شهرستان ادب: هشتم مهر ماه، روز بزرگداشت مولوی نامیده شده است. به دلیل اهمیت مولوی در تاریخ ادب فارسی و این مناسبت نگاهی خواهیم داشت به «در سایۀ آفتاب» نوشتۀ تقی پورنامداریان که به بررسی ساختشکنی در شعر مولوی اختصاص دارد. مولانا جلالالدین محمد بلخی از جمله معدود شاعران و شاید تنها شاعری باشد که نوشتن در مورد شخصیت و آثار او، از زمان حیات و حضور او آغاز شده است و تا هماکنون با روندی صعودی ادامه دارد. از این میان «رسالۀ سپهسالار» نوشتۀ فریدون احمد سپهسالار دیرینترین اثری است که در مورد مولوی نگاشته شده و پس از آن کتاب «مناقب العارفین» نوشتۀ نوۀ مولانا، شمسالدین احمد افلاکی به دست ما رسیده است که با نگاهی اسطورهگرایانه به بررسی شعر و شخصیت و شأن سرایش برخی غزلها اختصاص دارد. یگانه بودن و جامعیت مولانا و شعر او به جهات گوناگون سبب شده است که فیلسوفان، روانشناسان، عارفان و ادیبان متعددی، هر یک از ظن خویش یار او شوند و تحلیلی از آثار او به دست دهند. این تحلیلها عمدتاً با توجه به مثنوی معنوی و غزلیات شمس صورت گرفته است و البته دیگر نوشتههای مولانا یعنی فیه ما فیه، مجالس سبعه و مکاتیب نیز کلیدهای فراوانی را برای فهم بهتر آثار این شاعر بزرگ در اختیار شارحان قرار دادهاند.
یکی از کتابهای راهبردی در شناخت مولانا، کتاب «در سایۀ آفتاب» نوشتۀ تقی پورنامداریان است. چاپ اول ویرایش دوم این کتاب با زیرعنوان «شعر فارسی و ساختشکنی در شعر مولوی» در سال 1388 و توسط انتشارات سخن به چاپ رسیده است. پورنامداریان این کتاب را در هفت فصل و 480 صفحه تدوین کرده است. در فصل نخست، نگاهی گذرا انداخته میشود به شعر فارسی و اشاره میشود که شعر کلاسیک از چه عناصری تشکیل شده است و این عناصرِ موسقایی، واژگانی، دستوری، بلاغی و معنایی چگونه بر سه رکن شعر یعنی زبان، صورت و قالب، و معنا اثرگذار خواهند بود و اصالت انتقال معنا در شاعران سبک خراسانی و عراقی که پیش از مولانا میزیستهاند مورد بررسی قرار میگیرد. فصل دوم با عنوان «عشق و غزل» به تقسیم غزلهای کلاسیک فارسی به غزلهای عاشقانه (زمینی/انسانی) و عارفانه (آسمانی/الهی) اختصاص یافته و تفاوتهای این دو بیان شده است. بافت و موقعیت و اوضاع و احوال ارتباطی، معانی و مضامینی که به واسطۀ تفاوت ماهوی دو معشوق الهی و انسانی متغیر است موضوع اصلی این بخش کتاب را تشکیل میدهد. سپس ویژگیهای ماهوی معشوق زمینی و آسمانی به طور مجزا شمرده میشود. در پایان فصل اشاره میشود که یکسانی نسبی وضعیت شاعر عاشق در حالت استغراق در هر کدام از غزلهای عاشقانه و عارفانه، سبب میشود که دریافت معنا از دست گوینده خارج شده و در اختیار خواننده قرار بگیرد و هم از این روست که تشخیص غزل عارفانه و عاشقانه در مواردی ناشدنی و بسته به ذهنیت مخاطب است. اما کشف اصلی نویسنده از فصل سوم با عنوان «زمینههای ساختشکنی و تحول در غزل مولوی» آغاز میشود. در این فصل ابتدا جزئیاتی در مورد گفتگو با حضور واسطه بیان میشود. پورنامداریان معتقد است شرایط خاصی که میان خداوند، پیامبر اکرم (ص) و مردم که به ترتیب نقش فرستنده، واسطه و گیرندۀ پیام را بر عهده دارند سبب شده است که قرآن کریم ساختاری خاص پیدا کند؛ ساختاری که تغییر آزاد متکلم و مخاطب در روایت را سبب میشود. در فصل چهارم