موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

ادبیات جنایی بومی | یادداشت مسعود آذرباد بر رمان «روز داوری»

21 مرداد 1397 11:00 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 4 رای
ادبیات جنایی بومی | یادداشت مسعود آذرباد بر رمان «روز داوری»

شهرستان ادب به نقل از خبرگزاری فارس:‌ امبرتو اکو، در یکی از مقالات خود در نقل قولی از هوسرل درباره‌ی گذشته این‌گونه می‌گوید: «گذشته‌ی من، نه تنها مرا چنان که هستم، بلکه آینده‌ی من را نیز می‌سازد. با این‌حال، آینده به‌نوبه‌ی خود موجب «رهایی» گذشته است... استقرار من در زمان آزادی من است... استقرار من در زمان آزادی من است و این واقعیت که شدن من به وجودم عینیت می‌بخشد نیز به آزادی‌­ام وابسته است». اما نکته‌ای که هوسرل و به‌تبع آن اکو از آن غفلت کرده‌اند، بحث آگاهی است. انسانی که آگاه نباشد و گذشته‌ی خود را نشناسد، به آینده نیز به معنای تام و تمام آن دست نخواهد یافت و در جبری تاریخی فقط و فقط در غفلت به سر می‌برد.

ماجرای رمان «روز داوری» نیز چنین است. شخصیت اصلی رمان سجاد خالقی، گرچه از حیث ویژگی‌های فردی ممتاز است، اما چون او نسبت به گذشته‌ی خود غافل است، دائم سعی می‌کند با درگیر کردن خود در روزمرگی­‌ها و کارهای اداره‌ی شهربانی آن‌ها را به یاد نیاورد، به علت همان جبر تاریخی خودخواسته.

به علت همین زیرمتن مهم، رمان «روز داوری» از رمانی جنایی پا را فراتر می‌گذارد و عمق پیدا می‌کند. علت مهم بودن این زیرمتن، آن است که عموماً ادبیات ژانری را فاقد زیرمتن می‌دانیم. ادبیات ژانری را - که در اینجا با نوع جنایی و کارآگاهی آن مواجه هستیم- در چشم اکثر منتقدین فارسی زبان ادبیات داستانی، صرفاً آثاری سرگرم‌کننده می‌دانیم که کارکردی جز غافل کردن مخاطب از زندگی روزمره ندارند؛ اما در واقعیت این‌گونه نیست. وقتی قبول کنیم فرم و محتوا در یکدیگر درهم‌تنیده شده‌­اند و فرم است که محتوا را می‌سازد، هر اثری با توجه به ویژگی‌های ساختاری خود محتوای مخصوص به خود را نیز دارد.

ماجرای سرگرد شهربانی «روز داوری» نیز از این قاعده پیروی می‌کند و نمونه‌ی خوبی است که می‌توان با یک قصه‌گویی خوب، محتوایی ارزشمند را نیز به همراه خود داشته باشد. محتوایی که شعارزده نیست و حرف‌هایش را گل‌درشت نمی‌زند و تمام تلاشش را می‌کند که با استفاده از مفاهیم و فرم‌های داستان‌گویی، حرفش را به مخاطب برساند و درنهایت نیز نتیجه‌گیری را به عهده‌ی او بگذارد؛ چراکه در عصری زندگی می‌کنیم که به‌شدت دموکراتیزه است و نمی‌توان حرف‌ها را به مخاطب حقنه کرد؛ بلکه باید او را واداشت تا در متن شرکت کند و با همراهی او آن را بسازد.

سجاد خالقی تلاش زیادی برای باورپذیر کردن جهان داستانی خود کرده­ است. تمام خرده‌جزئیات تاریخی را بادقت فراوان کنار هم گذاشته است تا بتواند کلیتی تاریخی از گذشته‌ای نه‌چندان‌دور پیش چشم مخاطب بگذارد تا ذهنیت حساس و بهانه‌گیر مخاطب اذیت نشود و گزک به دست او ندهد. وسایل نقلیه، آداب و سنن، سبک‌های مختلف زندگی، لهجه‌ها و گونه‌های مختلف زبانی، همه و همه در خدمت داستان هستند، نه به عنوان دستاوردی پژوهشی و تحقیقی که نویسنده آن را همچون مدال افتخار بر سینه‌ی کتاب خود بزند تا از طریق آن خواننده را منکوب و مقهور خود کند.

