یادداشتی از استاد بهاءالدین خرمشاهی
لاجرعه سر کشیدم | نگاهی به «شمعدانیها» گزینۀ اشعار میلاد عرفانپور
09 شهریور 1401
08:00 |
0 نظر
|
امتیاز:
با 0 رای
شهرستان ادب: «شمعدانیها» کتاب گزیدۀ اشعار میلاد عرفانپور، چکیدۀ 16 سال شاعری اوست. استاد بهاءالدّین خرمشاهی، حافظشناس و قرآنپژوه معاصر، در آخرین شمارۀ مجلّۀ «بخارا» نگاهی داشته است به شمعدانیها که در ادامه، این یادداشت را با هم میخوانیم.
به نام صاحب قرآن، خداوند
كه پیغامش جهانی نو پی افكند
كتاب بیمانند «شمعدانیها» را لاجرعه سركشیدم و خمار چندصدشبۀ مرا شكست. این کتاب را در یک نشست چندساعته، بدون اینکه از جایم تکان بخورم، با حوصله، شوق و لذّت خواندم. در هجوم زیبایی و ظرافت شعرهای «شمعدانیها» دستمریزاد و آفرینهای شمارهناپذیری در یادداشتها و حواشی من بر این كتاب، نوشته آمد.
در یادداشتهایی که در حاشیۀ برگبرگ این كتاب نوشتم، یازده امتیاز و مشخّصۀ ویژه در رباعیهای میلاد عرفانپور معرّفی کردهام.
1- مهارت در بهكارگیری حسنتعلیل آمیخته با تشبیه
در رباعیهای شمعدانیها برجستهترین ویژگی سبكی كه دوست دارم، در همین آغاز به آن اشاره كنم، نوعی تشبیه توأم با حسنتعلیل است كه در بیش از ثلث رباعیها حضور دارد. تشبیه آمیخته با حسنتعلیل را آنقدر به فراوانی در این كتاب دیدم كه در حاشیه به مزاح نوشتم که فقط همشهریاش، حضرت حافظ، بیش از ایشان حسنتعلیل دارد. عرفانپور در حسنتعلیل مهارت دارد و این شگرد به خوبی در شعرش جریان یافته است؛ تا باد چنین باد. نمونههایی از این حسنتعلیلهای آمیخته با تشبیه:
«غمگین نشد از اینکه به او تاختهاند
یا اینکه به جانش تبر انداختهاند
وقتی جگر انار خون شد که شنید
از شاخۀ او چوب فلک ساختهاند»
□
«از شوق تو رود پشت سد میگرید
دریا هنگام جزر و مد میگرید
باران یعنی که آسمان مدّتهاست
وقتی به تو فکر میکند، میگرید»
□
«آری به خطا همیشه کوچک دیده
از آن بالا همیشه کوچک دیده
پیداست چرا برجنشین مغرور است
آدمها را همیشه کوچک دیده»
□
«خود را که به خلوتی رسانَد خورشید
از داغ، دلش را بتکاند خورشید
گفتیم غروب کرده امّا انگار
رفتهست نماز شب بخواند خورشید»
2- كشف و تصویرسازیهای زیبا و بدیع
دیگر ویژگی برجستۀ رباعیهای میلاد عرفانپور، فراوانی كشف و تصویرسازیهای بدیع و زیباست. به عنوان نمونه در این رباعی هم كشف شگفتی را شاهدیم و هم حسنتعلیل كه در نكتۀ اخیر اشاره شد:
«تلخ است که لبریز حقایق شده است
زرد است که با درد موافق شده است
عاشق نشدی وگرنه میفهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است»
و نیز این دو رباعی خوشتصویر و خوشتشبیه:
«در باغ، گشوده است گیسو پاییز
گریان و بهانهگیر و کمرو پاییز
هر سال به جشن رنگ بردهست مرا
ممنونم از این دختر هندو، پاییز»
□
«اینقدر به تقدیر خدا فكر مكن
لبتشنه به ابر بیوفا فكر مكن
پیشانیات ای كویر! موّاج شدهست
اینقدر به رودخانهها فكر مكن»
و این رباعی كه كشف زیبا و بیانی گرافیكی به مانند سبك هندی دارد:
«این کیست که با اینهمه غم میخندد
زخمی شده، باز دمبهدم میخندد
در مرگ چه رازیست که این کهنه درخت
با هر تبری که میزنم، میخندد»
3- بیان شگرف پارادوكسیكال (ناسازه)
بیان پارادوكسیكال یا ناسازه از دیگر شگردهای پرتكرار در شعرهای میلاد است. نمونههایی از این پارادوكس ماهرانه را اینجا میآورم:
«سرگرم مناجاتم و سرمست امشب
از هرچه جز او کشیدهام دست امشب
دیر آمدی ای رفیق! دیرآمدهای
تنهایی من، سرش شلوغ است امشب»
این رباعی را كه خواندم، یاد بخشی از شعری سپید افتادم كه در دفتر «زندهمیری» از من آمده است: «تنهایی هم با من معاشرت نمیكند». به سهم خودم، از این همدلی و همزبانی با شاعر «شمعدانیها» خوشحالم.
«نه مژدۀ باران، نه تبسّم دارد
نه آب وضو برای مردم دارد
چون تشنهلبان، نشسته بر دامن خاک
ابری که خودش قصد تیمّم دارد»
□
«انشام دوباره بیست، بابای گلم!
موضوع: «کسی که نیست» بابای گلم!
دیشب زن همسایه به من گفت «یتیم»
معنای یتیم چیست؟ بابای گلم!»
□
«در حنجره، های و هوی خاموشیهاست
چشمم همه پردۀ خطاپوشیهاست
تا کینه به دل راه نیابد، هر شب
در حافظهام جشن فراموشیهاست»
□
«در سوگ بهار خود، کسی گریه نکرد
بر آخر کار خود، کسی گریه نکرد
جز سنگتراش پیر این آبادی
بر سنگ مزار خود، کسی گریه نکرد»
4- تجربهگرایی و تجربۀ زیسته
بسیاری از رباعیهای عرفانپور حاكی از تجربه زیستۀ شاعرند. به این معنا كه شاعر از تماشا و تجربۀ خود، به مضمون و كشف و حرف تازه میرسد. شاهدهایی بر این مدّعا:
«پرسید از من رهگذر: آتش داری؟
گفتم: دلم آتش است، آری، آری
آنگونه که تا روز ابد میسوزی
از آن سر سوزنی اگر برداری»
□
«آه است خیابان به خیابان، به لبم
از این همه بیتفاوتی در عجبم
تو مثل مسافری که دیرش شده است
من مثل چراغ قرمز نیمهشبم»
□
«یک خاطره، انسان فراموششده
یک پنجره، گلدان فراموششده
در خانه، جماعتی پی معجزهها
بر طاقچه، قرآن فراموششده»
و این رباعی فوقالعاده:
«از عمر خودت چهقدر کم خواهی کرد؟
تا کی به وجود خود ستم خواهی کرد؟
آدم! تو به جاودانگی محکومی
تا چند تظاهر به عدم خواهی کرد؟»
بنده هم كه دوستدار شعر عالی و متعالیام، همین اواخر گفتهام:
«قرآن گوید كه مرگ ما هست دو بار
هم زندگی دنیوی و آخر كار
نومید چرا شدن ز جاویدانی؟
از یأس ببُر، بشو به امّید دچار»
5- ایهام و ایهامتناسب و توسعۀ معنا
ایهام، چندمعنایی یا در كل توسعۀ معنا، از دیگر شگردهای این شاعر است. این ویژگی، دست مخاطب را در برقراری ارتباط با شعر و تأویل معانی گوناگون باز میگذارد و لذّت خواندن را دوچندان میكند. ایهام از ویژگیهای امتیازآفرین برای این كتاب است.
ایهام در كلمۀ «شكسته»:
«دل، معتکف سیاهی چشمانت
جان، صوفی خانقاهی چشمانت
یک عمر دلم شکسته خواندهست نماز
در مسجد بینراهی چشمانت»
و ایهام تناسب در همین كلمه، در رباعی دیگر:
«هم جوهر غم داده منِ غافل را
هم ناز کشیده، مستیکامل را
خطّاط دیار ما عجب خوشذوق است
با خطّ شکسته مینویسد دل را»
ایهامتناسب در كلمه «سخت» و حتّی كلمۀ «سنگ»:
«تا در دل سنگ خود اسیری ای كوه
از غربت خویش، ناگزیری ای كوه
آن رود زلال، عاقبت تركت كرد
باشد كه دگر سخت نگیری، ای كوه»
ایهام جملهای نیز در این كتاب به چشم میخورد، مانند مصرع آخر این رباعی:
«از ما به ملائک، خبری باید برد
خوننامهای از چشم تری باید برد
رسوای جهانیم، کجایی ای مرگ؟
ما را به جهان دیگری باید برد»
در این رباعی ایهام و توسعۀ معنا در كلمۀ «شعبه» قابل توجّه است:
«هر میدان، شعبه... هر خیابان، شعبه
این شعبۀ اوست بدتر از آن شعبه
از ثروت ما چه برجها ساخته است
این حرمله با تیر هزارانشعبه»
و نیز ایهام در كلمه «سیب» در این رباعی كه هم سیب نیوتن را به ذهن متبادر میكند و هم سیب ماجرای هبوط آدم و حوّا را:
«ای دل، که خبر تویی و خود بیخبری
دنیا همه راز است، چرا کور و کری؟
قانع مشو از کشف به سیبی کوچک
دستی برسان به شاخۀ دورتری»
6- زیباییهای لفظی، واژهگزینی عالی و بیان خوش
زبان شعر از مهمترین ساحتهای هنرورزی یك شاعر است و زیباییهای لفظی، واژهگزینی عالی و بیان خوش از ویژگیهای بارز بسیاری از رباعیهای این كتاب است. نمونههایی از این دست:
«چشمت شده غرق رود جاری در باغ
دستت شده مست آبیاری در باغ
ای مجتهد عشق! حلالت باشد
آواز غنایی قناری در باغ» □
«با خون جگر، بازنگردی دل من
با دیدۀ تر، بازنگردی دل من
دیدم که به قربان کسی میرفتی
خوش باد سفر، بازنگردی دل من»
□
«بسیار امید، مرده در مردابش
تب دارد و هیچکس ندارد تابش
آن خردهگشایشی که دارد دنیا
خمیازۀ بخت ماست قبل از خوابش»
□
«از جرأت ماست جیرۀ جارچیان
از دولت ماست کار انکارچیان
از برکت سرداری تمّاران است
دارایی دار و دستۀ دارچیان»
7- نگاه تازه
دیگر ویژگی برجستۀ شعرهای عرفانپور، توجّه مداوم به نوگرایی و توجّه به مضامین امروزی است. به دیگر بیان، شاعر در حجرۀ تكرار مكرّرات محصور نمیماند و با تماشاهای نو به مضامین نو از روزگار خود میرسد یا مضامین كهن را با نگاهی امروزی و تازه، ارزش افزوده میبخشد. از این دست رباعیها میتوان به این موارد اشاره كرد:
«بیرونق و بیعبور شد قبرستان
زندهزنده به گور شد قبرستان
مردم اگر از مرگ نمیترسیدند
از شهر چه شد که دور شد قبرستان؟»
□
«از نور، نخی به جامۀ صبح نبود
در مسجد شب، اقامۀ صبح نبود
خواندیم و دریغا خبری از خورشید
در این همه روزنامۀ صبح نبود»
□
«در اینهمه رنگ، آنچه میخواهی نیست
در اینهمه راه، غیر گمراهی نیست
در شهر خیابان به خیابان گشتم
آنقدر که آگهیست آگاهی نیست»
□
«دیدار بهاری من و گنجشکان
آرامش جاری من و گنجشکان
من این طرف میزم و آنها آن سو
صبحانۀ کاری من و گنجشکان»
8- معانی ژرف و شگرف
در زمانهای که بسیاری از شاعران، بخصوص جوانان، بیش از توجّه به معنای شعر، گرفتار توجّه به شگردهای فنّیاند، توجّه میلاد عرفانپور به معانی ژرف، متعالی و شگرف، تحسینبرانگیز است. این ویژگی در بسیاری از رباعیهای این کتاب پررنگ
است و مشهود امّا چند رباعی شاخص از این نظر را شاهد میآورم:
«بی سیر و سلوک، جان چه معنا دارد؟
انسان بی آرمان چه معنا دارد؟
این سوخته نردبانِ افتاده به خاک
جز حسرت آسمان چه معنا دارد؟»
این رباعی را که خواندم، در اواخر کتاب پایش نوشتم: «دیگر نزدیک است بزنم زیر گریه از هجوم این همه معانی ژرف و شگرف.»
«ای مایۀ دلگرمی هر طفل یتیم
ای خوانده تو را به چشم تر، طفل یتیم
دلتنگ توییم، یا علی! هر شب و روز
آنگونه که در روز پدر، طفل یتیم»
و باز هم جلو فوران اشکم را گرفتم.
«گفتیم که هستیم و نوشتی که تویی
آغاز شدیم با سرشتی که تویی
سخت است ولی به سختیاش میارزد
برگشتن انسان به بهشتی که تویی»
عشق سهوجهی که من دربارۀ دیوان حافظ هم گفتهام در این رباعی مشهود است و لطفش در همین است: عشق عرفانی، انسانی و ادبی.
