موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
به قلم اکبر چاووشی

قدکشیده در نیمایی‌ها | یادداشتی بر مجموعه‌شعر «حاشا»

20 آبان 1397 12:53 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 1 رای
قدکشیده در نیمایی‌ها | یادداشتی بر مجموعه‌شعر «حاشا»

شهرستان ادب به نقل از روزنامه‌ی وطن امروز: من شاعر مجموعه «حاشا» را که رضا یزدانی نام دارد نمی‌شناسم. فقط از روی شناسنامه کتابش دریافتم که او حدود 25 سال سن دارد و در قالب‌های نیمایی، غزل، رباعی و دوبیتی شعر می‌گوید. اگرچه یک قصیده و یک ترجیع‌بند هم در مجموعه ‌شعر اخیرش گنجانده است؛ دفتری که شهرستان ادب آن را در 76 صفحه و در بهار 1397 به چاپ رسانده است. شاعری که از شعر پشت جلد کتابش تا حدی می‌توان سیر و سلوک شاعرانه‌اش را دریافت و حد و اندازه‌های دلخواهش را از شعر حدس زد؛ شعری که صورت و جلوه‌اش از عمق و اندیشه و قرائت دیگرش از جهان نمایان‌تر است. نمی‌گوییم از معنا و محتوایش نمایان‌تر است، چون قرار نیست شعر معنایی بیافریند یعنی معناآفرینی برای شعر کم است و برایش افت دارد. دیدید آدم‌هایی را که هی «معنا معنا و محتوا محتوا» می‌کنند و منظورشان هم دقیقاً از معنا و محتوا چیزی جز حرف‌های عاقلانه و منطقی در شعر نیست، در صورتی که شعر عرصه کشف و شهود است، عرصه فرامعناست. عقلانیت و منطق می‌خواهید؟ چه بسیارند آثار و کتاب‌های بسیار ارزشمندی که در حوزه‌های فلسفه، جامعه‌شناسی و روانشناسی در دسترس است. شعر کارش کشف و شهود است و رسیدن به فرامعنا یا حداقل دریافت و بیان قرائت دیگری از معانی جهانی که اینک مسخ یا مستعمل شده‌است. رضا یزدانی می‌گوید:
«ای‌کاش باد/ هرسال در حوالی پاییز/ با برگ‌ها/ اینقدر تند حرف نمی‌زد/ ای‌کاش با درخت/ امسال باز قهر نمی‌کردند/ این برگ‌های نازک نارنجی!»
کشف و شهود شعر بالا رو است، لو می‌رود اما کنایه‌هایش نه؛ و کنایه‌های بسیاری از زیبایی این شعر می‌توان دریافت اما یادمان باشد که کنایه بیشتر به حوزه‌های دیگر تعلق دارد و کمی ادبیت و عاقلانه‌گفتن و اندیشیدن هم همواره در خودش ذخیره دارد. توقع کنایه از شعر، توقع نازلی است، مگر اینکه دیگر آن کنایه چه کنایه‌ای باشد! با همه این اوصاف، شعر بالا شعر است و زیباست و مخاطب از آن لذت خواهد برد. در ضمن، عقل و عقلانیت هم خیلی خوب است اما در جای خودش. زیبایی شعر «کودکی» نیز وابستگی به معناهایی دارد که بیشتر از شعر قبلی از سر عقل و عاقلانگی است اما  چنان به یکی از عناصر شعر درآمیخته که شعریتش را تا 50 درصد تضمین می‌کند؛ و آن عنصر عاطفه است. پس در همین جا می‌توان گفت شعر رضا یزدانی که معناگرایی را دامن می‌زند، بشدت به عنصر عاطفه نیازمند است. شعرهای یزدانی می‌خواهد در هر شعر حرفی برای گفتن داشته باشد اما حرف‌های او همیشه حرف حسابی نیست. اینکه «با گریه‌های من هیچ اتفاقی نمی‌افتد و چرا تو سکوت کردی» حرف مهمی نیست؛ اگرچه زبان‌آوری در پایان شعر (از صدا نمی‌افتد)، شاعر را شیفته این کار با این مفهوم کرده است:
 «چقدر گریه کنم/ چقدر خیره بمانی و با سکوت بفهمانی/ که اتفاق مهمی/ برای من با این اشک‌ها نمی‌افتد/ چرا سکوت تو/ در این شلوغی غم/ از صدا نمی‌افتد؟!»
