شهرستان ادب: با گرامی داشت هشتم مهر، روز بزرگداشت شاعر و عارف بزرگ قرن هفتم هجری جلال محمد بلخی معروف به مولوی، چند نما از زندگی او را تماشا میکنید.
1- از زندگینامه
1-1
در کودکی به همراه پدر خویش، بهاء ولد _که از شاگردان نجم الدین کبری بوده است_ گام در راه سفری طولانی میگذارد و در عبور از نیشابور، عطار خطاب به بهاء ولد عرضه میدارد: «این فرزند را گرامی دار، زود باشد که از نفس گرم، آتش در سوختگان عالم زند».
1-2
پس از وفات پدر و در حوالی سال 630 هجری قمری، به خواهش مریدان بر مجلس وعظ و درس مینشیند. برها نالدین محقق، شاگرد بهاء ولد که به دنبال استاد به قونیه رسیده بود برای آنکه جلال الدین در علوم شرعی و ادبی کامل شود او را به تحصیل در حلب و دمشق برانگیخت. پس از این سفر هفت ساله جلال الدین به قونیه بازمیگردد و به دستور برهانالدین تحصیل ظاهر و تربیت باطن را ادامه میدهد و پس از گذشتن از بوتۀ امتحان، دستور تعلیم و ارشاد مییابد. در سال 638 برهان الدین وفات مییابد و مولوی تا سال 642 به تدریس و وعظ در قونیه ادامه میدهد.
1-3
سال 642 نقطۀ عطفی است در زندگی مولانا؛ سال دیدار شمس. مولانا با دیدن شمس دست از مقامات دنیوی میکشد و خرقۀ ارادت شمس تبریزی را به تن میکند؛
شاگرد تو میباشم گر کودن و کژ پوزم
تا زآن لب خندانت یک خنده بیاموزم
ای چشمۀ آگاهی، شاگرد نمیخواهی
چه حیله کنم تا من خود را به تو در دوزم؟
جرقۀ شمس در انبار باروت مولانا میگیرد. شمس تحولی عظیم و شگرف در جلال الدین ایجاد میکند؛ تحولی که بیش و پیش از همه مریدان مولانا –و احتمالاً پسر او علاءالدین را میآزرد. بسیاری سختشان می آید شنیدنِ:
زاهد بودم، ترانه گویم کردی
سرگشتۀ بزم و باده جویم کردی
سجاده نشین باوقاری بودم
بازیچۀ کودکان کویم کردی
هر چه میگذرد آتش وجود مولانا و خشم شاگردان متعصب مولانا که تاب حضور شمس و ظهور مولانای عارف و عاشق را ندارند بالا میگیرد تا آنکه شمس در سال 645 به دست مریدان مولانا کشته میشود. مولانا را تشویش و اضطراب فرامیگیرد و به خیال آنکه شمس را در شام خواهد یافت راهی دمشق میشود و پس از جستجوی فراوان ناامید به قونیه بازمیگردد. شمس میرود اما اثر فراموش نشدنی او بر زندگی و شعر مولانا تا لحظات آخر عمر مولانا را رها نمیکند؛
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
1-4
پس از شمس، صلاح الدین زرکوب ارادت مولانا را به خود جلب میکند. پس از گذشت ده سال زرکوب در محرم سال 657 از دنیا میرود و عنایت مولانا به حسام الدین چلپی معطوف میشود. حسام الدین کسی است که مولانا را به سرایش مثنوی معنوی ترغیب و تحریض میکند و به مناسبتهای مختلف نام او در مثنوی آمده است؛
شه حسام الدین که نور انجم است
طالب آغاز سفر پنجم است
حسام الدین تا پایان عمر مولوی با او همراه و همنفس بود و در شاعرانگی و سرایش مدام مولانا تاثیر بسزایی داشت و پس از مولانا به خلافت او نایل گشت.
2- شعر
2-1
جلوه گری مولانا به عنوان یک شاعر شیدا و شیفته از پس از دیدار شمس یعنی در حدود سن 38 سالگی آغاز میشود. در مثنوی معنوی و در دیوان شمس مولانا شاعری است که شور و نشاط و غم ستیزی، صمیمیت، موسیقی طرب انگیز و زبان سمبلیک و عرفانی با ژر فساخت حماسی از ویژگی اصلی آثار اوست؛
یار مرا، غار مرا، عشق جگرخوار مرا
یار تویی، غار تویی، خواجه نگهدار مرا
نوح تویی، روح تویی، فاتح و مفتوح تویی
سینۀ مشروح تویی بر در اسرار مرا...
***
...گفتی به ناز بیش مرنجان مرا، برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
وآن دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست
وآن ناز و باز و تندی دربانم آرزوست...
