موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
به بهانه انتشار مجموعه شعر «باغ وحش»

گفتگو با افسانه غیاثوند

22 تیر 1395 17:31 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 6 رای
گفتگو با افسانه غیاثوند

شهرستان ادب به نقل از خبرگزاری فارس: مهناز سعیدحسینی: کتاب «باغ وحش» افسانه غیاثوند که به تازگی توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده، صدای متفاوتی در میان کتاب‌های شعر امروز است. به خصوص از نظر موضوع و محتوا و پرداختن به مساله حیوانات که این موضوع کمتر سراغ یک مجموعه شعر را به صورت مستقل می‌گیرد. شاعر این مجموعه دغدغه‌های جالب و شنیدنی درباره دنیای حیوانات دارد و در کنار آن زیبایی شعرهایش باعث شد، گفت‌وگویی با او داشته باشیم که در ادامه می‌خوانید:

*«باغ وحش» اولین کتابتان است؟

نه دومین کتابم است. اولین کتابم را پیش از این انتشارات سوره مهر منتشر کرده بود با نام «عشق ناگهان است». آن مجموعه هم در قالب شعر سپید بود.

*من همه شعرهای کتاب شما را خواندم و اولین سوالی که به ذهنم رسید این بود که چرا این قدر شعرها غمگین است؟

منظورتان شعر باغ وحش است؟

**می‌خواستم آدم‌ها را تکان دهم

*نه کل مجموعه، مجموعه غمگینی است.

دلیلش این است که وقتی چند سال پیش باغ وحش وکیل آباد مشهد رفته بودیم، جلوی یک قفس دو جوان سرباز برای اینکه اوقات فراغتشان را بگذرانند، به ببری که به پهلو خوابیده بود، سنگ پرت می‌کردند و می‌خندیدند! فکر نمی‌کنم کسی با دیدن این صحنه خوشحال شود. همه ناراحت می‌شوند. من هم ناراحت شدم. دیدن حیوانات در آن حالت وحشتناک واقعا ناراحتم کرد و جرقه این ایده را در ذهنم زد که چیزی بنویسم که حداقل آدم‌ها را تکانی بدهد و به صرف اینکه مالکیت همه چیز را حتی دنیای وحش را برای خودشان دارند، خود را مجاز ندانند که دست به هر کاری بزنند و اینقدر خودخواهانه با حیوانات برخورد نکنند. قطعا نمی‌توانستم به این مساله نگاه مثبتی داشته باشم و فضای شاد و مفرح ایجاد کنم.

اصلا فکر نمی‌کنم کسی با دیدن باغ وحش فکر کند وقتش به خوشی گذشته است. بعد که یک سری از کارها را نوشتم، دیدم انگار یک فضای مشترکی بین دنیای ما و حیوانات وجود دارد. انگار یک درد مشترک داریم. انگار حال و هوای انسان‌ها است و جداییشان از آنچه که باید و از آنجایی که شاید. نمی‌دانم چه قدر در توصیف این مساله موفق بوده‌ام.

**فضای مشترک بین انسان‌ها و حیوانات

*پس شعرهای شما توصیف باغ وحش است؟ چون بعضی جاها این گمان به وجود می‌آمد که این‌ حیوانات استعاره‌ای از آدم‌هایی هستند که خصوصیات مشترک با آدم‌ها دارند.

بله نگاه اولم این بود. از همینگوی پرسیدند هدفت از نوشتن کتاب «پیرمرد و دریا» چه بود؟ چون هر کس برای نهنگ و دریا و پیرمرد نمادی تراشیده بود اما همینگوی پاسخ داده بود من صرفا نهنگ، دریا و پیرمرد واقعی را وصف کرده‌ام. من هم اولش همین هدفم بود. می‌خواستم از باغ وحش بگویم اما وقتی کارها را دیدم متوجه شدم فضای مشترکی بین حیوانات و آدم‌ها وجود دارد و در یک شعر هم از این درد مشترک گفته‌ام:

عادت کرده‌ایم به اینکه هر روز

ساعت‌ها مقابل این میله‌ها صف بکشیم

و به هم تعارف کنیم

هوای تازه‌ای را که نیست

شده حتی گاهی

بر سر لاشه‌ دلتنگی

با هم کنار بیاییم

به این رفتار ما و آدم‌ها

هم زیستی مسالمت آمیز می‌گویند

به نظرم هر کس از دید خودش نگاه می‌کند و گمان می‌برد طرف مقابلش در قفس است. در واقع این یک حس مشترک است.

**همه در نوستالژی غربت این دنیا گرفتاریم

*پس درباره دنیای آدم‌ها هم نگاه غمگینی دارید؟

اگر بخواهم از زاویه دید مولانا نگاه کنم که « هر کسی دور ماند از اصل خویش/ باز جوید روزگار وصل خویش» بله این دنیا به خاطر آن دوری، گرفتار غم است و نگاه من هم به آدم‌ها غمگین است و ما همه در نوستالژی غربت این دنیا گرفتار هستیم. وگرنه اینکه فکر کنید آدم ناامیدی هستم یا نگاه منفی دارم، این طور نیست.