 از این دست حرف‌ها که زبان‌آوری هم ندارند در این دفتر کم نیستند. و شعرهایی در حد و اندازه‌های خوب و نه بیشتر؛ مثل:
 «تنهایی/ درون خالی این قاب/ کسی به‌ جز من و تو نیست/ بایست عکس بگیریم/ بایست!/ تنهایی!»
یعنی تنها زمانی این حرف‌ها در شعر یزدانی جایگاه پیدا می‌کنند که عنصر عاطفه بتواند به آن جان ببخشد. بالطبع کلام هم در آن زمان جان گرفت، حرفش هم حرف می‌شود؛ مثل شعر «دوشنبه» که پس از گشت و واگشت‌های به جایی می‌رسد که می‌گوید: «تو دوشنبه بود که رفتی و پس از تو تمام هفته و ماه و سال دوشنبه است».
خوب است که این روزها شاعران جوان و غیرجوان به شعر نیمایی رو آورده‌اند. این اتفاق بیشتر در میان شاعران انقلاب و جوانانی که پیرو ایشان هستند اتفاق افتاده است. یکی از علت‌ها، دلبستگی به سنت‌هاست که یکی از مظاهرش شعر کلاسیک است، چرا که شعر نیمایی هم دارای وزن عروضی است. این در حالی است که ایشان آن را به موسیقی قافیه نیز می‌آرایند و در این کار اغلب افراط هم می‌کنند. از طرفی، تقریباً هیچ شاعری در میان این گروه نیست که شعر کلاسیک نسروده باشد. یعنی میان ایشان اغلب شاعران شعر کلاسیک برای‌شان در درجه اول اهمیت قرار دارد و کمترند شاعرانی که هر دو قالب به یک اندازه برای‌شان اهمیت داشته باشد و انگشت‌شمارند شاعرانی که در این گروه شعر نیمایی برای‌شان از اهمیت بیشتری برخوردار باشد. بر این اساس، بسیاری از این دوستان هنوز شعر سپید را شعر نمی‌دانند و کمتر به این باور رسیده‌اند که بخواهند یکسره سپیدسرا باشند؛ اگر چه اغلب‌شان نیز به تفنن شعر سپید هم می‌گویند. در صورتی که در میان همین شاعران انقلاب، شاعرانی مثل گرمارودی، صفارزاده (که سابقه سرودن‌شان به پیش از انقلاب هم می‌رسد)، سیدحسن حسینی و سلمان هراتی، از شاعران برجسته و شاخص انقلاب، شاهکارهای‌شان را به شیوه شعر سپید سروده‌اند!
یزدانی نیز از جمله نیمایی‌سرایانی است که در این کتاب نشان می‌دهد شعر نیمایی نه تنها برایش اهمیت بیشتری دارد، بلکه شناخت و توانایی بیشتری در این حوزه کسب کرده است. او در این حوزه نیم‌نگاهی به اشعار نیمایی قیصر امین‌پور نیز دارد اما استقلال نسبی زبانی‌اش در شعر نیمایی از لابه‌لای کلمات و نوع گفتار و رویه‌ای که برای ارائه معنا پیش گرفته پیداست یعنی کلیت کار دستش آمده، بالطبع جزئیات را که بسیار مهم‌تر از کلیات است، به مرور درخواهد یافت و تجربه خواهد کرد.
