موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
اردوی دورۀ چهارم و پنجم - بانوان شاعر آفتابگردان‎ها

روز چهارم: «به روز وصل چه دلبسته‌ای؟ که مثل دو خط | به هم رسیدن ما، نقطۀ جدایی ماست»

09 فروردین 1395 22:53 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.8 با 5 رای
روز چهارم: «به روز وصل چه دلبسته‌ای؟ که مثل دو خط | به هم رسیدن ما، نقطۀ جدایی ماست»

شهرستان ادب: پس از انتشار روزهای اول تا سوم اردوی آفتابگردان بانوان در اسفند 94، گزارش شهرستان ادب از آخرین روز این اردو را با یکدیگر می‌خوانیم:

صبح آخرین روز اردوی دختران آفتاب‌گردان، با جمع و جور کردن برخی وسایل و بستن برخی چمدان‌ها شروع شد. روز آخر بود و برای بعضی‌ها دلتنگی از همان صبح زود آغاز شده‌بود، اما این خاصیت سفر است که عمر کوتاهی داشته‌باشد و به چشم بر هم زدنی، «وداع» دست‌هایت را بفشارد.

(شعر و نوگرایی با نگاهی به سهراب سپهری؛ محمدحسین نعمتی) | شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند2

کلاس آقای محمدحسین نعمتی، کلاس متفاوتی بود. آقای نعمتی به طرح سوال می‌پرداختند و دخترها اغلب در مباحث کلاس شرکت می‌کردند. «معمولاً کسی نیست که شعرهای سهراب سپهری را نخوانده‌باشد»؛ ایشان از دخترها دربارۀ شعرهایی که از سهراب خوانده‌اند و آن را دوست داشته‌اند سوال کردند و خیلی از شعرهای مورد علاقۀ دخترها مشترک بود؛ مثل صدای پای آب، خانۀ دوست کجاست، مسافر و ... بعد آقای نعمتی از دختران آفتاب سوال کردند که چه چیزی‌ست که شعر سهراب را دوست داشتنی کرده؟ -تا جایی که به جرئت می‌شود گفت بعد از کتاب حافظ، دومین کتاب شعری‌ست که در خانۀ همه راه پیدا کرده‌است- آفتاب‌گردان‌ها امید، طبیعت، انعکاس زندگی، همذات پنداری، سادگی و روشن اندیشیدن را خاصیت شعرهای سهراب خواندند. به همین خاطر آقای نعمتی از دخترها پرسیدند: «چقدر از این چیزها در شعرهای خود شماست؟»

معمولاً در شعر شاعران جوان، نگاه روشن سهراب کمتر پیدا می‌شود و به اعتقاد یکی از دخترها، بسیاری از شاعران، به طبیعت از دید اطرافیان خود نگاه می‌کنند. یکی دیگر از دخترها بی‌توجهی نسبت به اطراف را علت اصلی استفاده از مضامین تکراری توسط شاعران دانست و آفتاب‌گردانِ دیگری، توجه کردن سهراب به طبیعت را به دلیل زندگی او در روستا دانست. این‌جا بود که گفتگوها حول موافقان این مسئله و مخالفان آن چرخید. عده‌ای حضور تکنولوژی و رسانه در زندگی امروز را مسبب بی‌توجهی به طبیعت پیرامون خواندند و عده‌ای با بیان این‌که سهراب بسیاری از سال‌های عمرش را در کشورهای دیگر گذرانده، دقت او به طبیعت را نشان از توجه ذاتی او به محیط اطراف دانستند.

اما این نگاه امیدبخش سهراب سپهری، باعث پرسیدن این سوال از سوی آقای نعمتی شد که «آیا در شعر سهراب تلخی هم وجود دارد؟» که یکی دو نفر از دخترها به شعرهای غم‌آلودی مثل مسافر اشاره کردند، و یکی از آن‌ها گفت: «سهراب به نحو شاعرانه‌ای غم را روایت می‌کند که شاید کمتر کسی در شاعرانگیِ کلام او، متوجه این اندوه شود»، بنابراین آقای نعمتی از این گفته این نتیجه را گرفتند که لزوما برای انتقال فضایی غم‌آلود، نیازی به استفاده از کلمات و عبارات غم‌انگیز نیست.

بعد از دخترها پرسیدند که کدامشان کتاب «هنوز در سفرم» که مجموعه‌ای از دست‌نوشته‌های سهراب و شعرهای منتشر نشدۀ اوست را خوانده‌اند؟ دو نفر از آفتاب‌گردان‌ها دست بلند کردند. آقای نعمتی بخش‌هایی از کتاب هنوز در سفرم را برای دخترها خواندند که از جملۀ آن‌ها یادداشت‌های سهراب دربارۀ دو مفهومِ "پرواز" و "تولد" بود که سهراب با توجه به افسانه‌ها و کتاب‌هایی که می‌خواند، آن‌ها را برای سرودن شعرهایش گوشه‌ای یادداشت می‌کرد تا در لابلای شعرهایش از آن‌ها بهره بگیرد.

(شعر به مثابه موجودی زنده؛ میلاد عرفان‌پور) | چشم همه چشمه‌های جوشان به خداست3

در آخرین کلاسِ آخرین روزِ اردوی دخترانِ آفتاب، دربارۀ «ماهیت شعر» صحبت شد؛ اما با نگاهی تازه‌تر و در جهت شناخت دقیق دخترها نسبت به شعر. آقای عرفان‌پور صحبت‌هایشان را با طرح چند پرسش آغاز کردند. این‌که «راز ماندگاری یک شعر چیست و یک شعر چگونه از زمان و مکان عبور می‌کند و ماندگار می‌شود؟»، «راه تشخیص ضریب نفوذ شعر چیست؟» و «چرا برخی شعرها با وجودی‌که از نظر ظاهری ضعیف هستند، تاثیرگذارند و بالعکس؟» بعد با اشاره به عنوان کلاس یعنی «شعر به مثابۀ موجودی زنده» از دخترها سوال کردند: «اگر شعر موجود زنده‌ای باشد، چه ویژگی‌هایی دارد؟»

به اعتقاد آقای عرفان‌پور، دو عنصرِ تاثیرگذاری و عبور از زمان و مکان، ویژگی اصلی شعر هستند. «خداوند وقتی انسان را خلق کرد، روح خودش را در مخلوقش دمید. شاعر هم شأنی از خلاقیت دارد. وقتی او شعری می‌آفریند بخشی از خودش را در شعر می‌دمد. بنابراین شعر به معنای اصلی و مطلوب خودش، ذی روح یعنی صاحب روح است. همانطور که علاوه بر روح، کالبد و جسم هم دارد.»

بعد، از دختران آفتاب‌گردان پرسیدند: «آیا حافظ، امروز زنده‌تر است یا در زمانی‌که در دنیا زندگی می‌کرد؟»: «مرگ و زندگی در تعریف ما کلیشه‌ای‌ست؛ حافظ امروز زنده‌تر است. تصور این‌که کسی در بین ما نیست در نتیجه مرده است اشتباه ماست. مثال بارز، شهدا هستند که با این‌که در بین ما نیستند، زنده‌ترند. میثم تمار در زمان خودش به اندازۀ امروز زنده نبود. شهدای هسته‌ای و شهدای مدافع حرم هم امروز زنده‌اند و این در آیات قرآن هم آمده که شهید زنده است و نزد پروردگارش روزی داده می‌شود.»

روح، با این‌که قابل لمس و تعریف نیست، سبب زنده بودن شعر است. کالبد هم جزئی از شعر محسوب می‌شود. اما آیا شعر فقط زبان است؟ یا ساختار؟ یا مضمون؟ یا همۀ این‌ها؟

آقای عرفان‌پور در توصیف شعر، سه دسته را مثال زدند:

1.       آن دسته از شعرهایی که کالبد متعالی و همچنین روح متعالی دارند؛ یعنی شعرهایی که به کمال رسیده‌اند و کالبد و روحشان از نظر زبان، ساختار و مضمون در اوج است.

2.       دسته‌ای از شعرها که کالبد ضعیف، اما روح متعالی دارند؛ مثل شعر معروفِ «بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا/ در دلم ترسم بماند آرزوی کربلا/ تشنۀ آب فراتم ای اجل مهلت بده/ تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا ... » که در این شعر «شهید» به اشتباه با «بوی» و «آرزوی» قافیه شده. اما روح شعر آن را به این شأن رسانده که سال‌ها در هیئت‌ها خوانده می‌شود. یا شعر معروفِ «به طاها، به یاسین ... » که از نظر ظاهری قوی نیست، اما ماندگار شده‌است.

3.       آن دسته از شعرها که کالبد متعالی، اما روحی ضعیف دارند؛ یعنی شعرهایی که از قلم افراد مبتذل و سطحی نوشته می‌شود. افرادی که در شخصیت و روح خود، چیز قابل ارائه‌ای ندارند و تنها مهندسی و فن شعر بلدند. مثال این شعرها، مثال مردۀ خوش‌پوشی‌ست که ظاهری فریبنده دارد، اما مرده است و روح ندارد؛ در نتیجه این شعر به توفیق نمی‌رسد و ماندگار نمی‌شود.

