موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
دربارۀ شعر و انديشۀ سيدضيا قاسمي، به مناسبت چاپ مجدد «باغ‌های معلق انگور»

دنیاهای شاعر

24 آذر 1391 14:52 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 3 با 1 رای
دنیاهای شاعر
 
دربارۀ شعر و انديشۀ سيدضياء قاسمي، شاعر محبوب افغانستاني، از دو منظر مي‌توان وارد بحث تحليلي شد.

منظر نخست توجه به قالب و زبان (با مسامحه در تعبير پوسته) شعر است و منظر دوم كه اتفاقاً از تعمق در همين منظر فرا ديد مي‌آيد، هستي‌شناسي و نگرش سيد ضياء قاسمي به انسان است. توجه و دقت همزمان به هر دوي اين رويكردها مي‌تواند، پنجره‌هاي دلگشايي به جهان شاعرانۀ سيد ضياء بگشايد. «باغ‌هاي معلق انگور»، گزيده‌اي است از چندين سال شاعري سيدضياء؛ به همين دليل، براي جستجو و تماشاي قيافۀ شعر و انديشۀ شاعرش، آيينه‌اي مناسب به‌نظر مي‌رسد. اتفاقاً نام اين مجموعه نيز تأييدي است براي آنچه عرض خواهد شد. اين مجموعه از سري شعر امروز ايران به همت انتشارات سورۀ مهر به تازگي به بازار عرضه شده است.
از نظر قالب، قاسمي در قالب‌هاي متنوعي سخن گفته و بت عيار معنا را هر لحظه به شكلي، در برابر ديدگان مخاطب آراسته است؛ 20 غزل، يك شعر نيمايي، 15 شعر سپيد و 2 رباعي؛ سيد ضياء در شعرهايش نشان داده است كه با وجود اعتقاد به بوطيقاي نيما و دستاوردهاي شعر پس از نيما، هرگز نبايد به‌صورت افراطي، امكانات ادب كلاسيك و قالب‌ها و دستاوردهاي صدها سال شعر و انديشۀ فارسي را نديده گرفت و به قولي، چشم به گنجينه‌هاي دُرّ دري بست.
هماره اعتدال، منطقي‌ترين موضع در مواجهه با هر پديدۀ نويي است. اين مشرب، صحيح‌ترين و سليم‌ترين شيوۀ برخورد با نوآوري‌هاي حادث شده در عرصۀ شعر فارسي است كه متأسفانه برخي ذوق‌زدگان و نوبالغان عرصۀ شعر، همۀ امكانات معظم شعر كلاسيك فارسي را نديده مي‌گيرند و مي‌خواهند به‌خودي خود، ناگهان و بي‌خودي، فلك را سقف بشكافند و طرحي نو دراندازند! اما تقريباً و يا به تحقيق، اغلب اين جريان‌هاي مدعي، از عربدۀ مانيفست‌هاي رنگ و وارنگ فراتر نرفته‌اند و هيچ اتفاقي نيفتاده است. به قول دكتر قيصر امين‌پور- شاعر شهير معاصر- نوآوري يك سنت الهي است؛ به همين دليل در دل سنت و با ابتنا و اتكا به ‌خود سنت پديد مي‌آيد و رخ مي‌نمايد.
وقتي به قالب‌هاي شعر سيدضياء قاسمي نگاه مي‌كنيم، مي‌بينيم كه قالب‌هاي كلاسيك، بيشينۀ قالب‌هاي شعر او را تشكيل مي‌دهد؛ هر چند از نظر حجمي، حجم شعر‌هاي آزاد او بسيار بيشتر است. همين توجه ساده نشان مي‌دهد، كه قاسمي از كجا آغاز كرده است و به كجا مي‌رود.
به تعبيري ساده‌تر و عاميانه‌تر، شعر سيدضياء قاسمي در «باغ‌هاي معلق انگور»، شعري پدر و مادر دار است و در خانه و بر خوان شعر بابركت فارسي باليده است و برآمده است. همين دوگونگي در قالب‌ها، در هستي‌شناسي شعر او نيز رخ‌نمون مي‌شود. مسائل و موضوعات شعر سيدضياء به دو جهان ارجاع دارند؛ گذشته و حال. در شعرهايي كه به گذشته مي‌پردازند، او از يك شرق بزرگ زيبا حرف مي‌زند؛ شرقي كه مشخصه‌ها و نمادهاي گوناگونش، قيافۀ باشكوه معشوق سيدضياء قاسمي را مي‌سازند. جالب است كه در زمانۀ رواج نظريه‌هاي جديد و زميني شدن عشق و زميني شدن چهرۀ معشوق، معشوق در شعر سيدضياء قاسمي، كاملاً تجسمي فرهنگي مي‌يابد و با نمادهايي از شرق باشكوه و افسانه‌اي ترسيم مي‌شود:
 