*یک شعر دارید در کتاب با نام آوازهای سرزمین مادری. این شعرتان خیلی برایم سوال داشت اگر منظورتان از سرزمین مادری، وطن است، واقعا شعر توهین آمیز می‌شود. درباره شعر توضیح می‌دهید؟ منظورتان از سرزمین مادری، وطن حیوانات است؟

بله درباره وطن حیوانات است. این شعر را با دیدن یک عکس گفته بودم؛ در عکس یک اسب آبی با بچه‌اش بود. آنها توی برکه که نمی‌شود گفت، در چند وجب آب کز کرده بودند... این شعر را با دیدن آن عکس گفتم.

 

*چون شعرهایتان چند وجهی است، می‌توان برداشتی از وطن هم از آن کرد، اما دیدم این برداشت به این مجموعه و نگاه شاعر نمی‌خورد

اتفاقا من شدیدا ناسیونالیست هستم و وطنم را بسیار دوست دارم.

* و نگاهتان به آینده کشورمان امیدوارانه است؟

بله. خیلی وطنم را دوست دارم و هیچ جایی را به اینجا ترجیح نمی‌دهم. واقعا منظورم اسب آبی و تصویری بود که به ذهنم آمد.

**شعرها دو منظوره هستند

*شعرهایتان جدای از فضای غمگینی که بر آن حاکم است به همان دلایلی که توضیح دادید، توصیف‌های خیلی خوبی از خصوصیات حیوانات دارد که خیلی خوب هم از آب در آمده اند، آشنا زدایی کرده‌اند و حس شاعرانه قشنگی دارند. جدای برخوردی که با باغ وحش داشتید، خیلی با حیوانات سر و کار دارید؟ دوستشان دارید؟ درباره دنیایشان فکر می‌کنید؟ می خواهم بدانم این نگاه متفاوت به دنیای حیوانات از کجا آمده است؟

حیوانات را خیلی دوست دارم. البته به جز مورچه و مگس از همه حیوانات می‌ترسم! اما واقعا دوستشان دارم. مثالی برایتان بزنم. چند روز پیش یکی از همکارانم کلاغ زخمی را داخل قفس گذاشته بود و من کلی در این باره صحبت کردم که اگر رهایش کند و در چرخه طبیعت به چنگ گربه بیافتد بهتر از این است که اسیر قفس باشد... به نظرم این لطف خداست که حیوانات را خیلی دوست دارم و به من انرژی داده که درباره‌شان بنویسم. خودم سعی کرده‌ام در کتاب طرح معما نشود، یعنی این طور نباشد که مخاطب شعر را بخواند و در آخر بفهمد آهان درباره آن حیوان است! قبلا شعرها اسم گذاری شده بود، بعد کلیتش را عوض کردم. طوری که دو منظوره باشد و هم به خصوصیات ما انسان‌ها دلالت کند و هم به ویژگی‌های حیوانات.

*بیشتر حس می‌کنم شما یک نگرانی زیست محیطی را در این کتاب به زبان شاعرانه ابراز می‌کنید. درست است؟

بله هدف اولیه‌ام این بوده که آدم‌ها را تکان بدهم که کمی از خودخواهی خودمان کم کنیم و بعد چه بهتر که منظوری هم از بعد دیگر داشته باشد.

**حیوانات هم منتظر منجی هستند

*دو تا از شعرهایتان اصلا در فضای باغ وحش نیست و شعرهای آیینی هستند آن هم از زبان حیوانات. من خیلی خوشم آمد که در «روایت نا به هنگام» از زبان یک شتر از عاشورا گفته‌اید و در شعر «کسی می‌آید» هم از انتظار فرج گفته‌اید.

بله چون حیوانات هم این حس فراگیری را که همه ما داریم و امیدواریم که منجی بیاید، دارند. یعنی باور دارم که حتی جمادات هم منتظر فرج هستند.

*مثل کشتی نوح که تعدادی از حیوانات را هم با خودش نجات داد؟

بله. واقعا خیلی ممنون که این قدر نگاه دقیقی دارید. باورتان نمی‌شود من کتاب را به منتقدان برجسته‌ای دادم و سوال‌هایی کردند که خیلی برایم عجیب بود. فکر می‌کردم نارسایی از فرستنده بوده است ولی الان امیدوارم می‌شوم که این قدر خوب  روی نکات کلیدی انگشت می‌گذارید.