اشاره میشود که مولانا چگونه و با چه استنادی بی که چون پیامبران مقام رسالت و ابلاغ پیام حق را به مردم داشته باشد، در احوال عارفانۀ خود تجربه میکند و از این رو گاهی شعر او از طریق این تجربه، به ساختاری چون ساختار بیان قرآن نزدیک میگردد و وحینمون میشود. به واقع مولوی در اشعار خویش، بر اساس قوانین حاکم بر زبان، گاه متکلم است و گاه مخاطب. سپس بحث «فرامن» از نگاه محققان پیش مولانا، خود مولانا و ابن عربی و ارتباط مستقیم با خدا و فرامن و بافتار وحیگون غزلهایی از مولوی مطرح میشوند. «مولوی و تحول در غزل» عنوان فصبل پنجم کتاب «در سایۀ آفتاب» است. رفتار تازه با زبان در غزل عارفانه و از میان رفتن رابطۀ دال و مدلولی در این شیوه، آغازبخش این فصل از کتاب است. نکتۀ اصلی در این فصل، بیان این مطلب است که شاعر عارفی چون مولانا، تجربههای ماورای تجربههای شخصی و مشترک را قرار است انتقال دهد اما ابزار، همان ابزاری است که برای بیان تجربههای شخصی و مشترک نیز به کار میرود. این موضوع زبان را از خصلت و وظیفۀ طبیعی خود که انتقال معنای تجربههای مشترک است عاری میسازد و به آن ویژگی سمبلیک میبخشد و به همین دلیل است که برخی اشعار او به تعداد خوانندگانش، مخاطب دارند. اسباب و صور ابهام در غزلهای مولوی با نگاهی به موسیقی و تصویر در آثار او، موضوعی است که در فصل ششم کتاب مورد بررسی قرار میگیرد. بررسی موسیقی خاص برخی غزلهای مولوی، نگاهی به ترکیب متناقضنمای «گویای خاموش» و گردش بیقرینۀ مخاطب و متکلم و همچنین تصویرپردازیهای رمزی و منحصر به فرد مولانا مبتنی بر تشبیه، استعاره و شخصیتبخشی، مطالب اصلی این فصل از کتاب را تشکیل میدهند. همانطور که در ابتدا نیز اشاره شد فصل هفتم کتاب، تنها فصل کتاب است که اختصاص به مثنوی معنوی دارد. این فصل کتاب در سه بخش به خلاف عادتهای معنایی و بیانی، داستانپردازی و تغییر بیقرینۀ مخاطب میپردازد. در بخش اول پس از مقدمهای در باب شعر تعلیمی و حکمی، برخی ویژگیهای مثنویسرایی مولوی مطرح میشود که از جملۀ مهمترین مباحث مطرح میتوان به سرایش بر اساس تداعی و حضور خود شاعر در مثنوی اشاره کرد که سبب شده است مثنوی معنوی اثری منحصر به فرد باشد. بخش دوم کتاب داستانپردازی مولانا را مورد بررسی قرار میدهد و اشاره میشود چگونه و بر اساس چه شگردهایی اثری چون مثنوی معنوی، تأثیرگذاری بیشتری بر مخاطب دارد. از جملۀ این شگردها یکی اصرار بر ایراد گفتگو در خلال داستانهاست که نگارنده در مقایسه با عطار، هنر مولوی را در روانشناسی شخصیتها و تلاش برای اقناع منطقی مخاطب نشان میدهد. بخش سوم نیز با اشاره به برخی اشتباهات گذشتگان در فهم برخی مقاطع مثنوی معنوی، علت این امر را ناآگاهی از گردش آزاد متکلم و مخاطب (که پیش از این، به آن اشاره شد) میداند و این موارد را به طور جزئی توضیح میدهد. در پایان باید اشاره کرد غزلیات شمس از آنجا که همچون مثنوی معنوی مخاطب حاضر ندارد در موارد فراوانی عادتستیزیها و خلافآمدهایی را شامل میشود که جز با درک برخی شرایط ویژۀ سراینده و سرایش، لذت بردن از آنها ممکن نیست و موجب سردرگمی خواهد شد. کتاب «در سایۀ آفتاب» با راهکارهایی که ارائه میدهد درک بخشهایی از آثار مولانا را تسهیل میکند.
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز