موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
همراه با یادداشتِ مقدمه و توضیحات امیر مرادی

«این رشتۀ نامرئی» | مقاله‌ای از پی‌یر پائولو پازولینی درباره ادبیات و فوتبال

26 تیر 1397 17:58 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.33 با 6 رای
«این رشتۀ نامرئی» | مقاله‌ای از پی‌یر پائولو پازولینی درباره ادبیات و فوتبال

شهرستان ادب: در تازه‌ترین مطلب از پرونده «ادبیات و فوتبال» مقاله‌ای از پیر پائولو پازولینی کارگردان سینما و شاعر مشهور ایتالیایی را با یادداشت و مقدمه‌ای از امیر مرادی می‌خوانیم.

ابتدا یادداشت امیرمرادی شاعر و پژوهشگر را با هم می‌خوانیم:

به ما چه؟

سخت‌ترین سؤال از یک فوتبال‌دوست، خصوصاً در اوج ناراحتی از شکست تیم خود، می‌تواند این سؤال باشد که «خب به تو چه؟ پولش رو یکی دیگه می‌گیره، حرصش رو تو می‌خوری؟» و لذّت‌بخش‌ترین لحظه برای همین فوتبال‌دوست، وقتی است که همان سؤال‌کنندۀ قبلی در کنار او بنشیند و بپرسد: «آفساید چه جوری میشه؟» یا «این موبلنده بازیش خوبه؟»

فوتبال به ما ربط دارد، حتّی اگر در حدّ سه بازی تیم ملّی در جام جهانی، ایرانی شویم؛ حتّی اگر به قدر گل مردودی برای تیم کشورمان، به هوا بپریم؛ حتّی اگر از تمام جهان فوتبال، فقط مسی و رونالدو را بشناسیم؛ و حتّی اگر آخرین بازیکن شناخته‌شدۀ ایرانی برایمان علی دایی و کریم باقری باشند.

هنوز این همه گرایش به این رشته و نه به هیچ رشتۀ دیگری- قابل توجیه عقلی و منطقی نیست و نباید هم باشد، چون فوتبال اساساً یک عشق است و عشق اساساً با عقل و منطق بیگانه است. توصیه به ندیدن و پیگیری نکردن فوتبال همان‌قدر اثرگذار است که نصحیت‌های پدر مجنون و خاندانش بر مجنون. پدر گفت:

«گو یارب از این گزاف کاری

توفیق دهم به رستگاری»

و جواب شنید:

«گرچه ز غمش چو شمع سوزم

هم بی غم او مباد روزم»

هر استدلالی برای اینکه چرا فوتبال محبوب‌ترین ورزش دنیاست، مثال نقضی دارد از ورزشی دیگر و شاید نکته همین باشد که فوتبال آنچه همۀ خوبان دیگر دارند، یک‌جا دارد. فوتبال نمایشگاه مدرنیته است و آسایشگاه سنّت؛ هم برای سلبریتی‌هایی میلیونی، جا دارد و هم برای مردان و زنان شریفِ فراری از دوربین؛ هم برای نظم و دقّت آلمانی و ژاپنی جا دارد و هم برای خوی توحّش کلمبیایی و آرژانتینی؛ هم روی منطقی و نتیجه‌گرا دارد و هم روی بی‌رحم و خانمان‌سوز. همۀ این‌ها هست و همۀ این‌ها دست به دست هم می‌دهند تا بیننده، در هر طیفی از شخصیت که قرار داشته باشد، بتواند جایی برای خود در این کارزار پیدا کند.

بله! فوتبال به ما ربط دارد و این ماییم که باید ربط خودمان را به فوتبال پیدا کنیم. ربطش می‌تواند آن‌قدر باشد که یک جوان سوختۀ جنوبی را از خواب و خور و زندگی بیندازد و به شب‌خوابی در کانال‌های اطراف استادیوم آزادی بکشاند و می‌تواند آن‌قدر قوی باشد که نوجوانی امتحان دیفرانسیل فردایش را خراب کند و می‌تواند آن‌قدر قوی باشد که پزشکی، وسایل عمل را در معدۀ بیماری جا بگذارد. به هر صورت، مهم نیست با چه درجه‌ای از اهمّیت به فوتبال متّصلیم. مهم این است که متّصلیم.

