شهرستان ادب:
«معنای صلح چیست
در سرزمین من
در سرزمین تو
در سرزمین ما و شما
در سرزمین ایشان
معلولهای جنگ
که دنبال گمشدهشان میگردند
پاهای گمشده
دستان گمشده
چشمان گمشده
معنای صلح را
بهتر میفهمند...»
طاهره صفارزاده؛ شاعر، قرآنپژوه، مترجم و مدرس اهل دلی است، زادۀ شهرستان سیرجان کرمان. بیراه نیست که گفتهاند کرمان، دل عالم است. صفارزاده زادۀ چنین شهری است که در آن استادی چون باستانی پاریزی معلم دبیرستان آن است. او شاعری است شیعی که به مسائل روز حساس است و قرآنپژوهی است که در شعرهایش از معارف دینی و قرآنی به صورت تلمیح و داستان مدد جسته و افتخار کسب لقب «خادم القرآن» را یافته است. شاعری که در مدت اقامت خود در انگلستان به دانستههای نقد ادبی خود افزود و به زبان فارسی و انگلیسی نیز شعرها سرود تا آنجا که با کسب چهرهای جهانی، از سوی «سازمان نویسندگان آفریقا و آسیا» به عنوان بانویی نخبه و دانشمند و پژوهشگری مسلمان برگزیده شد.
«در پیشواز صلح» نام مجموعهشعری از طاهره صفارزاده است که اشعار آن را طی سالهای ۶۸ تا ۷۴ سروده و آثار برجستۀ این مجموعه (در قالب آزاد) به صورت منتخب در دیوان اشعار او نیز آورده شده است. اثر «در پیشواز صلح» او در این مجموعه، ظاهراً تحت تأثیر شعارها و عناوین جهانی صلح و برگزاری کنفرانسی جهانی با عنوان «صلح و ادبیات» سروده شده. این اثر از همان ابتدا «شوق رقابتی است/ در بین واژه ها/ و عبارتها/ و هرکدام میخواهند/ معنای صلح را/ مرادف اول باشند...» اما نه آن صلحی که در شیپور جنگآوران و سپاهیانِ گاهبهگاهِ شیطان دمیده میشود و به قول شاعر «با اشتهای تصاحب»؛ و در آن «ضمیر اول شخص مفرد» مهم است! شاعر صلح حقیقی را در وجود یگانۀ دیگری میبیند:
«شاعر
هنگام واژه پسندیدن
باید که رمز ضابطهها را
و واژهنامۀ ناپیدا را
دریابد
وقتی به آن یگانه میاندیشم
رنگ دوگانگیها
بیرنگ میشود
و هر دو عالم
در بیمرزی
همراز میشوند...»
روایت صفارزاده از صلحِ گمشدهایست که معلولهای جسمی در جنگ گمش کردهاند و به دنبال آنند؛ و روایت معلولان درونی است که وجدانشان را گم کردهاند! او دلیل این درجازدن را در شعرش چنین بیان کرده است:
«جهان میلیون در میلیونها
مخلوق صرف مانده
چرا که
توفیق «بندگی» حق را
پیدا نکرده است...»
او صلح حقیقی را «در اندرون بشر» میجوید، نه در داروخانههای مدرن و به تجویز دانشمندانی که «انبارهای اسلحه را پر میکنند»؛ و پایان خوشایند شعر را با این پیشبینی رقم میزند:
« شیطان به ناگهان/ و در سراسر گیتی/ بیکار میشود/ بیپیوند/ بییار/ بیمرید و طرفدار/ و دستهای حیلهگر و جهلپرورش/ ناچار/ تسلیم میشوند/ به دستبندهای الهی...»
صفارزاده در همین کتاب و در شعری تحت عنوان «زلزله» از دغدغهها و زلزلههای امروزی و آن زلزلۀ حقیقی که خداوند وعدهاش را داده سخن میگوید و به تفاوتها و شباهتهای زلزلههای قرن و زلزلۀ نهایی اشاره میکند: «امروز زلزله/ سیمای عبرت است/ آن روز/ فرصت عبرت نیست/ آن زلزله نهایت راه است...»
او دلیل زلزله را پایان یافتن صبر زمین و نشانۀ عذاب میداند. «و چون زمین به لرزه درآید/ آغاز راه پریشانی است/ آغاز حرفها/ چه کردهایم و چه باید کرد/ آیا گرهگشا بودیم/ یا سد راه...» زلزله از نظر او زمانی پیش میآید که خوبی را رها کردیم و «دوان دوان» به سوی بدیها شتافتیم. در حسابرسی نهایی پس از این زلزله است که «کردار نادرست تو را/ همسایهات که رسم درستی دارد/ باید جواب بگوید...»
