شهرستان ادب به نقل از ماهنامه نزدیک، المیرا شاهان: در سالهای اخیر، بازار نشر کتابهای شعر و داستان حسابی داغ بوده و هست. بعضی از ناشران بهطور اختصاصی به انتشار مجموعههای شعر پرداختهاند و لقب «ناشر تخصصی کتابهای شعر» را به خود اختصاص دادهاند و برخی مخلوطی از آثار نظم و نثر را به مخاطبان این دو حوزه ارائه کردهاند.
اما تمرکز ناشران بر یک حوزۀ خاص و تشویق شاعران جوان به انتشار مجموعه شعر، هر ساله کتابهای شعر بسیاری را وارد بازار کتاب میکند که برخی به سود شاعر و برخی موجب ضرر او میشوند؛ آنها که از انتشار کتابشان متضرر خواهند شد غالباً آندسته از شاعران جوانی هستند که بنا به تعارفات معمول نشستها و جلسات شعر، یا تعداد لایک و تشویق مخاطبانِ نهچندان ادیبِ فضای مجازی، هوای شاعر بودن برشان میدارد و در نخستین قدم و با چاپ اولین مجموعه شعر، شکست میخورند. این در حالیست که اولین مجموعه شعرِ هر شاعر، بهنوعی شناسنامۀ هنری و حاصل سالها ذوق و تلاش او در سرایش است و بدون شک منتقدان این آثار نیز اغلب متوجه این نکتهاند. بنابراین بخش زیادی از موفقیت یا عدم موفقیت شاعر به نخستین مجموعۀ او متکیست؛ چنانچه گاهی اتفاق افتاده شاعری سالها بعد از چاپ اولین مجموعهاش، تمام کتابخانهها و کتابفروشیها را برای جمعآوری نخستین اثر خود پیموده تا ردّی از کتابش بر جای نگذارد. در این اثنا، عدهای - که میشود از آنها به عنوان مقلدان و سارقان ادبی یاد کرد - با رجوع به آثار شاعران کهن یا خارجی، مضامین اشعار آنها را به سرقت میبرند و بعضا خیال میکنند با بازسرایی آثار قدیمی یا دور از دست، کار ویژه و جسورانهای انجام دادهاند، و البته در این باره باید گفت که ماه هرگز پشت ابر نمیماند.
با این حال نمیتوان منکر تاثیر تبلیغات در فروش و جلب توجه یک اثر در بین مخاطبان ادبیات شد؛ چه بسیار آثارِ به اصطلاح زرد و کمارزشی که با روح هنر و ادبیات بیگانهاند و گاهی به خاطر روابط دوستانۀ شاعران با یکدیگر و معرفیهای نابهجا یا حتی به دلیل جذابیتهای کاذب خودِ مجموعه شعر، مورد توجه قرار میگیرند و سلیقۀ مخاطب را تا حد پایینی تنزل میدهند. دوستداران شعر نیز که ممکن است با ویژگیهای یک اثر ادبیِ فاخر ناآشنا باشند، در معرض مفاهیم مبتذل و سطح پایینی قرار میگیرند که بهراستی نمیتوان آنها را ذیل عنوان شعر قرار داد.
اما چیزی که قابل اعتنا و باعث خرسندیست، حضور شاعران واقعی و شریف در عرصۀ ادبیات معاصر است که بهراستی برای خوب سرودن تلاش میکنند و ضمن ارتقای سواد ادبی، حرفهای تازهای برای گفتن دارند. آنها میکوشند که مضامین بکر بیافرینند و از تکرار و بهکارگیری تلمیحات کلیشهایِ شاعران که اغلب حول می و مطرب، زلیخا و یوسف، خسرو و شیرین، لیلی و مجنون و موضوعاتی از این دست میگردد، بپرهیزند.