 

به ادبیات چه؟

تا کنون تعریف درستی که بتواند ادبیات را از غیرش به طور کامل جدا کند، ارائه نشده است امّا شاید اگر بگوییم «ادبیات هر متن زیبای تأثیرگذاری است» پر بیراه نرفته باشیم. در این تعریف سه کلمه کلیدی است: متن (هر آرایشی از کلمات)، زیبا (وابسته به فرم) و تأثیرگذار (وابسته به محتوا). بنا بر این تعریف، کار ادبیات به بند کشیدن محتوا در قالب فرم زیبایی از کلمات است که اگر درست انجام شود، سبب ماندگاری یک اثر می‌شود.

همین مسئلۀ ماندگاری است که فوتبال را به ادبیات پیوند می‌زند. گاهی لحظاتی در فوتبال پدید می‌آیند که دوربین‌ها با همۀ قدرت و قابلیت بی حدّ و حصر خود، نمی‌توانند ثبت‌شان کنند و نیاز به سازه‌ای محکم از کلمات است که بتواند این لحظات را در یک قاب تاریخی ماندگار کند. به یاد بیاورید که چه‌قدر از صحنه‌های فراموش‌نشدنی فوتبال را با گزارش‌ها، بهتر بگویم، با کلمات و ادبیات، به خاطر دارید؛ «الله اکبر»های کوتی وقتی ایران مقابل عربستان به پنالتی رسید، «تمام تن و بدنم داره می‌لرزه» عادل فردوسی‌پور اواخر بازی بارسلونا-پاری‌سن‌ژرمن، «باز هم روی زمین»های خیابانی پس از گل ایران به استرالیا. به یاد بیاورید استعاره‌های«بمب‌افکن» (لقب گرد مولر)، دلقک (لقب پابلو آیمار)، چیچاریتو (به معنی نخود فرنگی، لقب خاویر هرناندز) و غزال تیزپا و جادوگر و موشک و هلی‌کوپتر را برای خداداد عزیزی و علی کریمی و مهدی مهدوی‌کیا و وحید هاشمیان.

با همۀ جذّابیت‌های بصری فوق‌العاده‌ای که دوربین‌ها و رسانه‌ها برای فوتبال ساخته‌اند، فوتبال هیچ گاه منفک از کلمه و کلمات قابل تصوّر نیست و از همین روست که تو اگر از گزارشگر یک بازی متنفّر هم باشی، نمی‌توانی صدای تلویزیون را ببندی و فقط دل به تصاویر خوش کنی. فوتبال بدون صدای استادیوم و گزارشگر، بدون کلمه و کلمات، مجموعه‌ای است از تصاویر گذرا. فوتبال بدون ادبیات چیزی نه، چیزهایی کم دارد.

 

به پازولینی چه؟

پی‌یر پائولو پازولینی بیش و پیش از اینکه فیلمساز و نظریه‌پرداز و شاعر و نویسنده باشد، یک مخالف فاشیسم بود و داستان مرگش که چندین بار با خودرو او را زیر کرده بودند- شاید دلخراش‌ترین صحنه‌ای باشد که او در شکل‌گیری آن نقش داشته است.

