شهرستان ادب به نقل از ماهنامه نزدیک، المیرا شاهان: شعر سرودن کار آسانی نیست؛ این را آنها که اهل دلاند و تا امروز دنبال روشهای مکانیکی برای تولید شعر نگشتهاند، بهخوبی درک میکنند. شعر باید خودش بیاید! و در آخر بنا به تجربه، باید دستی به سر و گوش آن کشید که مرتب و شُستهرُفته بنشیند گوشهای از دفتر شاعر. بنابراین تلاش آنها که سالها کوشیدهاند که با کلمات و بازیهای زبانی و ترفند، لباس زیبایی تن شعرشان کنند که در این جشنواره و آن کنگره خوش بدرخشد و خریدار داشته باشد، تلاشی بیمورد است. سینۀ درخشان تاریخ، تنها حافظ نامهاییست که وفادارِ دل ماندهاند؛ نه در بندِ کف و هورای زودگذر رفیقان! همۀ اینها را گفتم برای ذکر این حقیقت: «اعظم سعادتمند»، بیاغراق و بیتعارف، از شاعرانِ دستۀ اول است. شاعری که برای «گنجشکهای پاییز» و «باران پس از برف» غزلهایی ناب سروده و آخر بار «لیلیِ آذر» را به دنیای شعر تقدیم کرده است.
*اردیبهشت سال گذشته مجموعه شعرِ «لیلیِ آذر» برای نخستینبار از سوی انتشارات شهرستان ادب منتشر شد و توجه بسیاری از شاعران صاحبنام را به خود معطوف کرد، قبل از هر چیز بگویید وجه تسمیۀ این مجموعه چیست؟
«لیلیِ آذر»، نام و نام خانوادگی این مجموعه است، زنی که سرد و گرم روزگار را چشیده و ابعاد مختلف زندگی را تجربه کرده. توامان هم سرد است و هم گرم. و مهمتر از همه عاشق. از طرف دیگر شاعر این مجموعه سالهاست در خیابان آذر (واقع در شهر قم) سکونت دارد.
*با توجه به ویژگیهای مثبت و تفاوت این اثر با سایر مجموعههای شعر که هر ساله متولد میشوند، فکر میکنید دلیل اینکه رسانهها آنطور که باید به «لیلیِ آذر» نپرداختند، چیست؟
شاید مهمترین دلیلش این باشد که برای رسانهها شعرِ خوب اهمیت ندارد، بلکه اشخاص مهم هستند، اشخاصی که به هر دلیلی شهرتی کسب کرده باشند. از طرف دیگر، دیده شدن مقداری هم به ویژگیهای شخصیتی شاعر بستگی دارد، شاعرانی مثل من که اعتقاد دارند «مُشک آن است که ببوید نه آنکه عطار بگوید»*، در دنیای تبلیغات، جایی نخواهند داشت. همینطور دیده شدنِ یک شاعر تا حدی هم به فضای شعری شهری که در آن زندگی میکند بستگی دارد؛ قطعا ساکنِ پایتخت بودن امتیاز بزرگیست و شاعرانِ متوسطِ ساکن تهران بیشتر از شاعران خوب دیگر شهرها مورد توجه قرار میگیرند. با تمام این اوصاف، معتقدم شعر خوب هر وقت باشد دیده خواهد شد... این مسایلی که مطرح کردم روند دیده شدن را سرعت میدهند و البته خیلی دلم میخواهد به نقطهای برسم که دیده شدن یا دیده نشدن برایم اهمیتی نداشته باشد.
*ما در «لیلیِ آذر»، بیتعارف، با شاعری با سواد مواجهیم؛ این کتاب برخلاف اشعار بسیاری از شاعران امروز که واقعا محصولی برای آگاهی و دانایی به مخاطب ارائه نمیدهند، حرفهای زیادی برای گفتن دارد. مثلا اطلاعات گستردۀ شاعر (بهخصوص در حوزۀ تاریخ)، بهخوبی با مضمونی خلاقانه به نظم در آمده. آیا مطالعه، جزئی از علاقمندیهای شماست که آن را با زندگی، اندیشه و شعرتان پیوند زدید، یا به ضرورت شعر، گاهی تاریخ را مطالعه میکنید تا مضامین را در لباس تلمیحات و اشارات بیان کنید؟
من به تاریخ و معماری، عرفان و هنرهای دیگر مثل خوشنویسی و موسیقی علاقمندم، در یک برهه، کتابهای تاریخیِ زیادی میخواندم، الان هم خیلی کتابهای مربوط به عرفان اسلامی را مطالعه میکنم که البته یکی از دلایلش این است که در حال تحصیل در رشتۀ تصوف و عرفان هستم. همینطور از دیدن معماری اسلامی-ایرانی بهشدت لذت میبرم و بیشترِ مواقع توضیحات نوشته شده در مکانهای تاریخی را میخوانم. اینطور نیست که برای استفاده در شعر، کتاب تاریخی بخوانم، من اعتقاد دارم همۀ اطلاعات و تجربههای حسی و غیر حسیِ شاعر، هنگام سرودن شعر به شاعر کمک میکند، شاعری که مطالعۀ بیشتری دارد، قطعا ذهن روشنتری خواهد داشت. دیگر اینکه، خیلی هیجانها و لحظههای شاعرانه را هم از دیدن فیلمهای مستندی که دربارۀ هنر هستند، به دست میآورم.
*ظاهر شعرهای شما این را نشان میدهد که ما با شاعری عاشقانهسرا روبرو هستیم؛ اما گاهی تشخیص عاشقانه یا اجتماعی و سیاسی بودنِ اشعارتان دشوار است! آیا اساس شعرهای شما بر عشق استوار است یا خودتان را در سرودن آزاد گذاشتهاید؟
من اصلا در قید اینکه عاشقانه، اجتماعی یا ... شعر بگویم نیستم، ولی ذات زبانم عاشقانه است، یعنی زمینۀ شعرهایم عشق است و دغدغههای دیگر هم بر این زمینه سوار میشوند. به هر حال همۀ دغدغههای آدم ناخودآگاه خودشان را در شعر نشان میدهند.
*پس از انتشار لیلی آذر چه بازخوردهایی از سوی مخاطبان و منتقدان شعر دریافت کردید؟
عدهای با «گنجشکهای پاییز» (اولین مجموعه شعرِ شاعر) و باران پس از برف (مجموعۀ دوم)، با کارهای من آشنایی داشتند و دنبالکننده شعرهایم بودند. آنها این مجموعه را جلوتر از دو مجموعۀ قبل دانستند، عدهای هم با همین مجموعه با شعرهایم آشنا شدند و نظرات محبتآمیز و مثبتی داشتند. برای این کتاب فقط یک جلسه نقد خودمانی و کاملا زنانه، در یکی از کتابخانههای قم برگزار شد که دید مثبت خانم طوسی (از شاعران و منتقدان قم)، برایم بسیار خوشحال کننده بود. یک معرفی هم خانم انتظاریان در روزنامۀ وطن امروز نوشتند که آن هم امیدواریام را دو چندان کرد. اتفاق خوشحالکنندۀ دیگر این بود که استاد اسماعیل امینی در صفحه شخصیشان در اینستاگرام لیلیِ آذر را معرفی کردند. ولی در کل بازخورد مکتوب، به جز نوشته خانم انتظاریان، در روزنامه یا مجلات ادبی ندیدم.
*با توجه به اینکه در گذشته بهخاطر فرهنگ و سنتهای دینی و ملی، زنان فرصت ارائۀ اندیشههاشان را نداشتند، فکر میکنید بهطور خاص در مقولۀ شعر، زنانِ شاعر از چه رتبهای برخوردار بودند، و امروز در چه سطحی قرار دارند و تا چه حد توانستهاند جایگاهشان را تثبیت کنند؟
زنان شاعر، هیچگاه آزادی مردان شاعر را نداشتند، مثلا آنها نمیتوانستند به دربار پادشاهان که در بیشتر اعصار نقش تعیینکننده در شهرت یک شاعر داشت راه یابند، یا آنها اجازه نداشتند بهراحتی از احساسات زنانۀ خود حرف بزنند. بهعلاوه از حق سواد و ... محروم بودند. چه بسا استعدادهایی که به فراموشی سپرده شدند یا شعرهایی که از بین رفتند. به نظرم لالاییهای باقی مانده که جزو ادبیات شفاهی ما هستند، از زنان شاعریست که تنها مجاز بودند از احساسات مادرانه خود حرف بزنند! این بحث میتواند خیلی طولانی شود... به هر حال، با ظهور پروین، ژاله قائممقامی، سیمین و بهخصوص فروغ شعر زنان مورد توجه قرار گرفت. بعد از انقلاب هم با توجه به فضای سالمتری که برای حضور زنان ایجاد شد، با افزایش کمی و کیفی شعر زنان مواجهیم. منتها این بحثها خیلی دامنه دارد. مثلا مقایسه شعر زنان قبل و بعد از انقلاب خودش نیاز به یک تحقیق مفصل دارد. خلاصۀ کلام، در حال حاضر شاعران زن زیادی داریم که کم و بیش با همان محدودیتهای گذشته مواجهاند ولی قدرتمندتر از گذشته هستند و به مدد پیشرفت تکنولوژی راحتتر صدای خود را به گوش دیگران میرسانند.