در واقع همه شاعران در دوران جوانی و زمانی که هنوز در شعر ابتدایی هستند باید در همه قالب‌ها‌ طبع‌آزمایی کنند تا طی چند سال دست‌شان بیاید که در کدام قالب بیشترین استعداد را دارند. بی‌شک استعداد شاعران اگر با علایق‌شان جمع آید، سمت درست نمایان خواهد شد و به‌ نظر می‌آید که یزدانی سمت شعر نیمایی را خوب انتخاب کرده است؛ سمتی که اگر چه همیشه می‌خواهد حرفی برای گفتن داشته باشد اما همیشه حرف‌هایش حرف حسابی نیست و گاه نیز حرف‌های حسابی‌اش نیز توانایی ساختن شعرهای خوب را ندارد، چرا که عمق و گستردگی نمی‌آفریند و در محدوده زیبایی و زیبایی‌شناسی خود می‌ماند. اگرچه قافیه‌هایش را هرگز مصنوعی نمی‌چیند و در این کار افراط نمی‌کند و این نشان از طبیعی‌ بودن کارش دارد. او نیز فرم را در کارهای نیمایی‌اش، یعنی چگونگی ساختن شعر را، اغلب خوب می‌داند؛ فرمی که شعرش را ساختارمند هم می‌کند. شعر «تفاوت»، یکی از شعرهای خوب نیمایی او است:
 «می‌رسد کنون/ حرف‌های‌مان به مرزهای دوردست این جهان/ می‌رسد کنون/ دست‌های‌مان به آسمان/ ما که پیش از این/ حرف‌های‌مان مچاله می‌شدند/ بر زبان‌مان/ ما که پیش از این/ دست‌های‌مان نمی‌رسید/ تا دهان‌مان».
حدود 10 غزل دارد این دفتر که نشانه‌های خوبی در آنها دیده نمی‌شود و شعرها در متوسط‌ بودن‌شان فریاد می‌کشند؛ شعرهای متوسطی که گاه هوای نو شدن به سرشان می‌زند اما دست بالایش چنین از آب درمی‌آید:
«ناگهان دیدم که پایم آن‌ سوی آفاق بود
جای‌تان خالی! جهان سرشار از اشراق بود
دیدم آدم را خجالت می‌چکید از چهره‌اش
اشک‌های او ولی از هرم نامی داغ بود»
 یزدانی هم در اشعار نیمایی و هم قالب‌های کلاسیک این دفتر، هم اشعار آیینی دارد و هم اشعاری که برای شهدا و بزرگان دین و انقلاب سروده شده‌اند اما متاسفانه اغلب‌شان ضعیف هستند، در صورتی که گفته‌اند وقتی می‌خواهی برای بزرگان، بویژه بزرگان دین شعر بگویی، باید بهترینش را بگویی یا لااقل بهترین‌هایش را چاپ کنی اما تنها شعر خوب  یزدانی در این زمینه، شعر نیمایی «نشانی» است که «نشان می‌دهد که ما نشانی خانه، کوچه و خیابان‌مان را از شهدا می‌گیریم» که کنایه‌ای است از اینکه آنها راه را نشان‌مان می‌دهند؛ شعری که بسیار هم کاربردی است. اما در میان رباعیات هرچه دیدیم اشعار متوسط و معمولی بود که اغلب برای ائمه اطهار(ع) سروده شده‌است. یک دوبیتی و یک ترجیع‌بند و یک قصیده هم در همین حال و اندازه‌ها بود.  با این امید که رضا یزدانی در نیمایی‌هایش بیش از پیش بدرخشد و نترسد از اینکه بعد از این دیگر شعر کلاسیک نخواهد گفت، چرا که استعداد او در اینجا نهفته است، همان‌گونه که استعداد بسیاری از بزرگان شعر امروز ما در غزل، مثنوی و... یا در شعر نیمایی و سپید نهفته است.
 اینک یک رباعی از او و دیگر هیچ:
«دل نیست نسیم تا به هر سو برود
سوی هر گل ـ اگرچه خوشبو ـ برود
بی‌تو به غمم می‌خندد هرشب اشک
یک‌بار بیا که اشک از رو برود».


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • قدکشیده در نیمایی‌ها | یادداشتی بر مجموعه‌شعر «حاشا»
  • قدکشیده در نیمایی‌ها | یادداشتی بر مجموعه‌شعر «حاشا»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.