لیلی آذر؛ عاشقانههایی دلنشین از کجاوۀ شیرین، تا قصههای هزار و یک شب
یادداشتی بر مجموعه غزل «لیلی آذر» سرودۀ اعظم سعادتمند، به قلم نیلوفر بختیاری
25 تیر 1397
13:12 |
0 نظر
|
امتیاز:
5 با 9 رای
شهرستان ادب: در تازه ترین مطلب پرونده کتاب لیلی آذر یادداشتی میخوانید از خانم نیلوفر بختیاری شاعر و ترانهسرا درباب این مجموعه شعر خانم اعظم سعادتمند. این یادداشت پیش از این در روزنامه وطن امروز منتشر شده است:
«حلول کرده زنی در عروق عاشق من امشب
زنی که نقش نخست هزار قصۀ غمگین بود»
(لیلی آذر، غزل ۳۶، ص ۸۰)
پیش از آنکه مجموعه «لیلی آذر» را ورق بزنم و قصد خواندن داشته باشم، با پیش فرضهایی مواجه بودم. میدانستم شاعر این مجموعه پیش از این نیز مجموعهاشعاری منتشر کرده و از بانوی شاعری که در آستانه چهل سالگیست، اشعار پختهای انتظار داشتم. ۴۱ غزل پیش رویم بود و البته طرح جلدی زنانه و عنوانی زنانهتر: «لیلی ِ آذر» عنوان کتاب خیلی جذبم کرد. کتاب را گشودم و غزل نخست اینگونه آغاز شد:
«کنار بوتۀ اسفند و بادهای بهار
چقدر بوی خوشی داشت شنبههای قرار
چقدر در نظرم بیدلیل زیبا بود
حضور شاپرکی لابهلای بوتۀ خار»
و حالا که همه غزلها را خواندهام، میتوانم اعتراف کنم اشعار این مجموعه به همان اندازه لطافت دارند که در آغاز کتاب و غزل اول مشاهده میکنیم. از همان اول چیزی شبیه به هوایی تازه و خنک از میان ابیات شروع به وزیدن کرد و تا پایان کم و بیش با من بود.
در روزگاری که خواندن برخی اشعار سطحی و تقلیدی، نهتنها مخاطب را در التذاذ ادبی یاری نمیکند، بلکه باری نیز به دوش او میگذارد، باید اعتراف کنم شعرهای این مجموعه نهتنها بار سنگینی بر دوش ذهنم نبود، دریچههای روشنی نیز به رویم گشود.
اینجا دنیای شعر اعظم سعادتمند است و بنایش بر تجریبات شاعران دیگر استوار نیست. ما در اینجا با لحن، دایرۀ واژگان، تعبیرات و هنجارشکنیهای خاص خود او مواجهیم. اما ویژگیهای برجستهای که پس از خواندن این مجموعه در ذهنم باقی ماند را برمیشمارم تا بتوانم به زعم خود تصویر روشنتری از این اشعار ترسیم کنم.
اول آنکه طبیعتاً در این مجموعه با عواطفی زنانه مواجهیم. زنی که گاه یک مادر است و آنجا که کودک درون شاعر پا به شعرها گذاشته، یک دختربچه. هرچند حضور این سه نقش در اشعار «لیلی آذر» قابل مرزبندی نیست؛ چراکه آن زن و آن مادر نیز در همان دختربچه جمعاند. نمونههایی از این ابیات را با هم میخوانیم:
«ای روح ده سالۀ من، در شعرهای دبستان
امشب بخوان با دلم باز باران و باران و باران
با من بیا عاشقانه از کوچهها سوی خانه
یک دست در دست بابا، یک دست در دست مامان» ( ص ۱۱)
«تا شبیه کودکیهایم بفهمی حرف گلها را
بستهام روبان موهای تو را هم مثل پروانه» (ص ۲۲)
«دختر دیوانهوضع زودرنج کوچکم
در نبرد عشق و عقل و درد و درمان مرد شد» (ص ۳۸)
«یک دختر خجالتی هفتساله است
این زن که میرود به سوی انتهای روز» ( ص ۵۰)
نگاه زنانه شاعر سبب شده به زیبایی به بیان جزئیات بپردازد. لطافت خیال و ارائه تصاویر برجسته و بکر از دیگر تأثیرات این نگاه زنانه است. چیزی که به شعرهای مجموعه «لیلی آذر» حسوحالی ویژه و آبورنگی خاص بخشیده است.
بیشک، صدای تمیز شدن فنجانها در حوض را یک زن شاعرِ پایبند به سنتها میتواند بسراید. شنیدن این صدا در غزل او برای من مخاطب لذتبخش بود. منی که وقتی کلمه فتجان را در غزلی میشنوم، بیگمان منتظر واژۀ قهوه و یکسری مضامین تکراری هستم. اما او سروده است:
«به عشق، مژدۀ یک فال خوب را میداد
میان حوض، صدای تمیز فنجانها» (ص ۶۸)
و مثلاً وقتی میبینم شاعر تخلص خود را به این ظرافت در بیتی بیان کرده است، به ذوق میآیم:
«اگر به کشور خود باز آمدی، ای شاه!