پازولینی بیش و پیش از اینکه خوب یا بد باشد، خاص بود و تاوان این خاص بودن را هم بارها داد. پدرش بر خلاف خود او، از طرفداران پر و پا قرص فاشیسم بود و برادرش به دست پارتیزان‌ها کشته شده بود. او شاعر بود و به گفتۀ خودش از هفت سالگی شعر می‌گفت و حتّی برای پدرش بی‌شک قبل از شکل‌گیری شخصیت سیاسی خود- بارها شعر سروده بود. او نویسنده بود و اوّلین رمانش را در بیست سالگی نوشت که در ایتالیا جزو آثار مورد احترام است. وی پس از اتمام تحصیلات خود با موضوع نقّاشی، از بولونیا، زادگاهش، به رم نقل مکان کرد و به دلیل بی‌پولی، شروع به نوشتن فیلم‌نامه برای کارگردانان کرد که یکی از مشهورترین این فیلم‌ها «شب‌های کابیریا» اثر ماندگار فدریکو فلینی است. پازولینی از حدود چهل سالگی و از سال 1961 خود شروع به ساختن فیلم کرد و پس از ساختن چندین اثر، در سال 1970 شروع به ساختن سه‌گانۀ «زندگی» کرد که شامل سه اثر «دکامرون»، «حکایت‌های کانتربری» و «داستان‌های عشقی هزار و یک شب» بود. پازولینی برای ساخت بخش اعظمی از اپیزود سوم این سه‌گانه به ایران هم سفر کرد. پس از ساخت سه‌گانۀ زندگی، پازولینی که در عرصۀ کارگردانی دیگر قابل چشم‌پوشی نبود، به سراغ ساخت سه‌گانۀ «مرگ» رفت که به نقد و تخطئۀ فاشیسم اختصاص داشت امّا قاتلان او حتّی فرصت تماشای اوّلین اپیزود را هم به او ندادند و قبل از اینکه «سالو» به روی صحنه بیاید، جسد متلاشی‌شدۀ او در ساحل پیدا شد.

مگر می‌شود کسی ایتالیایی باشد و به این همه هنر سرک کشیده باشد و با فوتبال بیگانه باشد؟ بخشی از شخصیت پازولینی با فوتبال مرتبط بود (و اصلاً ورزشکار و فوتبالیست بود، البتّه نه به شکل کاملاً حرفه‌ای) و او همان‌قدر که سعی داشت شعر و سینما را به هم ربط دهد، سعی داشته است تا ربط فوتبال و هنر را نیز بیابد:

«فوتبال آخرین تجسّم مقدّس دوران ماست. فوتبال در سطوح زیرینش، حتّی اگر یک سرگرمی هم باشد، چیزی مانند یک آیین مقدّس است و در حالی که دیگر آیین‌های مقدّس در حال زوال‌اند، فوتبال تنها چیزی است که با ما باقی مانده است. فوتبال نمایشی است که جایگزین تئاتر شده است.»

مطلبی که در ادامه می‌آید، مقاله‌ای است از پازولینی که در آن سعی داشته است ارتباط فوتبال و ادبیات را شرح بدهد. این مقاله در سوم ژانویۀ 1971 (حدود 6 ماه پس از اتمام جام جهانی 1970) نوشته شده است. بدنۀ اصلی این ترجمه، متعلّق به آقای «مهدی فتوحی» است و من فقط موارد فنّی و نگارشی را با توجّه به متن اصلی ایتالیایی، ویرایش کرده‌ام و کمی هم در حجم اثر دست برده‌ام تا متن کمی برای مخاطبان روان‌تر باشد.


فوتبال زبانی است با شاعران و نویسندگان خودش

باری خبرنگار مجلۀ L'Europeo از من دربارۀ آن دسته از مباحث رایج زبان‌شناسی که ادیبان را از روزنامه‌نگاران و روزنامه‌نگاران را از فوتبالیست‌ها جدا می‌کند، سؤالاتی کرد ولی پاسخ‌های من در این خصوص (به خاطر اقتضائات روزنامه‌نگارانه) کمی علیل و مبهم جلوه کردند. اکنون به دلیل علاقۀ شخصی خود به این پرسش، می‌خواهم در آرامش و با قبول مسئولیت تمامِ آنچه می‌گویم، به این پرسش باز‌گردم.

زبان چیست؟ سامانه‌ای است از نشانه‌ها. این پاسخی است که امروزه یک نشانه‌شناس می‌دهد و می‌تواند به شیوه‌ای دقیق‌تر تشریحش کند. امّا این سامانۀ نشانه‌ها، الزاماً فقط مربوط به شکل نوشتاری و گفتاری نیست؛ یعنی همین شکلی که هم‌اینک ما به کارش می‌بریم؛ من دارم با آن می‌نویسم و تو، به عنوان خواننده داری آن را می‌خوانی. سامانه‌های نشانه‌ها می‌توانند متعدّد باشند. مثالی می‌زنم. [فرض کن] من و توی خواننده در اتاقی هستیم که در آن Ghirelli و Brera [دو اسم خاص] هم حاضرند و تو می‌خواهی به من چیزی از Ghirelli بگویی که Brera نشنود. در شرایط حاضر نمی توانی از طریق سامانۀ نشانه‌های لفظی سخن بگویی و باید حتماً سامانۀ دیگری از نشانه‌ها را اتّخاذ کنی، مثلاً سامانۀ میمیک را. پس شروع می‌کنی به چرخاندن چشم‌ها و لب و کج کردن دهان یا به‌کارگیری دست‌ها و یا ایما و اشاره با پاها و...

[در مثال فوق] تو یک رمزگذار سامانۀ میمیک هستی و من رمزگشای آن و این یعنی که ما به طور مشترک یک رمزگان ایتالیایی از سامانه‌های میمیک را اختیار کرده‌ایم.

سامانۀ نشانه‌های غیرلفظی دیگر می‌توانند مربوط به نقّاشی، سینما یا مد باشند (که محور مطالعات رولان بارت هستند). فوتبال هم یک سامانۀ نشانه‌ای است و این یعنی فوتبال یک زبان است و اتّفاقاً سامانۀ آن، لفظی هم نیست. امّا برای چه من این گفتمان را می‌آغازم؟ چون اساساً بگومگویی که زبان ادبی و زبان ژورنالیستی را در تقابل با هم قرار می‌دهد، جعلی است و مشکل چیز دیگری است.

هر زبان (یعنی هر سامانۀ نشانه‌های نوشتاری و گفتاری) حاوی یک رمزگان عمومی است. فرض را بگذاریم بر ایتالیایی. من و توی خواننده، با بهره‌گیری از این سامانۀ نشانه‌ها، یکدیگر را درک می‌کنیم. چون زبان ایتالیایی، میراث مشترک ماست و یک سکّۀ قابل مبادله است. هر زبانی هم به چندین زیرزبان طبقه‌بندی می‌شود که هر یک از آن‌ها نیز حاوی زیررمزگان خاصّ خود هستند. پزشکان ایتالیایی وقتی به زبان تخصّصی خود صحبت می‌کنند، یکدیگر را درک می‌کنند، چون هر یک از آنان، زیررمزگان زبان پزشکی خود را می‌شناسد. دین‌ورزان ایتالیایی هم حرف هم را می‌فهمند، چون زیررمزگان جرگۀ دینی خود را دارند و الی آخر. حتّی زبان ادبی هم یک زبان جرگه‌ای است که حاوی زیررمزگان ویژۀ خود است. در شعر مثلاً به جای گفتن  Speranzaمی‌توان گفت Speme ولی هیچ یک از ما از صورت سادۀ «امید» [معنای حدودی دو واژۀ ایتالیایی مذکور؛ مثلاً فرض کنید فرق بین امید و رجاء] به شگفت نمی‌آید، چون زیررمزگان زبان ادبی ایتالیایی می‌طلبد و تأیید می‌کند که در شعر، باید واژگان باستان‌گرایانه و لاتین و مهجور و مؤجز به کار بروند.

ژورنالیسم چیزی نیست جز شاخه‌ای کوچک‌تر از زبان ادبی. برای درک ژورنالیسم، ما به آن بهای یک زیر-زیررمزگان را می‌دهیم. در واژگان ساده، روزنامه‌نگاران، نویسندگانی هستند که برای عوامانه کردن و ساده کردن درون‌مایه‌ها و بازنمود آن‌ها، از یک رمزگان ادبی خاص، مثلاً از رمزگان سری «ب» بهره می برند.

پس تقابل واقعی میان نوشتار ادبی و نوشتار روزنامه‌نگاری وجود ندارد [و این‌ها از یک خانواده‌اند] و روزنامه‌نگاری که همیشه بردۀ ادبیات فرض می‌شود، در واقع، فقط از کارویژۀ خود در فرهنگ توده‌های مردم به وجد آمده و مثل نوکیسه‌ها، ادّعاهای کمی متکبّرانه دارد. بگذارید برگردیم به فوتبال.