برای نمونه، میتوان از مجموعه شعر «لیلیِ آذر» سرودۀ اعظم سعادتمند نام برد که اردیبهشت سال گذشته، همزمان با نمایشگاه کتاب تهران، از سوی انتشارات شهرستان ادب منتشر شد و روی میز فروش قرار گرفت. مجموعهای که علیرغم زیبایی چشمگیر و فروش نسبتاً خوبی که در همان روزهای نمایشگاه داشت، آنطور که شایسته و بایسته است بر سر زبانها نیفتاد و این احتمالاً مربوط به همان موضوع تبلیغات و تاثیر آن بر جلب توجه مخاطبان ادبیات است. بیراه نیست اگر بگوییم که «لیلیِ آذر» در مقایسه با دیگر مجموعه شعرهای سال 96 و حتی بسیاری از مجموعههای شعرِ متعلق به دهۀ اخیر، یک سر و گردن بالاتر است و از تاریکی و ابتذال تهیست. ما با شاعری مواجهیم که خلاق و نوآور است، دایرۀ لغات او گسترده، و خیال و مضامین شاعرانهاش بکر و خواندنیست. شاعری که زاویۀ دیدی شگفت و کمنظیر دارد و از تکرار و حرفهای همیشگی و مضامین عاشقانهای که به میزان زیادی در بین شعرهای امروزی رایج است فاصله گرفته. شعرهای او برخلاف اشعار زرد بیشماری که این روزها از هر رسانهای به مخاطبان ادبیات خوراک میدهند، خالی از التماس یا خودتحقیریست و از دریچۀ تازهای به محیط پیرامون نگاه میکند. همین است که سعادتمند را از سایر شاعران متمایز کرده. اگرچه او شاعر نوپا و کمتجربهای هم نیست که دست به تقلید بزند یا صاحب سخنان پیش پا افتاده و معمولی باشد. او خود مولف اثر خودش است چنانچه در مجموعههای دیگرش، مثل «گنجشکهای پاییز» و «باران پس از برف» نیز ما با «اعظم سعادتمند»ی مواجهیم که کارش را خوب بلد است و شاعر با سواد و مطلعیست. استفاده از واژگان کمکاربرد از ویژگیهای شعر اوست. مثلا در دو بیتِ: کجاست روشنی آن چراغ بغدادی؟ که میرساندم از آن شام بیستاره به یار چه مانده است از آن روزهای دار و درخت؟ به غیر سفرۀ پاییز و طعم ربّ انار... (ص 10) شاعر با بهکارگیری آرایۀ ادبی مراعاتالنظیر، سرزمین بغداد و شام را به هم پیوند میزند و همچنین چراغ بغدادی را مایۀ روشنیِ شام بیستاره و تاریک میداند. او دلتنگ روزهای کودکیست و عطر زندگی و ردّ پای حضور گرم خانواده در ابیات شاعرانۀ او به چشم میخورد: ای روح ده سالۀ من، در شعرهای دبستان! امشب بخوان با دلم باز باران و باران و باران با من بیا عاشقانه از کوچهها سوی خانه یک دست در دست بابا، یک دست در دست مامان در خانه خواهر، برادر، لبخند و گرمای کرسی بیرونِ در، تکدرختی زیر لحاف زمستان... (ص 11) . خواب دیدم که میپرم با باد، باز در دشتهای کودکیام باز روبان گیسوانم را بسته مادر به شکل پروانه... (ص 16) سعادتمند روح ظریف دخترانهاش را در عالم شعر به رقص وا میدارد و دلخوشیهای زنانهاش را اینطور میسراید: گاه میگردم تمام ویترینهای جهان را تا مگر پیدا کنم کفشی که با رنگ کلاهم... دوست داری چند خط از سرنوشتم را بخوانی؟ صبر کن اندازۀ نوشیدن یک قهوه با هم ... (ص 13) شاعر گویی آزادی را به در بندِ وابستگیها بودن ترجیح میدهد و از دامها و دلبستگیها میگریزد؛ با این حال عشق را اینطور میبیند و میسراید، حتی با استعمال کلمۀ نامتعارفی در شعر، مثل «گروگان»: عشق شاید انتظار دیدنت در هر خیابان است جستجویت بین آدمهای تنها پشت فرمان است با خیال اینکه میآیی به استقبال من با چتر لذت این روزهایم، راه رفتن زیر باران است دستهایت را رها کردم مگر آزادتر باشم بیخبر بودم دل خودخواه من پیشت گروگان است ... (ص 17) او بیش از آنکه در فکر آفرینش تکبیتهایی با مضامین جداگانه باشد، ابیاتی خلق میکند که پیوستگی عمودی دارند. مثلا وقتی میخواهد از سرما بگوید، این سردی و برودت را به جان تمام ابیات میریزد و مخاطب بهخوبی فضای زمستانی شعر او را درک میکند: خانۀ ییلاقیات در زیر برف و باد مدفون است بردهای از یاد، تعطیلات تابستانی خود را چارفصل جالباسیها زمستان است، میفهمی؟ باز هم تا میکنی پیراهن مهمانی خود را؟ ... (ص 19) همچنین در بعضی ابیات به مناداهای متمایزی بر میخوریم که ابتکار شاعر است، برای مثال: خواستم تنها عبادتگاه من باشی ولی افسوس مسجد جامع! دعا کن گاهگاهی بانی خود را (ص 20) . پیلۀ افتاده پای برگهای توت! باور کن عاقبت یک روز از این روزها پروانه میزایی... (ص 24) . ای موج! موج سرکش جاهل! چه میخواهی؟ از سنگ پیر و ساکت ساحل چه میخواهی؟... هرروز پس میآوری نعش غریقی را ای جانی بالفطره! ای قاتل! چه میخواهی؟... گفتی تمام قصهها زیر سرِ ماه است زیبای دور از دسترس! از دل چه میخواهی؟ (ص 31) سعادتمند، با داستانها و شعرهای زیادی آشناست؛ برای همین بهخوبی از پس تلمیحاتی که بعضا متمایز و جذاباند (از کالیگولا1 و شازده کوچولو2 و نرون3 گرفته تا امیر کبیر و حکایت طوطی و بازرگان)، برآمده: از من، منِ بیآبروی نیمهدیوانه ای ماه، ماه عاقل کامل، چه میخواهی؟ (ص 32) . گل سرخی شدم بر سینۀ سیارهای خالی نمیروید چرا در خاک اینجا دانهای دیگر؟ (ص 44) . دوباره آمدی و روم در جنون نرون میسوخت دوباره آمدی و شرق در هجوم تموچین بود (ص 80) . امیر! این همه در عهد ما کبیر نباش بترس از طمع قهوههای قاجاری (ص 55) . دنیا همان و مرد بازرگان همان است طوطی ولی این بار بیترفند مرده... (ص 69) او حتی در بعضی از ابیاتِ کتاب «لیلیِ آذر» اشاراتی طعنهآمیز دارد که بیانگر دغدغهمندی شاعر نسبت به مسائل جامعه، مثل وضع آلودگی هوا، بانکها و دریاچۀ ارومیه است: ماهی آزاد اقیانوس! میدانم دلت تنگ است مثل یک ایرانی آواره در شهری اروپایی خستهام از آسمان توسی این شهر لامذهب کاش میرفتیم تا بالای گنبدهای مینایی (ص 23) . افسوس جیبهای من و بانکهای شهر چون عشق هیچوقت ندارند اعتبار... (ص 52) . همیشه عاشق دریاچۀ ارومیه است به هر کجا برود دستۀ پلیکانها (ص 68) شاعر حتی با واژگان اصیل بومی و هنری نیز بیگانه نیست و در بسیاری از شعرها آنها را به کار میبرد؛ خصوصا در غزل بیست و هشتم از کتاب «لیلی آذر» که استفاده از این کلمات را به اوج میرساند: آجر به آجر میروی بالا و بالاتر کاشی به کاشی میشوی مینا و میناتر روزی بنایت کرد با سبک خراسانی از مسجد آقابزرگ شهر، آقاتر... ای نسخ و ثلث و کوفی بالای ایوانها! از شیوههای مشق نستعلیق، شیواتر... (ص 64) اگرچه از بین آثار منتشر شده در سال 96، مجموعههای خوب دیگری خصوصا از پیشکسوتان حوزۀ شعر میتوان نام برد، اما در نگاه کلی، «لیلیِ آذر» توانسته بهخوبی جایگاه خودش را در مقایسه با سایر مجموعه شعرهای منتشر شده و البته پر فروش امسال حفظ کند، و مایۀ خرسندی بعضی منتقدان ادبی و اساتید شعر شود. امید که آنطور که میباید، این اثر مورد اقبال گروه بیشتری از مخاطبان شعر قرار بگیرد. *از شاعر. 1. نام پادشاهی دیوانه که عاشق ماه بود. 2. نام کتاب مشهور آنتوان دوسنت اگزوپری که شخصیت اصلی آن (شازده کوچولو) عاشق گل سرخ مغروری در سیارۀ خود بود. 3. پادشاه روم باستان.
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز