یادداشتی از محمداحسان افتخاریپور
جان و جهان شاعر l نگاهی به کتاب «آنات» اثر حامد طونی
22 فروردین 1404
20:00 |
0 نظر

|
امتیاز:
4.67 با 3 رای
شهرستان ادب: «آنات» نخستین مجموعۀ شعر حامد طونی، از شاعران جوان کشورمان است که محمداحسان افتخاریپور در یادداشت زیر، نگاهی به جهان این اثر و مؤلّفههای کلیدی آن داشته است.
شعر، مواجهۀ شاعر است با عالم. کشفی که در اشعار شاعران اتفاق میافتد، تصویری است که شاعران در قالب کلمات از آن مواجهه به ما مخابره میکنند. شاعر اگر دارای نظام اندیشهای منسجم باشد، مجموعۀ این مواجهاتش با عالم و کلمات هم منسجم خواهد بود. یعنی در یک مجموعه شعر، هر شعر بدون اینکه به شعر دیگر کاری داشته باشد، ساز خود را نمیزند، بلکه هماهنگ با هم، سمفونی تصاویر را ایجاد میکنند.
در مقابل، شاعری که دارای نظام فکری منسجم نباشد، مجوعهای که از او منتشر میشود مجموعه نیست و صرفاً شعرهای کنار هم چاپ شده است! شعرهای کنار هم چاپشدهای که میتوانست ترتیب و ترکیب دیگری داشته باشد یا اصلاً در کتاب دیگری چاپ شود. حتی گاهی دو غزل که در کتاب چنین شاعری کنار هم چاپ میشوند، از لحاظ اندیشه کاملاً با هم در تناقض و تعارضاند.
کتاب «آنات» مجموعه رباعیات حامد طونی، نشانگر جهان اندیشهای این شاعر جوان و نظاممندی اندیشۀ اوست. در این کتاب، انسجام و هماهنگی تصاویر کشفشده توسط شاعر به خوبی دیده میشود، به طوری که در فصلبندی و تبویب کتاب هم قابل مشاهده است. این یادداشت بنا دارد انسجام اندیشگانی این شاعر جوان را نشان دهد و مقداری به خاستگاه این نظام اندیشه بپردازد.
نام و ترتیبِ فصلهای کتاب آنات از این قرار است:
1. هر کس به زبانی سخن از او میگفت
2. ناخواندهترین کتاب در عالم، من
3. یک کوچۀ بیپایان، باران، من، تو...
4. پایانِ بازِ این نمایشنامه
5. ماها چه گلی بر سر این خاک زدیم؟
6. سرباز و وزیر و شاه، بعد از شطرنج
سخن محوری شاعر در هر فصل را میتوان در نامی که برای آن فصل انتخاب کرده که مصراعی از یک رباعیِ موجود در همان فصل است، جستوجو کرد. فصل اول سخن از خداشناسی است، فصل دوم خودشناسی، در این بخش انسان به تنهایی موضوع قرار گرفته است. در فصول بعد رابطۀ این انسان با دیگران مورد توجه قرار میگیرد. فصل سوم، دربارۀ انسان است ولی در ارتباط با یک فردِ دیگر، رباعیات عاشقانه و رباعیاتی که برای پدر، مادر، همسر و دخترش نوشته است در این قسمت آمده. فصل چهارم ارتباطِ انسان با یک جهانِ اجتماعی است. انگار منِ فردی شاعر از اینجا به بعد به اندازۀ یک جهان گسترش پیدا میکند و از این پس، با رباعیهای اجتماعی او مواجهیم.
گویا شاعر در فصل اول با خدا سخن میگوید، در فصل دوم با خود و در فصل سوم با یک نفر دیگر (تو) و در فصلهای بعد با ما، یعنی تمام انسانها. فصل پنجم سخنش مقایسۀ ما (که البته خود را هم در این ما شریک میداند) با عدۀ دیگری از ماست که رستگار شدند. رباعیاتِ این فصل دربارۀ شهدا و اهلبیت، رستگاران حقیقی عالم است. در فصل آخر هم به موضوع مرگ میپردازد، حقیقت و سرنوشتی که انتظار همۀ ما انسان ها را میکشد. سیر چینش فصلهای این کتاب اشارهای است به مفهوم «انا لله و انا الیه راجعون»؛ از خدا شروع میشود و با بازگشت به سمت خدا ختم میشود. نام «آنات» برای این مجموعه میتواند دلالتی این چنین هم داشته باشد: روایت آن به آنِ سخن با خدا، خود، تو و ما.
همانطور که از تبویب کتاب هم پیداست، رباعیات حامد طونی اساساً الهی و اندیشهمحور است. این شاعر وقتی سراغ طبیعت میرود، کشف صرفاً راجع به خود طبیعت نیست، بلکه یک نگاه عرفانی و شهودی به طبیعت دارد. این طبیعتگرایی حامد طونی شاید به خاطر زادگاهش شهر دورود که به عنوان پایتخت طبیعت ایران شمرده میشود، باشد. همانطور که اشاره شد نظام اندیشهای که حامد طونی دارد، برخاسته از آموزههای دین مبین اسلام و آموختههای فلسفی اوست، به طوری که در مضمونپردازی نیز گاه از متون مقدس مثل قرآن و ادعیه و معارف عمیق اسلامی بهره گرفته و گاه از داشتههای فلسفی خود استفاده کرده که در این یادداشت به برخی از آنها اشاره میشود. ابتدا به تاثیر متون دینی در مضامین رباعیات این کتاب و سپس به مواردی که آموختههای فلسفی، در اشعار او خود را نشان داده، اشاره میشود.
- يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيم (آیه1 سوره جمعه)
آن تجربۀ بکر تکانم میداد
هر لحظه طراوتی به جانم میداد
دیدم که درخت با هزاران انگشت
این سو، آن سو تو را نشانم میداد
بلبل «چه چه» میزد و پوپک «پو! پو!»
مرغی «حق حق» میزد و کوکو «کو؟ کو؟»
هر کس به زبانی سخن از او میگفت
ما هم به زبان باد: «هو هو، هو هو»
- صَبَرْتُ عَلى عَذابِكَ فَكَيْفَ اَصْبِرُ عَلى فِراقِكَ (دعای کمیل)
داغیست به سینهام که در باور نیست
داغی که به یاد هیچ خاکستر نیست
در پیش، جهنمی اگر هست چه باک؟
از آتش دوریات که سوزانتر نیست
- فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ (آیۀ 14 سوره مومنون)
از جلوۀ نور بر زمین گفت به خود
از قصۀ یک دل حزین گفت به خود
میخواست در آیینه ببیند خود را
انسان را ساخت، آفرین گفت به خود
- وَ تُکَلِّمُنا اَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ اَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (آیه 65 سوره یس)
پایان که گرفت عمر آغاز کنند
هر راز که دیدهاند ابراز کنند
باید به کدام سو گریزان باشم؟
روزی که جوارحم زبان باز کنند
- وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ (آیه 169 سوره آل عمران)
با عشق دوباره عهد بستیم ای مرگ
از دل تبِ ترس را گسستیم ای مرگ
هر بار به شهر ما شهیدی آمد
در مجلس ختم تو نشستیم ای مرگ
بیش از این نیز میتوان اندیشهای که از دل معارف عمیق اسلامی بیرون آمده را در رباعیات حامد طونی نشان داد. مثلاً نظر کردن شهید به وجه الله یا دیدن چهرۀ حقیقی خود در قیامت یا دیدن امیرالمومنین علیه السلام هنگام مرگ و... که از حوصلۀ این یادداشت بیرون است.
گاهی در برخی رباعیات اشارههایی وجود دارد که اهلِ فلسفه متوجه فلسفهدانی ایشان میشوند. مثلاً در کنار یکدیگر آوردنِ واژههای «وجود» و «یکپارچه» اشارهای است به وجودِ یکپارچه سریانی که تقریری از اصالت وجود است که در رباعی زیر مشاهده میشود.
گل کرده بهار، غنچهها غرق شهود
هر چلچله و چکاوکی گرم سرود
یکپارچه در حال نماز است وجود
گلها به قیام، ابر سرگرم سجود
در رباعی دیگری به توجه اعلیمرتبۀ وجود به خود و پدید آمدنِ انسان و عالم اشاره شده که از این قرار است:
مهر تو طلوع کرد در بارانها
آه تو دمید در دل طوفانها
یک لحظه به خود نگاه کردی، ناگاه
آیینه شکفت در گِل انسانها
برخی فلاسفه و حکما مثل افلاطون در مبحث حکمت عملی و سیاست مدن، در مدینۀ فاضله یا آرمان شهری که طراحی کردهاند، جایگاهی برای شاعران در نظر نگرفتهاند، برایشان فایدهای قائل نشده و آنها را از شهر بیرون راندهاند. حامد طونی از این قضیه برداشت شاعرانهای داشته که در رباعی زیر میبینید:
هم خواستهاند مانكني زیبا را
هم کارگر و مشاور و نانوا را
در شهر نیازی به منِ شاعر نیست
گشتم همة «نیازمندیها» را
متأسفانه در روزگار ما بخش قابل توجهی از شاعران، فاقد اندیشه و جهانبینی منسجمی هستند و اغلب کتاب شعرهایی که چاپ میشوند هم فاقد یک چینش و ترتیب اندیشمندانه و غرضمند هستند. شاعران برای سرودن یک شعر خوب، کلمات یک بیت را مهندسی میکنند و به محور افقی پایبند هستند، همچنین چینش بیتهای یک شعر را مهندسی میکنند و به محور عمودی پایبند هستند، چه استبعادی وجود دارد برای مهندسی و چنینش شعرها در یک کتاب برای غرض و هدف اندیشهای مشخص و نه صرفاً پیروی از اصل بازاریابی و فروش؟!
در دورۀ ما چینش اشعار در یک کتاب، از اصلِ بازاریابی در فروش پیروی میکند. مثلاً چند شعر خوب را در اول مجموعه میگذارند تا خریداری که در کتابفروشی میخواهد کتاب را انتخاب کند، وقتی به شعرهای اول کتاب نگاه میکند، خوشش بیاید. همچنین چند شعر خوب در اواسط و اواخر کتاب برای اینکه اگر احیاناً خریدار خواست چند صفحه از اواسط و اواخر را هم نگاه کند شعرهای خوبِ مجموعه به چشمش بیاید. این کار بیشتر شبیه چینش میوه در جعبههای فروش میوه است؛ خرابها و کوچکها را زیر جعبه میگذارند و میوههای درشت و سالم را روی جبعه، تا آنچه به چشم مشتری میآید زیبا باشد. باید این سؤال را از خود بپرسیم که چرا کتابهای شعر روزگار ما دچار «چینشِ سبدِ میوهای» شده است؟
در این بین وجود شاعرانی مثل حامد طونی که هدف و غرض اندیشهای خاص برای چینش اشعار کتاب خود دارند و همچنین اندیشهای منسجم و الهی دارند، نویدبخش آیندۀ روشن شعر انقلاب هستند، انشاءالله.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.