شهرستان ادب: مجلهی بخارا در جدیدترین شمارهی خود که ویژه نامهی نوروزی آن است اقدام به انتشار صد و یک شعر چاپ نشدهی دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی شاعر و پژوهش گر معاصر کرده است. از اشعار منتشر شدهی استاد شفیعی کدکنی میتوان به دو مجموعهی « آیینه ای برای صداها » و « هزاره ی دوم آهوی کوهی» اشاره کرد که اولین مجموعه دربردارندهی دفترهای شعر وی از اواخر دههی سی تا اواسط دههی پنجاه و دومین مجموعه دربردارندهی اشعار وی تا اواسط دههی هفتاد میباشد .از شفیعی کدکنی در سالهای اخیر به غیر از پنجاه شعر( که در ویژه نامهی نوروزی سال گذشتهی بخارا منتشر شد ) و این صد و یک شعر، شعر جدیدی منتشر نشده است. بیشتر شعرهای منتشر شده در این ویژه نامه در قالب نیمایی سروده شده است و همچنین شعرهایی در قالبهای غزل، قصیده ، رباعی و چهار پاره نیز دیده میشود.
از نکات جالب در رابطه با این شعرها، انتشار قصیده ای از شفیعی کدکنی است که به شاعر و منتقد افغانستانی محمد کاظم کاظمی تقدیم شده است. شفیعی در قصیده ای با عنوان « پیامی به عّرس بیدل » به مدح شعر و شخصیت ابوالمعانی بیدل دهلوی پرداخته است. این استاد فرهیخته که خود با کتابِ پژوهشی « شاعر آیینه ها » از پیشگامان در زمینهی بیدل پژوهی محسوب میشود این قصیدهی خود را به یکی از مهمترین بیدل پژوهان نسل پس از خود تقدیم کرده است. از آثار محمد کاظم کاظمی در حوزهی بیدل پژوهی میتوان به کتابهای « کلیدِ درِ باز» ( ره یافت هایی در شعر بیدل )،« گزیده ی غزلیات بیدل » و « مرقع صد رنگ » ( صد رباعی از بیدل با شرح و توضیح دشواریها ) اشاره کرد.
در ادامه این قصیده را میخوانید:
پیامی به عُرسِ* بیدل
به محمد کاظم کاظمی
پیام من به عُرس بیدل این است
که بیدل آسمانی در زمین است
سپهری بیکران، در کهکشانی
که فرش آسمانش یاسمین است
یکی رنگین کمان از حیرت و هوش
که در هر شک او صدها یقین است
مسلمان هندویی با عطرِ بودا
که برتر از مقام کفر و دین است
نه ترک است و نه تاجیک و نه هندو
شگفتی بین که هم آن و هم این است
مقام بیدل است افزون تر از شعر
که لفظش رعشهی جان را طنین است
بهشتی در یسار او توان یافت
بهشتِ دیگرش اندر یمین است
در آن فردوس اگر سیبی شکافی
درون سیب صدها حورعین است
چو برگی بویی از این باغ بینی
که عطر گل فروغش در جبین است
شنیدن، اندر آنجا، عینِ دیدن
که دیدن با چشیدنها قرین است
حضوری کاندر آنجا آفرینش
فزون از حد ایام و سنین است
ستادن بر کرانِ بی کرانهاست
گذشتن از جهانِ ماء و طین است
در آن آمیزهی حیرانی و هوش
جهانی با عجایب ها عجین است
میان بیشهی اندیشه لفظش
همیشه بهرِ معنی در کمین است
کند شب گیر در آفاقِ معنی
که خود خیلِ خیالش زیر زین است
غروری سربلند از این که عجزش
بکردار نگین، نقش جبین است
جبینی کز بلندی عرش اعظم
به خاک مقدم او ره نشین است
رسد او را اگر گوید: رسولم
که دست معجزش در آستین است
سلیمانیِ مُلک شعر او را
به رنگِ جاودان نقش نگین است
اگر فهمِ بشر زین برتر آید
فراتر شاعرِ روی زمین است
مشو نومید کانسانی چنان را
جهان ما – در این دم – چون جنین است
بزرگا شاعرا! تا پارسی هست
مکان تو به علیین مکین است
چو دانم پارسی را جاودانی
که در جنت زبانِ اهل دین است
یقین دارم که یادت جاودانی است
که جاویدی تو را حِصنی حّصین است
ستودم از پی نقدی چنانت
چنین مدحی سزای آفرین است
*عُرس:مجلس یادبود سالیانه. عرس بیدل را در سالهای اخیر در ایران نیز جشن میگیرند