فوتبال سامانه‌ای از نشانه‌هاست، یعنی یک زبان است و همۀ ویژگی‌های اساسی زبان برتر و ممتاز [منظور همان زبان گفتاری و نوشتاری معمول است] را هم دارد. در واقع، واژگان زبان فوتبال دقیقاً مانند واژگان زبان نوشتاری و گفتاری شکل می‌گیرند. امّا چگونه؟

واژگان از طریق بیان مضاعف یا از طریق ترکیبات بی‌نهایت واج‌ها (در ایتالیایی 21 حرف الفبا) شکل می‌گیرند. واج‌ها کوچک‌ترین واحد زبان گفتاری و نوشتاری‌اند. آیا مایلید کمی با تعریف واحدهای حدّاقلی زبان (واج‌های) فوتبال تفریح کنیم؟ فوتبالیست از پاهایش برای گرداندن توپ استفاده می‌کند، این لمس توپ، واحد حدّاقلی فوتبال است، یعنی همان پاج [معادل همان واج برای فوتبال. در متن اصلی: ]podema امکانات نامحدود ترکیبات پاج‌ها، واژگان فوتبالی را شکل می‌دهند و از کنار هم قرار گرفتن واژه‌های فوتبالی، گفتمانی شکل می‌گیرد که هنجارها و قواعد خاصّ خود را دارد. پاج‌های فوتبالی، 22 تا هستند (حدوداً مثل واج‌ها). واژگان فوتبالی، بالقوّه نامحدودند، چون امکانات ترکیب پاج‌ها نامحدود است (پاس دادن توپ). صرف و نحو زبان فوتبال در مسابقه است که امکان بروز می‌یابد. رمزگذاران این زبان، بازیکنان هستند. ما در جایگاه تماشاچی، رمزگشا هستیم و همگی هم یک رمزگان داریم. کسی که رمزگان فوتبال را نمی‌شناسد، معنای واژگانش (پاس‌ها) را نمی‌فهمد و حتّی معنای گفتمانش را (که مجموعه‌ای است از پاس‌ها) هم در‌نمی‌یابد. من نه رولان بارت هستم و نه گریماس [دو زبان‌شناس و نشانه‌شناس مطرح] ولی اگر بخواهم، می‌توانم مثل یک مبتدی، مقاله‌ای متقاعدکننده از این اشارات زبان فوتبال بنویسم. به علاوه، فکر می‌کنم که می‌توانم مقاله‌ای با عنوان «طرح کاربردی فوتبال» هم بنویسم، چون طبیعتاً مثل هر زبان دیگری، فوتبال هم لحظات ناب خود را دارد که به شیوه‌ای پیچیده و انتزاعی، توسّط رمزگانی مخصوص تنظیم می‌شود و همان‌طور که قبلاً گفتم، مثل هر زبان دیگری، به زیرزبان‌های گوناگونی هم می‌تواند تقسیم شود که هر یک حاوی یک زیررمزگان هستند.

فوتبال لحظاتی نابی دارد که در آن از یک زبان ابزاری، بدل می‌شود به یک زبان بیانی. یک فوتبال می‌تواند اساساً نثرگونه باشد و فوتبال دیگری می‌تواند شاعرانه باشد. برای توضیح و نتیجه‌گیری، مثال می‌زنم. Bulgarelli [هافبک ایتالیایی دهۀ 60 میلادی] به زبان نثر فوتبال بازی می‌کند. او یک نثرنویس رئالیست است. Riva [مهاجم ایتالیایی دهۀ 60 و 70 میلادی] به زبان شعر، فوتبال بازی می‌کند. او یک شاعر رئالیست است. Corso [بازیکن ایتالیایی دهۀ 60 و 70 میلادی] به زبان شعر بازی می‌کند ولی او یک شاعر رئالیست نیست، بلکه یک شاعر کمی ملعون [در متن اصلی: ]maudit و تجمّل‌گراست. Rivera [هافبک ایتالیایی دهۀ 60 و 70 میلادی] به زبان نثر بازی می‌کند ولی یک نثر شاعرانه، مثل Elzeviro [نشریه‌ای ایتالیایی]. حتّی Mazzola [بازیکن ایتالیایی دهۀ 60 و 70 میلادی] هم یک الزویری است که می تواند در Corriere della Sera [نشریه‌ای ایتالیایی] بنویسد ولی شاعرتر از Rivera است، هرچند گاهی نثر را متوقّف می‌کند و دو بیت ناگهانی می‌سراید. توجّه داشته باشید که ما قصد تمایزگذاری ارزشی میان نثر و شعر را نداریم. قصد من از تمایزگذاری، کاملاً کاربردی است.