شعر زلزله شعریست نمادین که البته گاه به وضوح به تلمیح آیات قرآنی (از سورۀ زلزال) میپردازد و یادآوریهای به جایی از این آیات الهی دارد. صفارزاده از دریچۀ این دیدگاه، با انسان بلادیده سخن میگوید: «او میبیند/ و میبیند که ما/ حتی/ در سطح حادثه مغلوبیم/ چون و چرای شاکی/ در ژرفنا/ نق میزند به بطن زمین/ شاید صدای تو باشد/ شاید صدای ما/ شاید صدای آینده/ چرا نجنبیدی/ پیش از شکستن کوه/ پیش از تپیدن خاک/ این پای بیقدم/ این چشم کور/ این جامهدان پر از پوچی/ با هم به بایگانی نابودی/ ارسال میشوند...» اما او زلزلههای امروز را «سیمای عبرت» زلزلۀ فردا میداند و معتقد است «تنلرزهها/ تمرین به سوی واقعۀ اصلیست.»
در همین مجموعه در شعر «اخدودیان»، صفارزاده، کافران و اصحاب اخدود را که با غدر و حیله و ضعیف ساختن مؤمنان، آنان را هلاک ساختند، توصیف میکند و واقعهای تاریخی را یادآور میشود: «اخدودیان/ جادوگران/ شکنجهگران/ گودالهای آتش سرکش را/ به حکم جباران /آنگونه تعبیه کردند/ که صاحبان مطمئنه و ایمان/ خاکستر حریق شوند...» و پیداست این تداعی را به نیت ساختن سمبل اخدودیان امروزی ایجاد کرده است، آنجا که میسراید: «شگفت نیست اگر/ نوادگان قومی قربانیها/ قربانیان کورۀ آدمسوزی/ امروز خود/ مهندسان موشک آدمسوزند...»
در شعر دیگری از این مجموعه تحت عنوان «سالار صبر»، صفارزاده به ترسیم فداکاری و رسالت صبورانۀ حضرت زینب (س) پرداخته و به زیبایی این صبر را در واکنش حضرت به مصائب عاشورا نشان میدهد: «در دشت کربلا/ گاه عروج علی اکبر/ و قاسم بن حسن/ سالار صبر/ از علایم باطن/ نزدیک گشتن واقعه را دید/ از خیمهگاه/ همراه شیون و واویلا/ بیرون دوید/ وجودهای نوجوان و مقدس را/ برای مرتبۀ آخر نامید/ اما از عون اکبر/ از محمد/ از هدیههای خویش به بارگاه الهی/ نامی نبرد و ننالید...»
در این اثر صفارزاده در فرازهایی از شعر، شهود والای حضرت زینب را چنین توصیف مینماید: «و در مقام «ولایت» دانست/ بنا به امر/ هادیان الهی/ یکی پس از دیگری/ در راهاند...»
او امامان را «وسیلههای عالی تقدیر» مینامد و حضرت امام حسین(ع) را «آیینۀ پرستش حق» که شکستن آن هزاران آینه دیگر میسازد.
این کتاب به اشعار دیگری چون «علی علیه السلام» ، «ناقوسها در بازگشت» و «بالایی کلام» و... نیز آراسته است. اشعاری که صبر ِ«بارگاه علی» را به تصویر میکشد و ناقوسها را در بازگشت میبیند و مسیح را از یاوران «دولت حجت» میداند و گردش ستارگان و شب و روز را بر اساس قرآن و تطبیق نظریات کوپرنیکی با آن، تبیین مینماید؛ و به زیبایی خواننده را با اعتقادات خود که رنگی شیعی دارد، همراه میسازد. او بانوی پیامآور صلح قرآنی و اسلام شیعی است و به پیشواز چنین صلحی میرود.
در پایان شعر«هفتسین» را از مجموعه «در پیشواز صلح» با هم میخوانیم:
امروز
در بامداد خرم نوروز
بر سفرۀ مجلل سال
آن هفتسین مبارک
نزول فرمودند
سلام
سلام
سلام
اول
سلام بر مقام سلام
که نام پاک خداوند است
سلام بر سپیدۀ نور
سلام بر سجده
سپاسگاه دایمی روح
سلام بر سیادت احمد و آل او
سلام بر سبطین
سلام بر سجاد
سلام بر سلامت وعده
در روزگار عدل جهانتاب
سلام
سلام
سلام