خالقی همچون اثر قبلی­‌اش، «ظلمت سفید»، نسبت به مسئله‌ی زبان نیز حساسیت‌های خاصی به خرج داده است. از یک‌سو تکیه‌ی اصلی‌­اش را روی قصه گذاشته و خواننده را با بازی‌های زبانی و درگیری‌های توصیفی خسته نکرده است و با زبانی ساده و سرراست ذهن او را معطوف به اصل ماجرا کرده است و از سوی دیگر برای باورپذیری داستانش، به فراخور شرایط و شخصیت‌ها، برای آن‌ها لهجه و گونه‌های مختلف زبانی در نظر گرفته است. در این زمینه اگر سختگیرانه هم نگاه کنیم، باز هم تلاش نویسنده ستودنی و ارزشمند است.

البته این موارد نباید باعث شود با عینک خوش‌بینی صرف «روز داوری» را داوری کنیم. من مسئله و مشکل اصلی کتاب را نوعی از روان‌رنجوری دینی می‌دانم. در «روز داوری» از عشق خبری نیست. (عشق که در اینجا منظورم همان رابطه‌ی بین یک زن و یک مرد است، اگر نگوییم بزرگ‌ترین دغدغه‌ی بشری که از سه دغدغه‌ی مهم بشری است) در «روز داوری» جایگاهی ندارد. اگر هم‌ جایی پیدا می‌کند، خودش به‌زور وارد داستان شده است، نه اینکه نویسنده بخواهد عامدانه و از روی تفکر قبلی آن را وارد داستان کرده باشد.

عشق را از هر زاویه‌ای که نگاه کنیم، نمی‌توانیم خارج از داستان بگذاریم. چرا که زندگی بدون عشق، در بهترین حالت یعنی یک زندگی ماشینی.

با این وجود نباید از دغدغه‌ی اصلی نویسنده غافل شد. دغدغه‌ای که در همان ابتدا به صورت سربسته و مختصر به آن اشاره کردم؛ مسئله‌ی گذشته و روزگار پهلوی. اگر بخواهیم برای دوران پهلوی دو مشخصه‌ی مهم را در نظر بگیریم، نسیان و جهل هستند. آرش نیز که همان سرگرد شهربانی است تا زمانی که در پارادایم فکری پهلوی زیست می‌کند - اگرچه او این پارادایم فکری را عامدانه انتخاب نکرده است - هم دچار نسیان است و هم جهل. دچار نسیان است؛ چون گذشته‌ی درخشان خود را به عنوان نماد حمایت مظلوم دربرابر ظالم فراموش کرده است و جاهل است چون با وجود آن‌که شخصیتی اثرگذار است، اما رفتارهایش آگاهانه نیست. اما به محض آن‌که در گروه‌­های آلترناتیو جامعه بُر می‌خورد، هم نسبت به گذشته‌اش حساس می‌شود و هم نسبت به آینده‌اش نگران. از همین‌جاست که برخورد او با نیروهای مبارز انقلابی رنگ‌وبوی دیگری می‌گیرد و باعث می‌شود نه تنها یک گام که کیلومترها به جلو حرکت کند.

از این منظر می‌توان این نکته را هم اضافه کرد که سجاد خالقی تلاش کرده است برای ادبیات جنایی یک فضا و مدل بومی پیدا کند تا از طریق آن اثری بیافریند که هر مخاطبی از هر جای جهان که آن را می‌خواند، دریابد که با اثری باهویت روبرو است.

سعی فراوان کردم که در این یادداشت سخنی از داستان‌گویی «روز داوری» به میان نیاورم؛ چراکه برای نشان دادن نکات مهم این کتاب، نیاز چندانی به داستان‌گویی کتاب نیست؛ زیرا می‌خواستم نشان دهم ادبیات ژانری هرقدر هم که با برچسب سرگرم‌کنندگی تخریبش کنیم، باز هم ارزشمند است و باید به آن توجه کرد. اما نویسنده‌ی کتاب به‌خوبی توانسته است ویژگی‌های فرمی یک رمان جنایی را در کارش بیاورد. وقتی هنوز به یک سوم ابتدایی رمان نرسیده‌ایم، با خود فکر می‌­کنیم مسئله‌ی اصلی حل‌شده است و همه‌چیز تمام. اما درواقع از آن‌جاست که اصل داستان تازه آغاز می‌شود. غافلگیری‌ها و چرخش‌ها و پیچش‌های با یک ریتم و ضرباهنگ داستانی ترکیب‌شده‌اند و باعث می‌شود تا کتاب تمام نشده است آن را زمین نگذاریم.

رمان روز داوری توسط سجاد خالقی نوشته شده و شهرستان ادب آن را در ۳۶۴ صفحه به چاپ رسانده است.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • ادبیات جنایی بومی | یادداشت مسعود آذرباد بر رمان «روز داوری»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.