ایشان با بیان این‌که هیچ‌کدام این موارد صفر و صد نیست، گفتند: «مهم‌ترین ابزاری که باعث تعالی شعر می‌شود، صدق است؛ یعنی شاعر باید صادق باشد.» و در تکمیل این مورد به آیات پایانی سورۀ شعرا اشاره کردند و ادامه دادند: «در کتاب آسمانی ما که وحی منزل است، دربارۀ حرفۀ دیگری نظری داده نشده، اما خداوند برای شعرا اصول و چارچوب خاصی تعریف کرده که ما در آیات پایانی سورۀ شعرا آن را می‌خوانیم: آیا نمی‌بینید آن‌ها در هر وادی سرگردانند؟ آن چیزی را که می‌گویند عمل نمی‌کنند؟» بعد آقای عرفان‌پور با توضیح این‌که بسیاری از شاعران دنبال این هستند که ببینند چه شعرهایی مشتری دارد، شعر می‌گویند و یک روز شعر عاشقانه می‌گویند، یک روز آیینی و یک روز سیاسی و بین هر وادی سرگردانند و با توجه به آیات سورۀ شعرا گفتند: «خداوند شاعران را در چهار دسته قرار داده؛ یک، کسانی‌که ایمان دارند، دو، کسانی‌که عمل صالح انجام می‌دهند، سوم آن‌ها که اهل ذکر کثیرند و دائم به یاد خدا هستند و دستۀ چهارم ظلم ستیزانی که در مقابل ظلم سکوت نمی‌کنند و دادخواه‌اند. و اگر شاعران این صفات را داشته‌باشند، در حزب خدا هستند.»

ما باید با هر شعر سلوک کنیم: «باید روح‌مان را به عنوان جستجوگر حقیقت و سالک الی الله، به روح قدسی پیوند بزنیم. روایت داریم کسی‌که رابطه‌اش را با خداوند درست کند، خداوند رابطۀ او را با بنده‌های دیگر درست می‌کند. اگر با خداوند خلوت نمی‌کنیم، با او صمیمی نیستیم و رابطه‌مان قهرآلود است، نمی‌توانیم تاثیرگذار باشیم و سلوکی داشته‌باشیم. شاعران خوب ما مثل جامی و در بین معاصران، قیصر امین‌پور، به این خاطر است که شعرهای تاثیرگذار دارند. اگر ما شعر مذهبی می‌گوییم و خودمان گریه نمی‌کنیم، نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که مخاطب شعر ما هم با آن گریه کند.»

و بعد با تضمین این بیت از آقای سید ابوالقاسم حسینی ژرفا که «شعر اگر کلید بغض مانده در گلو نباشد/ پرنیان نقش و معنی هرچه هست گو نباشد» گفتند: «این‌که فرضاً پنج سال است شعر می‌گوییم و شعر ما رشد نداشته، یعنی ما داریم راه را اشتباه می‌رویم.»

شاعر نباید اهل ادا در آوردن و نقاب زدن باشد؛ این‌که یک سال شعر عاشقانه بگوییم، سال بعد اجتماعی، بعد تا پایان عمر شعر مذهبی، یعنی جدا کردن ابعاد وجودمان از هم. شاعر باید صادق باشد و در هر موضوعی ورود کند: «این‌که کسی شعر سیاسی نمی‌گوید و با سیاست کاری ندارد، اشتباه است؛ اگر من و شما با سیاست کاری نداشته‌باشیم، سیاست با من و شما کار دارد. بنابراین باید سعی کنیم که به سمت کمال شعر بگوییم و خودمان را در یک بعد محدود نکنیم تا شاعر کاملی بشویم. مثل قیصر که در هر زمینه‌ای ورود کرده و در همۀ لحظه‌های زندگی‌اش شاعر است و دچار خودسانسوری نشده‌.»

در پایان آقای عرفان‌پور از دختران آفتاب‌گردان خواستند که در زمینۀ خاصی متوقف نشوند و بدانند اهمیت روح در شعر، از اهمیت کالبد بیشتر است.

***

اذان ظهر که در اردوگاه پیچید، دقیقه‌های پایانی اردو را اعلام می‌کرد. دخترها بین ویلاها و مسجد و رستوران در تکاپو بودند و چمدان به چمدان از کنار هم عبور می‌کردند. کمی بعد، آن دو اتوبوسی که از اردوگاه دل می‌کَندند و می‌گذشتند، و خانه‌های ویلایی و درخت‌های شکوفه‌شکوفۀ اردوگاه و آسمانِ آبیِ بالای سر را جا می‌گذاشتند، اتوبوس‌های خداحافظی بودند ...

 

1 فاضل نظری.

2 سهراب سپهری.

3 میلاد عرفان‌پور.



کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • روز چهارم: «به روز وصل چه دلبسته‌ای؟ که مثل دو خط | به هم رسیدن ما، نقطۀ جدایی ماست»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.