موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
شعری و یادی از سهراب سپهری

سوره تماشا

15 مهر 1392 06:19 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.56 با 9 رای
سوره تماشا

شهرستان ادب: امروز روز تولد شاعر شهیر روزگار ما زنده‌یاد سهراب سپهری است. پانزدهم مهر را همه به عنوان روز تولد رسمی و شناسنامه‌ای سهراب سپهری می‌شناسند، هرچند خود می‌گوید: «مادرم می‌داند که من روز چهاردهم مهر به دنیا آمده ام. درست سر ساعت 12. مادرم صدای اذان را می شنیده است...»

و آیا مادر آن روز حدس می‌زد که شاعری به دنیا معرفی کرده است که پس از پادشاه قرون شعر حافظ شیرازی، این کتاب اوست که بیش‌ترین خواهان و خریداران را دارد؟

سهراب سپهری یکی از سه آفتاب درخشانِ کهکشانِ شعر نیمایی است. یکی از سه شاگردی که سرمشق از نیما گرفتند و مشق بهتر از نیما نوشتند. شاید بتوان گفت که در «هشت کتاب» سپهری دو شعر بلند «صدای پای آب» و «مسافر» و همچنین دفتر «حجم سبز» درخشان‌ترین آثار او هستند. وقتی دفتر حجم سبز را ورق می‌زنیم می‌بینیم نیماییِ «سوره ی تماشا» یکی از خوش ساختارترین، زیباترین و عمیق‌ترین شعرهای سهراب سپهری است. خوب است در روز تولد او سری به اتاق آبیِ شاعر بزنیم و این شعر را مرور کنیم.


به تماشا سوگند
و به آغاز کلام
و به پرواز کبوتر از ذهن
واژه‌ای در قفس است.

حرف‌هایم، مثل یک تکه چمن روشن بود.
من به آنان گفتم:
آفتابی لب درگاه شماست
که اگر در بگشایید به رفتار شما می‌تابد.

و به آنان گفتم:
سنگ آرایش کوهستان نیست
همچنانی که فلز، زیوری نیست به اندام کلنگ.
در کف دست زمین گوهر ناپیدایی است
که رسولان همه از تابش آن خیره شدند.
پی گوهر باشید.
لحظه‌ها را به چراگاه رسالت ببرید.

و من آنان را، به صدای قدم پیک بشارت دادم
و به نزدیکی روز ، و به افزایش رنگ. 
به طنین گل سرخ ، پشت پرچین سخن‌های درشت.

و به آنان گفتم:
هر که در حافظه‌ی چوب ببیند باغی
صورتش در وزش بیشه‌ی شور ابدی خواهد ماند.
هر که با مرغ هوا دوست شود
خوابش آرام‌ترین خواب جهان خواهد بود.
آنکه نور از سر انگشت زمان برچیند
می‌گشاید گره پنجره‌ها را با آه.

زیر بیدی بودیم.
برگی از شاخه بالای سرم چیدم، گفتم:
چشم را باز کنید ، آیتی بهتر از این می‌خواهید؟
می‌شنیدیم که به هم می‌گفتند:
سحر می‌داند، سحر!

سر هر کوه رسولی دیدند
ابر انکار به دوش آوردند.
باد را نازل کردیم
تا کلاه از سرشان بردارد.
خانه هاشان پر داوودی بود،
چشمشان را بستیم.
دستشان را نرساندیم به سر شاخه هوش.
جیبشان را پر عادت کردیم.
خوابشان را به صدای سفر آینه‌ها آشفتیم.


انتخاب و معرفی: حسن صنوبری


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • سوره تماشا
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.