9- شگردهای فنّی و ساختاری
عرفانپور در رباعیهایش چندان سراغ شكستن چارچوبهای متداول و ایجاد خرقعادت در قالب نرفته امّا شعر او از شگردهای فنّی و حتّی ساختاری بهرهمند است. در رباعیهایی از این كتاب، این شگردها برجستهترند. از جمله:
«شعر تر و آستین تر... حوض حیاط
تصویر دو ابر رهگذر... حوض حیاط
بیتابی بید در هجوم تب و لرز
پاشویۀ آفتاب در حوض حیاط»
□
«رود است علی، پاک و زلال است و روان
کوه است علی که استوار است و گران
من رود ندیدهام چنین پابرجا
من کوه ندیدهام چنین در جریان»
□
«اینجا فوران زندگی... آنجا مرگ
ماندهست در انتظار انسانها مرگ
»یک روز به دیدار شما میآیم«
این نامه برای زندهها، امضا: مرگ»
10- طبیعتگرایی ژرفاژرف
توجّه ژرفاژرف به طبیعت و بیرون كشیدن مضامین بكر از دل آن، دیگر خصیصۀ كتاب «شمعدانیها»ست. نكته آنجاست كه این طبیعتگرایی معمولاً به توصیف محدود نمیماند، بلكه شاعر تلاش كرده از مسیر طبیعتگرایی به معنایی والا و عاطفهای عمیق، راه ببرد.
«دل، این دل تنگ، زیر این چرخ کبود
یک عمر دهان جز به شکایت نگشود
آرامش تسبیح شما بر هم خورد
شرمندهام ای درخت، ای گل، ای رود!»
□
«از عرش خدا، شعر شگرفی آورد
از آن همه راز، چند حرفی آورد
آن پیر سپیدجامۀ دریادل آن
ابر، دمش گرم، چه برفی آورد»
□
«هر سال پر از شادی انجیر شدند
با عاطفه، شاخهشاخه تکثیر شدند
این چند درخت را از اینجا نبرید
این چند درخت، با خودم پیر شدند»
□
«از سجده و لذّت عبادت گفتی
یا آیهای از صبح قیامت گفتی
برگ از پی برگ، بر زمین ریخته است
ای باد! چه در گوش طبیعت گفتی؟»
11- انتقاد عالی و طنز متعالی
شاعری كه نسبت به پیرامون خود و دیگر انسانها، خود را مسئول میداند و از زاویۀ انساندوستانهای به انتقاد مشفقانه و متعالی میرسد، بیشك بر شاعری كه صرفاً از نفسانیت و امور شخصی خویش میگوید، ارجحیت دارد. عرفانپور هم توجّه خاصّی به انتقاد عمیق و متعالی و انساندوستانه دارد و هم طنز كمرنگی در شعر دارد كه من دربارۀ حافظ نیز نوشتهام كه: «طنز كمرنگ بهترین طنز است.» برخی از این رباعیها:
«در اینهمه رنگ، آنچه میخواهی نیست
در اینهمه راه، غیر گمراهی نیست
در شهر خیابان به خیابان گشتم
آنقدر که آگهیست آگاهی نیست»
□
«با گردن کج گفت ترازو، نگران:
ارزان به فروش میرود سعی گران
با خرمن اندوختۀ خود چه کنند؟
این چند رعیتِ بدهکار به خان»
□
«از شهر به جز خشخش پاییز نماند
جز شیون شیوای شباویز نماند
ورد سحری گم شد و خرناس آمد
جز رفتگران کسی سحرخیز نماند»
پس از گذار مختصری كه بر یازده ویژگی برجستۀ شعر عرفانپور داشتم، این مطلب را نیز باید اشاره كنم كه در تعداد قابل توجّهی از این رباعیها، چندین مورد از این موارد یازدهگانه توأمان قابل مشاهده است.
سخن آخر
در رباعیهای یکدست این کتاب هیچ عیبی نیافتم و معتقدم که میلاد عرفانپور میتواند یکی از شاعران ملّی ما باشد؛ شاعری که معناگرایی و لفظگرایی، همزمان و متعادل در شعرش جلوه دارد و بعد از مدّتها، تحوّل در قالب رباعی را به شعردوستان مژده میدهد.
در پایان رباعی ناچیزی تقدیم میکنم به محضر میلاد عرفانپور، فرزند فرزانۀ فرهنگیام، استاد مسلّم رباعی، که حظّی فراموشناشدنی از خواندن گزینۀ 16 سالۀ رباعیهایش به نام «شمعدانیها» بردم:
«شك نیست كه سعی باصفا مشكور است
هم چشم بد از اهل حقیقت دور است
هر حسن و هنر به «شمعدانیها هست
از هوش و هنرورزی عرفانپور است»
چهارشنبه، چهارم اسفند ماه 1400 شمسی
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.