لبانت قند مصري، گونه‌هايت سيب لبنان را
روايت مي‌كند چشمانت آهوي خراسان را
 
چهرۀ اين معشوق به بهترين صورت در غزل نخست كتاب با نماد‌هايي از اين دست ترسيم شده است: تاك‌هاي مست پروان، بازار كابل، لعل بدخشان، ياقوت يمن، مشك ختن و ماه بخارا. چنين معشوقي تشخصي تاريخي- فرهنگي دارد:
 
 تو را از روزگار باستان ديوانه‌ام بنگر
جهاني را كه هر جا از جنون من نشان دارد
 
در نيمۀ ديگر شعرهاي باغ‌هاي معلق انگور، شاعر به مسائل و موضوعات زندگي جديد مي‌پردازد و به‌ويژه وضعيت امروز افغاني و افغانستان. اغلب شعرهاي اين نيمۀ تلخ است و در آن از معلوليت و كوري، انفجار و كشتار، سخن به ميان مي‌آيد. اما سيدضياء ناگزير است و در عين شيفتگي به آن حقيقت شگفت، اين واقعيت دردناك را هم مي‌بيند؛ چراكه او به بوم و زادگاه خود متعهد است. او حتي وقتي مي‌خواهد اين واقعيت را نديده بگيرد، آن را نمايش مي‌دهد:
 
خوشا به حال گنجشكان
كه مي‌توانند بر سيم‌هاي خاردار
بنشينند و آواز بخوانند
خوشا به حال آفتاب و نسيم
كه در فرودگاه‌ها از آنها اثر انگشت نمي‌خواهند
 
و يا در شعر مكالمه با كلمات، شاعر با خود و كلمات خود و در واقع با وضعيت امروز انسان افغانستاني درگير مي‌شود و البته اين درگيري بسيار آهسته و رنجورانه است. شاعر وضعيت بغرنج انسان امروز افغاني را به كلماتش يادآور مي‌شود؛ اما كلمات او به زندگي راي مي‌دهند و مي‌خواهند با وجود همۀ اين مصائب زندگي كنند.
 
كلمات من!
بگذاريد!
من به آوازهاي غمگين عادت كرده‌ام
بيست‌و‌سه سال است با مرگ قدم زده‌ام
بيست و سه سال است
از ميله‌هاي كلاشينكف
آب و نانم داده‌اند
شعرهايم هميشه با يك انفجار شروع شده است
و در همان آغاز، ماه‌هايم تكه‌تكه شده‌اند...
آهسته‌تر بخوانيد
آهسته‌تر پا بكوبيد
كلمات من!
كلمات گفتند: نه!
مي‌خواهيم زندگي كنيم
و پايكوبان از لبانم گريختند
 