بدین‌سان فوتبالِ برخی مردم، بخصوص به دلایل فرهنگی و تاریخی، اساساً به نثر است؛ نثر رئالیستی و زیباشناسانه (مربوط به ایتالیایی‌ها)، در حالی که فوتبال برخی جوامع، اساساً به شعر است.

در فوتبال لحظاتی هستند که به نحوی آشکار، شاعرانه‌اند. مقصودم لحظۀ گل است. هر گل، یک ابداع و براندازی نظام رمزگان است. هر گل یک جرقّه و شگفتی محتوم و برگشت‌ناپذیر است. آقای گل در یک دورۀ مسابقات، بهترین شاعر سال است. او در حال حاضر Savoldi [آقای گل چند دورۀ لیگ و جام حذفی ایتالیا در دهۀ 60 و 70] است. فوتبال پرگل، شاعرانه‌تر است.

دریبل زدن هم فی‌نفسه شاعرانه است (البتّه نه به شکلی که گل زدن همیشه هست) و رؤیای هر بازیکنی (که وجه تمایز او تماشاچی است) عزیمت از نیمۀ زمین و دریبل زدن همه و گل زدن است. اگر چیزی در فوتبال متعالی باشد، همین است ولی چنین چیزی هرگز رخ نمیدهد. یک رؤیاست (و من فقط در فیلم «جادوگران توپ» فرانکو فرانکی چنین چیزی دیده‌ام).

امّا چه کسانی بهترین دریبل‌زنان جهان و بهترین گلزنان‌اند؟ برزیلی‌ها. پس فوتبال برزیلی‌ها شعر است، چرا که بر دریبل زدن و بر گل زدن، بنا نهاده شده است. دفاع زنجیره‌ای [catenaccio] و حرکات مثلّثی (به قول Brera، هندسی) فوتبال نثر است که در واقع بر پایۀ نحو و اجرای منطقی رمزگان استوار شده است و تنها لحظۀ شاعرانۀ آن، ضدّ حمله به انضمام گل است. در مجموع، لحظات شاعرانۀ فوتبال، لحظاتی فردگرایانه هستند (دریبل زدن، گل زدن و پاس هوشمندانه). فرآیند فوتبالِ نثر (فوتبال اروپایی) به شکل زیر است:

دفاع زنجیره‌ای← حرکات مثلّثی (هندسی)← نتیجه‌گیری (گل)

گل در این فرآیند، نتیجۀ احتمالی کنش یک شاعر واقع‌گرا است، مثل Riva و معمولاً از یک سازمان و نظام بازی گروهی مشتق می‌شود که طبق قواعد رمزگان اجرا شده‌اند. امّا فرآیند فوتبال شعر (فوتبال آمریکای جنوبی) به شکل زیر است:

واژگونی (براندازی) نظام رمزگان نتیجه‌گیری (گل)

این فرآیند برای محقّق شدن، نیازمند توانایی حیرت‌انگیز دریبل زدن است. گل در این فرآیند، می‌تواند توسّط هر کسی و از هر جایی زده شود. اگر دریبل زدن و گل، لحظه‌های فردگرایانه و شاعرانۀ فوتبال باشند، پس فوتبال برزیل، یک فوتبال شاعرانه است و من بی آنکه بخواهم ارزش‌های فوتبال ایتالیا را نفی‌کنم، باید بگویم در مکزیک، این نثر زیبایی‌شناسانۀ ایتالیایی بود که از شعر برزیل شکست خورد [اشاره به شکست تحقیرآمیز 4-1 ایتالیا از برزیل در جام جهانی 1970 که در کشور مکزیک برگزار می‌شد].


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • «این رشتۀ نامرئی» | مقاله‌ای از پی‌یر پائولو پازولینی درباره ادبیات و فوتبال
  • «این رشتۀ نامرئی» | مقاله‌ای از پی‌یر پائولو پازولینی درباره ادبیات و فوتبال
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.