2-2
یکی از مواردی که شعر مولانا را جلوه ای خاص بخشیده است این است که بسیاری از غزلهای او دارای شأن سرایش هستند و این زنده و زندگی بودن و حقیقت نمایی جذابیتی فراوانی به اشعار او بخشیده است. در کتاب مناقب العارفین افلاکی شاهدمثالهای فراوانی برای این موضوع به چشم میخورد که در ادامه به چند مورد اشاره میشود:
الف) نقاشی (عینالدولۀ رومی) قصد میکند چهره ای از مولانا بکشد. نظری میاندازد و تصویری میکشد. نگاهی دوباره به مولانا میاندازد و میبیند چهرهای که در نظر اول دیده بود تغییر کرده است. پس تصویری دیگر میکشد و این اتفاق تا بیست بار میافتد. مولانا این غزل را میسراید:
وه! چه بیرنگ و بینشان که منم
کی ببینی مرا چنان که منم؟
گفتی اسرار در میان آور
کو میان اندر این میان که منم؟
ب) در تولد جلال الدین فریدون بن محمد بن محمد بن بلخی سروده است:
گر باغ از او واقف بُدی، از شاخ تر، خون آمدی
ور عقل از او آگه بُدی، از چشم جیحون آمدی
گر سر برون کردی مهش روزی ز قرص آفتاب
ذره به ذره در هوا لیلی و مجنون آمدی...
پ) در مرضی که منجر به فوت مولوی می شود، پسر او سلطان ولد از خدمت بیحد و رقت بسیار و بیخوابی بسیار ضعیف میشود و ترک خواب و خوراک میکند. مولانا او را میخواند و میگوید: «بهاء الدین! من خوشم، برو سری بنه و قدری بیاسا» پسر، امر پدر را اطاعت میکند و پس از روانه شدن او مولانا این غزل را میسراید:
رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن
ترک من خرابِ شبگردِ مبتلا کن
ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن
3- مؤخره
بخواهیم یا نخواهیم، خودآگاه یا ناخودآگاه، پیشینه و شخصیت و زندگینامه یک شاعر در نگاه ما به شعر او تأثیرگذار است و به نوعی جمع شعر و شخصیت است که جایگاه شاعران را در ذهن ما مشخص میکند. مولانا شاعری است که علاوه بر آنکه سبکی مختص به خود دارد و از نقطه نظر شعر و هنر از قله های شعر فارسی است زندگینامهای دارد که حتی غیرعلاقه مندان به ادبیات را نیز مجذوب میکند.
به هر حال اگر قرار باشد شاعران فارسی زبان را رده بندی کنیم –هرچند رتبه دادن در هنر و خصوصاً شعر که وادی گسترده و متنوعی است چندان عاقلانه به نظر نمیرسد- بیشک مولانا از سرآمدان و صدرنشینان شعر فارسی است.
در خلال متن و به تناسب موضوع ابیاتی از مولانا آورده شد و به عنوان حسن ختام یکی از شاهکارهای این «شاعرترین شاعر جهان» (*) را باهم مرور میکنیم:
گر رود ديده و عقل و خرد و جان تو مرو
که مرا ديدن تو بهتر از ايشان تو مرو
آفتاب و فلک اندر کنف سايه توست
گر رود اين فلک و اختر تابان تو مرو
اي که درد سخنت صافتر از طبع لطيف
گر رود صفوت اين طبع سخندان تو مرو
اهل ايمان همه در خوف دم خاتمتند
خوفم از رفتن توست اي شه ايمان تو مرو
تو مرو گر بروي جان مرا با خود بر
ور مرا مي نبري با خود از اين خوان تو مرو
با تو هر جزو جهان باغچه و بستان است
در خزان گر برود رونق بستان تو مرو
هجر خويشم منما هجر تو بس سنگ دل است
اي شده لعل ز تو سنگ بدخشان تو مرو
کي بود ذره که گويد تو مرو اي خورشيد
کي بود بنده که گويد به تو سلطان تو مرو
ليک تو آب حياتي همه خلقان ماهي
از کمال کرم و رحمت و احسان تو مرو
هست طومار دل من به درازي ابد
برنوشته ز سرش تا سوي پايان تو مرو
گر نترسم ز ملال تو بخوانم صد بيت
که ز صد بهتر وز هجده هزاران تو مرو
*تعبیر دکتر شفیعی کدکنی از مولانا در مقدمه کتاب «موسیقی شعر»
منابع:
1- صفا، ذبیح الله. تاریخ ادبیات ایران. جلد دوم. انتشارات فردوس.
2- شمیسا، سیروس. سبکشناسی شعر. انتشارات میترا.
3- ---. کلیات شمس تبریزی. تصحیح بدیع الزمان فروزانفر. نشر علم.
4- ---. گزیدۀ غزلیات شمس. به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی. شرکت سهامی کتابهای جیبی.
به انتخاب و توضیح: امیر مرادی