همان کسی که منم، صدر اعظم است هنوز» (ص ۷۲)
گاه شاعر سادهترین موضوعات را به زیباترین شکل بیان میکند. مثلاً وقتی میخواهد بگوید صدایش زدم و پاسخ نداد چون شاید او عشق حقیقی من نبود، میگوید:
«دربهدر عمری صدایش کردم و پاسخ نداد
دارد آیا عشق غیر از عشق نام دیگری؟» ( ص ۸۷)
عشقی که در این مجموعه از آن سخن به میان میآید، عشقیست دارای اصالت. برای همین است که در عاشقانههای این مجموعه با اصل عشق مواجهیم و احسسات زودگذر جایگاهی در این اشعار ندارند:
«دیوانۀ آن تابلوام، آنکه نوشتی
بر کاغذ بیحاشیهای عشق، پیاپی» (ص ۸۹)
بیش از نیمی از غزلهای «لیلی آذر» بدون ردیف هستند و تنها با تکیه بر قافیهها سروده شدهاند. اصولاً سرودن چنین غزلهایی به دلیل آنکه از موسیقی ردیف بیبهرهاند، نیاز به چیرهدستی خاصی دارد، که خوشبختانه شاعر به خوبی از پس این دسته اشعار برآمده است. قافیههای اشعار نیز با آنکه گاه تازه و غیر معمولاند، در هر بیت خوش نشستهاند. مثلاً در غزلی با قافیههای معمول بهار، قرار، یار، کمتر انتظار میرود قافیههایی چون دوچرخهسوار، رب انار و آبانبار اینقدر با هماهنگی کنار سایر قافیهها قراربگیرند و برجسته و غیر طبیعی جلوه نکنند.
«کجاست روشنی آن چراغ بغدادی؟
که میرساندم از آن شام بیستاره به یار
چه مانده است از آن روزهای دار و درخت؟
به غیر سفرۀ پاییز و طعم رب انار»( ص ۱۰)
در غزلهای این مجموعه حس وحال زندگی دهۀ شصت و دوران کودکی شاعر جاریست. حسی که فضایی دلنشین به اشعار داده و تداعیگر دلبستگیهای معنوی وی است:
«باید که عطرش بماند در خاطرت تا همیشه
بنویس امشب شکسته صد بار از روی گلدان
حتی چهل سال دیگر حس کن که ده ساله هستی
نم نم بخوان تا که هستی، باران و باران و باران» ( ص ۱۲)
«با من قدم بزن دهۀ شصت شهر را
چلتکههای کودکیام را به هم بدوز
یک دختر خجالتی هفتساله است
این زن که میرود به سوی انتهای روز» (ص ۵۰)
طرح سؤال و ایجاد حالت گفتگو از دیگر تکنیکهاییست که شاعر این مجموعه به آن توجه نشان داده است. غزلهایی که تنها بهانهای برای بروز احساسات شخصی نیستند، بلکه پیداست شاعر با مخاطب خود میل گفتگو دارد و سؤالات خود را با او مطرح مینماید تا باب این گفتگو باز شود:
«دوست داری چند خط از سرنوشتم را بخوانی؟
صبر کن اندازۀ نوشیدن یک قهوه با هم» (غزل ۳ ص ۱۴)
«چار فصل جالباسیها زمستان است، می فهمی؟
باز هم تا میکنی پیراهن مهمانی خود را؟» ( غزل ۶ ص ۲۰)
به هنگام خواندن این اشعار تأثیر دو شاعر را احساس کردم؛ اول فروغ فرخزاد که پیداست شاعر تعلق خاطری به او دارد و گاه نیز با اشارات تلمیحی کمرنگ از این علاقه خود به مضامین شعر فروغ، یاد میکند و تلمیحات هنرمندانه میآفریند:
«باد می آید، میبرد با خود صدایم را
برف میبارد تا نبینی رد پایم را
خشک خواهد شد شاخه شاخه دستهای من
میبرد آذر آخرین سبزهقبایم را»( ص ۲۷)
یا این بیتها که یادآور برخی عناصر شعرهای «تولدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» است. عناصری چون پری، اقیانوس، شقایق و ...:
«دوست دارم حس کنم در عمق اقیانوسهام
لاجوردی کن سکوت سقفهای خانه را»( ص ۳۹)
.
.
.
من پریدریاییام، اما که باور میکند؟
این دروغ شاخدار، این قصه، این افسانه را» (ص ۴۰)
و انس و الفت شاعر با شعر حسین منزوی در برخی غزلهای مستحکم این مجموعه پیداست. در ابیات پیش رو نیز شاعر با اشارات تلمیحی خلاقانه، این تعلق خاطر را نشان داده است:
«صیاد پیر! آخر این داستان چه شد؟
تقدیر پنجههای پلنگ جوان چه شد؟
پیچیده در سراسر شب بوی سوختن
تکلیف ماه و مزرعههای کتان چه شد؟» (ص ۷۳)
در پایان باید بگویم ابیاتی در این مجموعه هستند که در عین سادگی حتی سختگیرترین مخاطبان شعر را نیز از آن خود میکنند. ابیاتی از جنس بیت پیش رو:
«آیا به استدلال خشک چتر میخندی؟
و دوست داری راه رفتن زیر باران را» (ص ۳۴)
و مگر یک مخاطب ، حتی از نوع خاصش، از شعر امروز چه میخواهد جز خواندن و از بر کردن چنین ابیاتی که عصارۀ زندگی هستند؟
خواندن مجموعه شعر «لیلی آذر» را به کسانی که نسبت به شعر زنان و پویایی و زایایی مضامین آن ناامیدند بهشدت توصیه میکنم.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.
چهارشنبه, 18 فروردین,1400