم ضدسازش
سازش مدد رسان جبهۀ ناحق است


          هم‌چنان که طبق اعتقادات دینی‌اش منتظر است و به یک منجی نیازمند. البته این انتظار او یک انتظار مثبت است و در سکون و خواب و خفت تحقق نمی‌یابد:


همیشه منتظرت هستم
بی‌آنکه در رکود نشستن باشم
همیشه منتظرت هستم
چونان که من
همیشه در حرکت هستم
همیشه در مقابله
تو مثل ماه، ستاره، خورشید همیشه هستی
و می‌درخشی از بدر
و می‌رسی از کعبه
و کوفه همین تهران است
که بار اول می‌آیی
و ذوالفقار را باز می‌کنی
و ظلم را می‌بندی
همیشه منتظرت هستم ای عدل وعده داده شده


این انتظار مثبت در مقابل خمودگی و انتظار بیهوده برای فرارسیدن یک منجی، قهرمان و... که سال‌ها رکود را در خود دارد:


         ما سال‌هاست منتظر مقصد هستیم
ما در کمین حرکت و ماشین
ما در تقاطع تاریخی خیابان‌ها
در امتداد کوروش
ودر نهایت تخت جمشید
در این صف بلند زمان
کاوه‌های پیر با ما کنار ما
خمیازه می‌کشند
شاید که اسب تند فریدون
اسب پولاد
از آسمان به زیر بیاید
ما را به مقصدی برساند
ماشین آبی شمران افسوس آمدنی نیست


          بر همین اساس او به یک اصل مهم می‌رسد که بارها و بارها نیز در جاهای مختلف بیان می‌کند و می‌توان گفت این عبارت به یک شعار برای او تبدیل می شود:


         رفتن به راه می پیوندد
ماندن به رکود


اما موضع او در مبارزه باید مشخص شود. دورۀ فعالیت او مقارن است با دورۀ جنگ‌های چریکی و ظهور مجاهدین و فدائیها. از طرفی نیز مدرنیزاسیون توسط رژیم به صورت یک تقلید سطحی به اجرا درآمده است. وی اما در این بحبوحه از استقلال فکری برخوردار است و بی‌توجه به شرق و غرب (الطاف این و آن) به حرکت صحیح می‌اندیشد:


         قائم به ذات باید بود
قائم به ذات او و همت انسان باید بود
انسان مؤمن انسان دلشکسته که نیک می‌داند
در سنگسارهای جهانی
الطاف این و آن
سنگرهای شیشه‌ای  
و چترهای کاغذی فانی هستند
          بنابراین او از یک مبارزه مستقل سخن می‌گوید:
          و من که با نهاد ستم می‌جنگم
می‌دانم که تا همیشه
جنگ و شهادتم ادامه دارد
و شکل بودن من
شکل روح من
همچون شیار سر انگشتانم  
مرز شباهتی ندارد
با مادرم ، با پدرم با هیچ کس


علاوه بر همۀ این‌ها مبارز او یک ویژگی دیگر نیز دارد و آن دین‌محور بودن آن است:


           در این مساحت تاریخی
ما در محاربه هستیم
با هر کسی که با حسین در جنگ است
و در صلحیم
با هر کسی که با حسین به صلح است  


صفارزاده علاوه بر این‌ها در عمل نیز از حرکت انقلابی مردم ایران در سال‌های پرشور انقلاب به شدت حمایت می‌کند تا موضع خود را به روشنی مشخص نماید. صحنه‌های توصیف او از انقلاب نشان می‌دهد موضع او کاملاً منطبق بر حرکت مردمی و انقلاب اسلامی است با سه یار «خدا و خلق و امام»:


و چون که دعوت قم آمد
همه جواب شدند، رود شدند
روانه شدند
و در مسیر غیب به هم پیوستند
امام دست‌خط رهبری دریا را داشت
و خلق دریا بود


جمع‌بندی
در بررسی انقلاب در شعر صفارزاده، که نمونۀ ‌بارزی از شاعران مقاومت می‌باشد، به بررسی مضامین انقلابی در شعر وی با روش فهم نظریه‌های سیاسی توماس اسپریگنز چهار محور شناسایی بحران، شناسایی علت، بازسازی و ترسیم جامعۀ مطلوب و راه درمان را در آثار وی بررسی کردیم. استبداد، فساد سران حکومت  و غرب‌زدگی و جامعۀ دور از مضامین دینی و فقر سه جلوۀ بحران سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی هستند که در شعر صفارزاده به تصویر کشیده می‌شوند. گسست از مبانی اسلامی و حقانیت مذهبی، تبعیض و استعمار را می‌توان علت نابسامانی دانست. در مقابل این بحران‌ها وی از آرمان‌هایش سخن می‌گوید. در مقابل استبداد، آزادی، در مقابل فقر و تبعیض، عدالت و در مقابل باطل و جامعه‌ای عاری از مضامین دینی، حق و حکومتی بر مبنای اسلام را آرزو می‌کند. برای تحقق این آرمان‌ها نیز به تغییرات اساسی به شیوه انقلابی معتقد است.



منابع
1.    اسپریگنز، توماس،  فهم نظریه های سیاسی، فرهنگ رجایی، چاپ دوم، تهران: موسسه انتشارات آگاه،1370
2.    صفارزاده، طاهره ، مردان منحنی، چاپ اول ، تهران: نوید، 1366
3.    صفارزاده،  طاهره، سفر پنجم، چاپ سوم، انتشارات رواق،1357
4.    صفارزاده، طاهره،  بیعت با بیداری، چاپ دوم، تهران: انتشارات حوزه اندیشه و هنر اسلامی.
5.    صفارزاده، طاهره،  حرکت و دیروز، چاپ اول، تهران: رواق، 1357
6.    کدی، نیکی آر، ریشه های انقلاب ایران، عبدالکریم گواهی، تهران: قلم، 1369
7.    فوران، جان،  مقاومت شکننده، تاریخ تحولات اجتماعی ایران از سال 879 تا انقلاب، احمد تدین، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ دوم، 1378
8.    لنگرودی، شمس، تاریخ تحلیلی شعر نو، جلد چهارم، تهران: نشر مرکز ،1377.
مقالات و مجلات
9.    آرمین، منیژه، پیوندان جاوید، مجله شعر، شماره 37
10.    خدا و شعر، مصاحبه با طاهره صفارزاده، مجله شعر، شماره 37




کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • انقلاب در شعر طاهره صفارزاده | مقاله‎ای از عصمت زارعی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.