آن دوگانگي و دو گونگي جهان سيدضياء قاسمي در «باغ‌هاي معلق انگور»، به خوبي در اين شعر چهره مي‌نمايد؛ گويي اين خود سيدضياء است كه با وجود ناگزيري‌اش از رنج‌هاي امروز افغانستان، مي‌خواهد زندگي كند و البته اين رنج‌ها را ناديده نمي‌گيرد و از آن سخن مي‌گويد، اما به دامان آن معشوق فرهنگي و آن شرق زيباي افسانه‌اي پناه مي‌برد تا زنده بماند و بتواند همين رنج‌ها را متحمل شود. در همان غزل نخست كتاب مي‌بينيم كه او از تاك‌هاي مست پروان، به نيكي ياد مي‌كند، اما نمي‌خواهد بوداي ويران را به ياد آورد؛ او مي‌خواهد زندگي كند و اين زندگي با تكيه بر آنچه هست، ممكن خواهد شد، نه با تكيه و تأسف بر آنچه ويران شده است.
 
جالب است كه اين دو جنس محتوا، بين فضاهاي شكلي كلاسيك و مدرن تقسيم شده‌اند و او گاهي در فضاهاي مدرن شعرش، عاشقي از شرق اسطوره‌اي و رازآميز است و گاهي در فضاي كلاسيك و نيز تلخي‌اش هم، در هر دو فضا نمود دارد. به‌نظرمي‌رسد از نظر موقعيت ذهني شاعر، موفق‌ترين شعر او سفرنامه همسفر ماه است كه او با بازگشت به افغانستان شكسته و تلخ، همان معشوق زيبا را در اين اندام نحيف و دردمند باز‌مي‌يابد و به همين خاطر است كه محكم حرف مي‌زند.
 
تو نه ماه تهراني
نه ماه لندن
نه ماه صحاري اعراب
تو ماه كابلي
كه با زيبايي افسانه‌گونت
پشت كلكين نشسته‌اي
و با من چاي سبز مي‌نوشي
 
در سرزمين‌هاي ما مردم، معمولاًَ مرغ همسايه غاز است و ماه براي‌مان معمولاً ماه پاريس است و يا حداقل ماه صحاري اعراب! ( اينكه چرا مرغ همسايه غاز است، تحليل تئوريكي هم دارد و آن منابع مالي فراوان غرب است كه با وفور توليدات صنعتي و فرهنگي، خيال ما را مي‌سازند. مثلاً تا بگويند خوشگل، قيافۀ فلان هنرپيشۀ هاليوود به ذهنمان مي‌آيد و تا بگويند خوش‌تيپ...) سيدضياء اما به داشته‌هاي خود مي‌بالد و تسليم اين طبق معمول و عادت نيست و سرمست است از اينكه با ماه كابل نشسته و چاي سبز مي‌نوشد؛ ماهي كه مدتي اجازۀ زيبا شدن نداشته است:
 
گيسوانت
افشان
افشان
افشان
از كوه آسمايي
تا ميدان هوايي
نقره بر خاك ريخته است
تو ماه كابلي
كه حالا برقع از سر برداشته‌اي
و بي‌هيچ هراسي از شكنجه شدن
با من حرف مي‌زني
 

نگاه بومي، زبان و هستي‌شناسي بومي، كم متاعي نيست؛ متاعي كه در دوران اوج غربزدگي روشنفكري ايران، بزرگي مثل جلال آل احمد، به نسلي از نويسندگان و شاعران ايراني هديه داد. چنين تجربه‌اي در سير شعر سيدضياء از اين‌رو بسيار گرانقدر و ارجمند به‌نظر مي‌رسد. البته در چند مورد از شعرهاي اين دفتر نيز ضعف‌هايي وجود دارد كه نظر به اينكه اين مجموعه، نمايۀ چندين سال تجربۀ شاعر است از بيان اين موارد بايد گذشت؛ چرا كه مهم‌ترين متاع و سوغات سيدضياء قاسمي براي شعر امروز افغانستان و ايران، همين اعتدال و سلامت زباني و نيز همين منظر هستي‌شناسي است.

 

علی‌محمد مؤدب

 




کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • دنیاهای شاعر
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.