شهرستان ادب: لیلی آذر نوشتۀ اعظم سعادتمند، از جمله مجموعهشعرهایی است که انشارات شهرستان ادب منتشر کرده است. مهدیه انتظاریان در یادداشتی به بررسی این کتاب پرداخته است. این یادداشت را با یکدیگر میخوانیم. این یادداشت پیش از این در روزنامۀ وطن امروز منتشر شده است.
«لیلی آذر» سومین مجموعه غزل اعظم سعادتمند است. کتاب را که باز میکنی، طعم گس عشقهای دور به کامت مینشیند. شاعر برایت از اندوه انتظار میگوید و از حسرت روزهایی که گذشتند. بخواهی یا نخواهی میان صفحههای کتاب غمی لطیف را حس میکنی که بین شعرها دست به دست میشود. اگر چه غم درونمایه هنر است اما شاعر اینجا برای بازگوییشان از مضامین تازه استفاده کرده است. وقتی میخواهد از جدایی بنویسد، به آوردن کلمه نامه بسنده نمیکند و پای «قلم نی» را هم وسط میکشد:
با قلم نی مینویسم نامهام را تا بیایی
تا بدانی من شکایت دارم از دست جدایی
که همراه خود بیت «بشنو از نی چون حکایت میکند/ وز جداییها شکایت میکند» را نیز به یاد میآورد. برای توصیف دست خالیاش از گنجشکها کمک میگیرد.
تکه نانی سرد، در میان سفرهام دارم
میکنم تقسیم، بین گنجشکان غذایم را (ص27(
و در اعتراض به تنهاییاش، در و دیوار شهر را به رخ آدمها میکشد.
همدمی، همقدمی نیست در این شهر که باید
هرچه درد است برای در و دیوار بگویم (ص 82(
در غزل اول جایی که میخواهد از دلتنگی برای روزهای رفته بنویسد فقط بهار را به پاییز نمیرساند. از شیرینی لحظههای دیدار مینویسد و در بیت آخر طعم رب انار را به مخاطب میچشاند.
چه مانده است از آن روزهای دار و درخت
به غیر سفره پاییز و طعم رب انار (ص 10(
در میان شعرها ابیاتی هست از بس تازه و دلنشین که آرزو میکردم کاش برای من بودند. این طنز تلخ:
در به در عمری صدایش کردم و پاسخ نداد
دارد آیا عشق غیر از عشق نام دیگری؟ (ص87(
یا این تصویرسازیها:
هوا رنگیست وقتی گیسوان باد میپیچد
میان روسریهای بلند ترکمانیها (ص77(
کجاست روشنی آن چراغ بغدادی؟
که میرساندم از آن شام بیستاره به یار (ص 10(
برای من استفاده از ترکیب «چراغ بغدادی» بسیار دلچسب بود. عبارتی اصیل و آنقدر قدیمی، که شاید در نگاه اول ناشناخته به نظر برسد. شعرهای لیلی آذر، فضایی که شاعر به صورت معمول با آن سر و کار دارد، مثل آشپزخانه و در کل خانه را بازگو میکند:
خسته در فکر شام سادهایام، در هیاهوی آشپزخانه
روی میزی نشسته مانده هنوز، استکانهای چای صبحانه (ص15(
یا دبستان (از بعضی بیتها بر میآید شاعر، معلم باشد)
اجازه هست که خانم معلمی تنها
بپرسد از تو چه اندازه دوستش داری؟
برای روح دبستانیام همیشه تویی
مهمترین خبر روزنامه دیواری (ص 56(
اما علاوه بر اینها، میبینیم که فضای شعرها تا فراتر از این هم اوج میگیرد. او به معماری خانهها بسیار دقت میکند.
ای نسخ و ثلث و کوفی بالای ایوانها!
از شیوههای مشق نستعلیق شیواتر (ص64(
یا در غزلی دیگر میگوید:
به جستوجوی حیاطی برای گلدانها
به سویت آمدم از تنگنای دالانها...
به رنگها توجه ویژه دارد و با تاکید بر شاخصههای سنتی، در شعرش از آنها در جای درست استفاده میکند؛ طوری که به مخاطب در ساخت تصویر کمک میرساند.
میکشی روح مرا مانند یک ایوان کاشی
آبیام، سبزم، سپیدم تا تویی نقاشباشی (ص 57(
از شیشههای زرد و سبز و قرمز و آبی
وقت عبور شاخههای نور زیباتر (ص63(
همانطور که در ابتدا اشاره کردم در این مجموعه شعر میتوان عشق و انتظار را بسیار یافت. از معشوق دلآزرده است و اعتراض میکند، حتی آنگاه که غمگین است به التماس آلوده نمیشود و عجز و لابه نمیکند.
خواستم تنها عبادتگاه من باشی ولی افسوس
مسجد جامع! دعا کن گاهگاهی ...
ادامه مطلب