*همین موضوع یعنی شاعر شدن یا شاعر بودن در خانوادۀ شما - بهعنوان یک بانوی شاعر - چه شکلی بود و اطرافیان شما چقدر به شاعر شدنتان جهت دادند؟
خانوادۀ من همه علاقمند به ادبیات بهخصوص شعر هستند؛ پدرم همیشه برای ما شاهنامه میخواند، اوایل که شعر میگفتم و برای خانوادهام میخواندم مرتب ایراد میگرفتند و عقیده داشتند که باید مثل مولوی، سعدی و... شعر بگویم. من هم دیگر برایشان شعر نخواندم. میدانستند در کلاسهای شعر شرکت میکنم، ولی تا اولین کتابم را چاپ نکرده بودم نمیدانستند که چقدر در شعر جدی هستم. نه مشوقم بودند، نه مانعم. الان دیگر به شعرهایم علاقه دارند.
*شاعران احوال متفاوتی دارند، شاید بشود گفت که نسبت به آدمهای دیگر حساستراند و کمتر میتوانند نسبت به شرایط و محیط اطرافشان بیتفاوت باشند. این نکته، زندگی کردن با یک شاعر را تلخ میکند یا شیرین؟
هر دو، شیرین از این جهت که وقتی شاعر سرخوش است، این شور و هیجان را به اطرافیانش هم منتقل میکند و تلخ از این نظر که چون گیرندههای حسی شاعر دقیقتر است خاکستریهای کمرنگ را هم میبیند و این نکتهبینیها خوشایند دیگران نیست.
*اساسا در چه شرایط و احوالی شعر میگویید؟ میگذارید که شعر، الهامگونه، خودش به سراغ شما بیاید و اصطلاحا بجوشد، یا اینکه برای سرودن دست به تلاش و تمرین میزنید؟
معمولا وقتی حسی بر من چیره میشود، شادی، اندوه، خشم یا... شعر میگویم. البته دست به تمرین هم میزنم اما معمولا شعرهایی، «شعر» میشوند که با جوشش آغاز میشوند. تمرینها برای برداشتن سنگها از جلوی چشمهایست که میخواهد راه به بیرون پیدا کند. همۀ شاعران الهام را تجربه کردهاند، اعتقادم این هست که هر چه شاعر روح رهاتری داشته باشد قدرت دریافت بیشتری از ماوراء خواهد داشت. اینجا بحث تجربۀ عرفانی پیش میآید که کلی شاخ و برگ دارد و واردش نشویم بهتر است.
*با توجه به تجارب گسترده در غزلسرایی و مطالعاتی که همواره داشتهاید و دارید، وضعیت غزل امروز کشور را چطور ارزیابی میکنید؟
به نظرم ما یک نسل طلایی داشتیم که در دهۀ هفتاد شکل گرفت و هنوز هم تعدادی از آنها جلوتر از بقیه هستند، غزل با این نسل حال و هوای تازهای پیدا کرد و سعی کرد فضاهای تازه را تجربه کند. اما کافی نیست، غزل هنوز سرزمینهای کشف نشدۀ فراوانی دارد و امیدوارم بتوانیم روزی قدم به این سرزمینها بگذاریم؛ امیدوارم...
*در بخشی از صحبتها گفتید که برای رسانهها شعر خوب اهمیت ندارد! فکر میکنید دوستداران یا مخاطبان عام شعر، چطور میتوانند در این آشفتهبازار، شعر خوب را از شعر بد تشخیص دهند؟ و بهطور کلی راه رسیدن به شعر خوب و شاعر خوب چیست؟
مخاطب عام تحت تأثیر رسانههاست، ولی شعر وقتی خوب باشد بدون آنکه بخواهد در جانِ مخاطب اثر میگذارد. مشکل این است که مخاطبِ عام سراغ خرید کتاب از شاعری که اسمش را از رسانهها نشنیده نمیرود. راهش شاید این باشد که یاد بگیریم و یاد بدهیم که به اسمها بسنده نکنیم و خودمان بگردیم و پیدا کنیم. این نکته را هم اضافه کنم که نهتنها مخاطب عام که منتقدین و دستاندرکاران جشنوارهها هم فقط به چند اسم بسنده کردهاند. متاسفانه آنها هم در پی کشف استعدادهای تازه و شعرهای تازه نیستند. این سالها فضای شعر، فضای ستمگریست. با همۀ این حرفها من اصلا نگران نداشتن مخاطب نیستم؛ چون باور دارم شعر خوب، یک موجود زندۀ جاودانه است و هر وقت که باشد مخاطب، آن را کشف خواهد کرد. اگر هم شعری با ارزش نباشد شاید مدتی بر زبانها بچرخد اما سرنوشت آن فراموشیست؛ «آن که غربال به کف دارد، از پس کاروان میآید.»
*در آخر اینکه، توصیۀ شما برای شاعرانی که در ابتدای راه هستند چیست؟
خواندن و خواندن و خواندن، نوشتن و نوشتن و نوشتن. از هیچ لحظهای غافل نشویم.
*گلستان سعدی.