موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
پرونده پرتره سهراب سپهری
کفش‌هایم کو؟ l نقیضه‌ای بر شعر سهراب سپهری
یادی از ابوالفضل زرویی نصرآباد
کفش‌هایم کو؟ l نقیضه‌ای بر شعر سهراب سپهری
سهراب سپهری، سیاست‌مداری حرفه‌ای
یادداشتی از رؤیا رسولی
سهراب سپهری، سیاست‌مداری حرفه‌ای
ردپای نقاشی در شعرهای سهراب سپهری
یادداشتی از عصمت زارعی
ردپای نقاشی در شعرهای سهراب سپهری
گشایش «پرونده پرتره سهراب سپهری» در سایت شهرستان ادب
همزمان با سالروز تولد این شاعر نیمایی‌سرا
گشایش «پرونده پرتره سهراب سپهری» در سایت شهرستان ادب
فراخوان مسابقه شعرخوانی «صدای تو خوب است»
رادیو شعر و داستان برگزار می‌کند
فراخوان مسابقه شعرخوانی «صدای تو خوب است»
مشفق کاشانی؛ حافظۀ یک قرن با شفقت زیستن
مرور خاطرات «به رنگ آینه» در سالروز درگذشت شاعر
مشفق کاشانی؛ حافظۀ یک قرن با شفقت زیستن
سهراب سپهری در قامت غزل
به بهانۀ تولد سهراب سپهری
سهراب سپهری در قامت غزل
زیست شاعرانۀ سهراب سپهری در فضای روستا
یادداشتی از نیلوفر بختیاری
زیست شاعرانۀ سهراب سپهری در فضای روستا
سوره تماشا
شعری و یادی از سهراب سپهری
سوره تماشا
چهارمین کنگره سراسری صدای پای آب
همزمان با هشتاد و پنجمین سالروز تولد سهراب سپهری
چهارمین کنگره سراسری صدای پای آب
صدا كن مرا. صداي تو خوب است!
زمزمه شعری از سهراب سپهری در یکم اردیبهشت سالگرد درگذشت او
صدا كن مرا. صداي تو خوب است!
«من به آغاز زمین نزدیکم» نگاهی به شعر و زندگی سهراب سپهری
شهرستان ادب: امروز، پانزدهم مهر، به قول اصحاب رسانه زادروز سهراب سپهری است؛ شاعری نام‌آشنا برای تمامی اهالی ادبیات، و نه تنها شعر. به این مناسبت مطلبی می‌خوانیم از تلفیق شعر و هنر در زندگی سهراب که نه تنها در آثار او که در روزمرۀ او نیز جریان داشت: «من کاشی‌ام. اما در قم متولد شده‌ام. شناسنامه‌ام درست نیست. مادرم می‌داند که من روز چهاردهم مهر (6 اکتبر) به دنیا آمده‌ام. درست سر ساعت 12. مادرم صدای اذان را می‌شنیده است... ». این‌ها، جملاتِ آغازین کتابِ «هنوز در سفرم»، مجموعه‌ای از شعرها و یادداشت‌های منتشر نشدۀ سهراب سپهری‌ست (1359-1307) که برخلاف بسیاری از منابع موجود، روز تولد او را به خطِّ خود او، چهاردهم مهر معرفی می‌کند. شاعری که نقش‌ها را می‌سرود و زیباترین شعرهایش را بر تن بوم نقاشی، تصویر می‌کرد. نوشتن از اویی که طبعی لطیف و روحی آرام داشت، ساده نیست. چرا که به اعتراف خودش: «به سراغ من اگر می‌آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من...» و این تنهایی شاید، از هر چیزی در زندگی او ماندگارتر بود. تنهایی، مانند رفیقی دیر‌ینه با تمام لحظه‌های زندگی‌اش آمیخت. او شعرهایش را در سکوت و تنهاییِ «قریه چنار» و «تپه‌های سیلک» با آهنگ طبیعت و نغمۀ جیرجیرک‌ها می‌سرود. سهراب، پرنده بود و پرنده‌ها را خوب شنیده و دیده بود. در کوه و صحراهای شهرِ خودش دنبال پرنده‌ها می‌رفت و حسرتِ پرواز، تیزی و شدّتِ حیاتِ پرنده، با او کاری کرد که پرندگی را بلد باشد. به همین خاطر، یک روز تابلوی «آواز هندسی پرنده» را نقاشی کرد و در دفتر خاطراتش نوشت: «پرنده: تنها وجودی که مرا حسود می‌کند؛ ای عبور ظریف، بال را معنی کن، تا پر هوش من از حسادت بسوزد». او آهنگ و رنگ را به‌هم پیوند زد و اقرار کرد که «گاه، صدایی که به گوش می‌رسد، انگیزه‌ای نزدیک برای رنگ‌پذیری دارد. باد می‌پیچد. و برگ‌های خزانی را می‌پیماید. بنگرید، پیش روی ما جنبشی (تلاطمی) است از رنگ»* و کوشید که موسیقی را به نقاشی‌هایش وارد کند. طوری که هر تماشاگری، آهنگی که او با قلمش نقاشی کرده را بشنود. سهراب، ذوق و هنرش را از پدر و مادرش به ارث برده بود. ایستادن و ماندن را نمی‌خواست؛ چرا که به قول خودش هیچ کجا، جای او نبود. برای همین پرندۀ روحش را به پرواز در آورد و از پرستشگاهِ آساکوسای ژاپن تا آسمان بمبئی و بنارس و دهلی، و تا دل موزه‌های پاریس و خیابان‌های نیویورک پر کشید و فرهنگ و عرفان مردم سرزمین‌های دیگر را کشف کرد. او آن‌قدر سفر کرد و شناخت که توانست دیده‌ها و شنیده‌هایش را به زیبایی وارد شعرهایش کند. به قول زنده‌یاد سیمین دانشور، طبع شهودی او، بی‌اینکه او را متوجه گنجینۀ گستردۀ عرفان ایران کند، به خاور دور و ژاپن کشاندش و سهراب فرصت زیادی نداشت تا به مطالعه ادبیات سنتی ما بپردازد. برای همین به تعبیر دانشور، شعر سهراب شعر مطلق و ناب است. سهراب سپهری متأثر از حضور در ژاپن و فرهنگ و ادبیات آن، به هایکو علاقمند بود و ترجمه‌های زیادی انجام داد که برخی از شاعران و منتقدان معاصر، شعرهای او را ادامه یافتۀ هایکو تلقی می‌کنند. اما چیزی که مبرهن است نقاش بودن سهراب، پیش از شاعر شدن اوست. تا جایی‌که نقاشی‌های او، دیوارهای گچی و کاه‌گلی خانه‌شان را از همان روزهای نوجوانی و جوانی سیاه کرده بود. سهراب، جز نوشتن اولین شعرش در ده سالگی که بیتِ «ز جمعه تا سه شنبه خفته نالان/ نکردم هیچ یادی از دبستان» را در خود داشت، تا هیجده سالگی شعری ننوشت. او در این‌بارۀ نوشته‌است: «من در ادارۀ فرهنگ کار گرفتم. آشنایی من با جوان شاعری که در آن اداره کار می‌کرد، رنگ تازه‌ای به زندگیم زد....
ادامه مطلب