*شعرهایتان به اندازه کافی گویا و خوب هستند. تعابیر جدید و  قشنگی دارید. اسم گذاری شعرها هم جالب بود. اما یکی دو جا به نظرم اسم‌ها به محتوا نمی‌خورد. مثلا در صفحه 33 شعر «مهربانی»، اسم آن شعر را نباید تنبلی می‌گذاشتید؟

آن شعر یک نوع تعریض است. وقتی آدم‌ها می‌خواهند خیلی مهربان باشند از آن طرف بام می‌افتند، یک جور نقیضه گویی داشته‌ام که در رفتار ما آدم‌ها است. گاهی آن قدر در مهربانی افراط می‌کنیم که نمی‌گذاریم حیوانات روند طبیعی غریزه‌شان را طی کنند. خودشان شکار کنند، خودشان جفتشان را انتخاب کنند و... و کاملا نقیضه گویی کرده‌ام.

 

**مهربانی آدم‌ها هم با خودخواهی است!

*البته برداشت من عکس این بود. انگار در شعر کنایه به یک آدم خیلی تنبل می‌زنید...

این آدم در درجه اول مخاطب شعر است. باغ وحش تهران که رفته بودم یک خرس به پشت خوابیده بود و با یک نایلون سرگرم بود. جفتش آن طرف در گرما له له می‌زد اما او توجهی نمی‌کرد. حرکات این خرس برای مردم خیلی جالب بود. خیلی فرق دارد که آدم حیوانات را در طبیعیت و در حال دویدن ببیند یا در این جای وحشتناک ببیند. خواستم بگویم مهربانی کردن آدم‌ها هم با خودخواهی و به نفع خودشان است تا محیطی را برای حیوانات فراهم کنند.

*با این اوصاف به نظرم اگر کتاب با یک تصویرگری از حیوانات همراه بود، خیلی بهتر می‌شد. موافقید؟

بله. خودم در نظر داشتم این کتاب را برای انجمن حمایت از حیوانات ببرم. چون مخاطب عام ممکن است آن طور که شما شعرها را می‌بینید، یا درکی را که مخاطب خاص از شعرها دارد، نداشته باشد و حس می‌کنم یک گره گشایی‌هایی لازم بود. مثلا تصویر اسب آبی کنار آن شعر بیاید و...

*جدای از گره گشایی، مجموعه جالب‌تر می‌شود. مجموعه شعرهایی را دیده‌ام که تصویرگری هم دارند و تصویر هم چیزهایی می‌گوید و چون این مجموعه درباره حیوانات است با تصویر بهتر می‌شد. البته همین طوری هم شعرهای شما می‌تواند قوه تخیل مخاطب را به کار بیندازد. جدای از این مجموعه، شما فقط در قالب نو شعر می‌گویید؟

شعر کلاسیک هم دارم. اما فعلا کارهای نیمایی‌ام را جمع می‌کنم تا آنها را چاپ کنم. غزل و رباعی هم می‌گویم منتها به نسبتی که تمرکزم روی سپید و نیمایی است، کارهای کلاسیکم کمتر است. کارهای طنزم کلاسیک است.

*پس شعر طنز هم می‌گویید؟

بله.

* پس شاعر پرکاری هستید؟

نه آن قدر هم پرکار نیستم. خیلی هم سختگیرم. منتها سعی می‌کنم در هر حوزه‌ای طبع آزمایی کنم و معمولا هم استقبال می‌شود و می‌گویند در هر دو قالب قوی کار می ‌کنم نمی‌دانم چه قدر تعارف می‌کنند و چه قدرش واقعیت است.

*من کتاب قبلی را ندیده‌ام اما این کتابتان انصافا شعرهایش خوب است و تعارفی در کار نیست. سوالی هست که من نپرسیده باشم و بخواهید درباره‌اش صحبت کنید؟

یک کار نیمایی هم در این کتاب آمده است که برای شهدای تفحص گفته‌ام اما در این مجموعه آمده است. یعنی می‌خواستم از این مجموعه حذف شود و با شعرهای نیمایی چاپ شود که چون به روزهای نمایشگاه و شتابزدگی‌هایش خورد، دوستان فراموش کردند و شعر چاپ شد.

**گرگ بودن از سر ناچاری

*کدام شعر است؟

شعر «گورکن». دوست داشتم در کارهای نیمایی به شهدای تفحص تقدیم کنم که در این مجموعه چاپ شد.

یک شعرم هم از قلم افتاد و خودم خیلی دوستش داشتم در مجموعه چاپ شود و خیلی تاسف خوردم که در مجموعه نیامد، اینجا برای خبرگزاری فارس می‌خوانم تا مجموعه با این مصاحبه کامل شود. درباره یک گرگ است و اسم شعر هم تکلیف:

سال‌هاست زوزه نمی‌کشم

 و درک روشنی از شب و آتش ندارم

تا نسبتم را با دریدن از یاد برده‌ام

بی هیچ وحشتی تماشا کن

من گرگی هستم

از سر ناچاری


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • گفتگو با افسانه غیاثوند
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.