موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

جایی که میناها می‌میرند | محمد قائم‌خانی

30 مرداد 1396 13:45 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 3 رای
جایی که میناها می‌میرند | محمد قائم‌خانی

شهرستان ادب: محمدقائم خانی در تازه‌ترین یادداشت خود نقدی داشته است بر کتاب «جایی که شهاب‌ها خاموش می‌شوند» نوشتۀ اعظم عبداللهیان که توسط نشر افراز منتشر شده است. این یادداشت را با یکدیگر می‌خوانیم:

 

روایت‌های مجموعه داستان «جایی که شهاب‌ها خاموش می‌شوند» ـ‌که نشر افراز در سال 94 منتشر کرده‌ـ به خوبی تسلط نویسنده را بر زبان نشان می‌دهد. اعظم عبداللهیان با نمایش استحکام و ظرافت توأمان زبان، در لایه‌لایۀ ماجراها، به داستان‌گویی پرداخته و از تغییرات فرم، معانی و احساسات متفاوت را منتقل کرده است. در داستان اول که ماجرای شوخی مینا با همکلاسی‌ها مطرح است، زبان خیلی سریع و به دور از گره روایی پیش می‌رود. او با همکلاسی‌ها قرار می‌گذارد تا فرداروزی در محلی خاص، دوست پسر خود را سر قرار بیاورد و حال سوگل را بگیرد. چنین هم می‌شود و او پسری را در خیابان پیدا می‌کند و موفق می‌شود او را به محل قرار بکشاند. البته ماجرا در مدرسه لو می‌رود و او تنبیه می‌شود. منتها ماجرا در همین‌جا به پایان می‌رسد و مخاطب وارد داستان بعدی می‌شود. داستان بعدی پیچیدگی بیشتری نسبت به داستان اول دارد. مینا در اتوبوس نشسته و خاطره‌ای را از یک شیطنت دیگر به یاد می‌آورد. پرش‌های ذهنی مینا ما را به صحنه‌های مختلف پرتاب می‌کند. این رفت و برگشت‌ها آن قدر ادامه پیدا می‌کند تا ما ربط اتفاق رقص مینا در لباس میکی‌ماوس را با عروسی خواهرش متوجه می‌شویم. نویسنده در این داستان سعی کرده نقبی به هیجانات درونی مینا زده و از روایت ساده و بازی‌گونه‌ای که در داستان اول مورد استفاده قرار گرفته بود، فاصله بگیرد. این نقب‌ها و در نتیجه روایت‌های پیچیدۀ داستان به داستان بیشتر می‌شود. در داستان‌های انتهایی ما با روایت‌های گنگ و صحنه‌های محوی طرفیم که دلالت‌های معنایی خود را به سختی آشکار می‌کنند. روایت‌هایی از تنهایی درونی دختری که به آرزوها نرسیده و بازی قرار با دوست‌پسری ناشناس، مسیر زندگی‌اش را عوض کرده. او را از خانواده جدا کرده، هرچند که در ظاهر با آنها زندگی می‌کند. به تصمیم‌های خاصی کشانده که عواقبی بسیار بزرگتر از آن چه در ابتدا انتظارش می‌رود را در پی داشته‌اند. درونی تهی شده از امید و خوشی که دست‌خوش هیجانات متعدد است ولی هیچ احاطه‌ای بر آن‌ها ندارد. طوفان‌های قدرتمند روزگار به هر طرف که می‌خواهند می‌برندش و او هم چون برگی بریده از شاخه، پیچ و تاب می‌خورد. اما برخلاف انتظار ما، داستان آخر که نام کتاب هم از آن گرفته شده، به روایتی ساده و سرراست می‌رسد. صحنه‌ای واضح و روابطی عادی و حتی به ظاهر خوشایند. مینا ازدواج کرده و بچه‌دار شده است و زندگی خوبی دارد. ولی در زیر گفتگوی جذاب با مادر، زندگی از هم پاشیدۀ او نمایان می‌شود. مینا هیچ دل‌خوشی واقعی ملموسی در زندگی ندارد، ولی ظاهر را حفظ کرده و در زمان پیش می‌رود. ظاهراً از زیر بار شوخی نوجوانی بیرون آمده و توانسته زندگی را در روالی خوب پی بگیرد، ولی در واقع او همان دختر نابودشدۀ پریشانی است که در طوفان زندگی، هیچ کاری از دستش برنمی‌آید مگر دیدن آب شدن زندگی. مینا، شهابی است که خاموش شدن لحظه به لحظۀ خویش را در گذر زمان می‌بیند و کاری نمی‌کند جز به انتظار نابودی نشستن.

 

 


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • جایی که میناها می‌میرند | محمد قائم‌خانی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.