شهرستان ادب: مصاحبۀ اختصاصی شهرستان ادب با نویسندۀ کتاب، بخش پرطرفدار پروندهکتابهای شهرستان ادب است. پروندهکتاب «جشن باغ صدری» را با مصاحبۀ محمدقائم خانی با سیدهعذرا موسوی ادامه میدهیم:
محمدقائم خانی: برای سؤال ابتدایی خوب است از شکلگیری جشن باغ صدری بگویید. این که برنامهای برای نوشتن آن داستانها و انتشارشان داشتید، یا مثل اکثر مجموعهداستانها، داستانهای کوتاهی که تا آنموقع نوشته بودید را جمع کردید و به ناشر دادید؟ این سؤال از آن جهت مهم است که امروزه کمتر کسی مجموعهداستان در یک حال و هوا مینویسد و بیشتر سعی میکند برای فضاهای نزدیک به هم، به سراغ رمان برود.
سیدهعذرا موسوی: پاسخم به این پرسش هم مثبت است و هم منفی؛ از آن جهت که در هنگام نگارش هیچیک از داستانها به انتشار آنها در قالب یک مجموعه فکر نمیکردم. درواقع نگاهم به هر سوژه و داستان منفرد بود. ولی زمانی بود که من در این حالوهوا قرار گرفته بودم. ذهنم بهشدت درگیر این موضوعات بود و هرچه بیشتر مطالعه میکردم، به سوژههای جدید و نابتری برمیخوردم که انگیزۀ مرا برای نگارش بیشتر میکرد. بعد از مدتی دیدم چند داستان دارم که از نظر موضوعی به هم مربوطند؛ بنابراین تصمیم گرفتم آنها را در یک مجموعه گرد آورم. ضمن اینکه در برههای قصد داشتم توانایی خود را برای نگارش داستان تاریخی محک بزنم. «جشن باغ صدری» مجموعۀ هفت داستان کوتاه است که در عین وحدت موضوع، هر یک در فضایی متفاوتی از دیگری رقم میخورد؛ برای همین تصور نمیکنم که بتوان در قالب یک رمان به تمام این سوژهها پرداخت.
محمدقائم خانی: دهۀ پنجاه به اندازۀ کافی در کشور ما مورد توجه قرار نمیگیرد، درحالیکه ریشۀ اتفاق مهمی چون انقلاب، عمدتاً در آن دهه است. بخش مهمی از داستانهای شما در این کتاب به دهۀ پنجاه برمیگردد. در آن دهه، چالشها و تناقضاتی که در جامعه روزبهروز خود را مینمایانند، گویای خیلی چیزها هستند که به انقلاب منتج میشوند و اتفاقاً خیلی دیده نمیشوند.
سیدهعذرا موسوی: نقطۀ مشترک داستانهای این مجموعه قیام علیه استبداد، ولی با آرمان و عقیدهای واحد است. بااینحال هر شخصیت با توجه به زمان، مکان و موقعیتی که در آن قرار گرفته، راه متفاوتی را برای مبارزه در پیش گرفته است. گاهی مانند زن عامی داستان «مردی روی بالکن شیرینیپزی» همین از دستش برمیآید که توی گوش یک تودهای فریبکار سیلی بزند و گاهی مانند زن داستان «گلدان شکسته» اسلحه دست میگیرد، زندان میبیند و شکنجه میشود. شاید اگر همۀ این شخصیتها در یک نقطه از تاریخ به هم میرسیدند، یک راه را در پیش میگرفتند، ولی قرار گرفتنشان در موقعیتهای مختلف آنها را وادار به واکنشهای متفاوت کرده است. همچنین نگرشم این بود که آنچه در سال 57 رقم خورد، تنها نتیجۀ حوادث دهۀ پنجاه نبود. مگر میشود انقلابی به بزرگی انقلاب اسلامی پشتوانهای نداشته باشد؟ مگر میشود ملی شدن صنعت نفت، 15 خرداد 42 و مبارزات شهید نواب صفوی را از دایرۀ انقلاب بیرون کرد؟ بنابراین کوشیدم به جنبههای مختلف این انقلاب نگاهی بیندازم.
محمدقائم خانی: جشن باغ صدری موقعیتهای بسیار متنوعی دارد. از شهرهای مختلفی در آن داستان هست و قصۀ شخصیتهای متنوعی گفته میشود؛ ولی درنهایت احساس پراکندگی به مخاطب دست نمیدهد و ذهنش مغشوش نمیگردد. چطور اینهمهچیز متکثر را در کتابی با حجم نسبتاٌ کم به وحدت رساندید؟
سیدهعذرا موسوی: مجموعۀ جشن باغ صدری، مجموعۀ کمحجمی است، ولی بسیاری از مخاطبان به این نکته اشاره کردهاند که برخی از داستانهای مجموعه قابلیت تبدیل شدن به داستان بلند و یا حتی رمان را دارند. شاید این اتفاق ناشی از تجربۀ بیشتر من در زمینۀ داستان کوتاه نسبت به رمان بود.
محمدقائم خانی: این کتاب بیشتر ناظر به گذشته است یا آینده؟ یعنی تمرکز شما بیشتر بر گذشته و گرهگشایی از چیزهایی است که باعث رنجش جامعه ما شده، یا میخواستید تصویر جامعۀ امروز و سرنوشت ما را به نحوی در آن آینه به نمایش بگذارید؟
سیدهعذرا موسوی: فکر میکنم مردم ایران از زمان مشروطه تا به امروز همواره در حال مبارزه بودهاند؛ فقط این مبارزه با افت و خیزهایی همراه بوده است؛ گاهی ناامیدی و ناکامی به بار آورده و باعث شده تا مردم از پا بنشینند و گاهی رگ غیرتشان به جوش آید و تا آخر راه بروند؛ مثل انقلاب 57. طرف دوم این مبارزه در هر مقطعی ممکن است تغییر کند، ولی ارزشها و آرمانها میتوانند همان باشند.
نباید این نکتۀ دقیق را فراموش کرد که انسان عاقل بهجای تجربه کردن، از تجربۀ دیگران استفاده میکند و اینکه تاریخ همواره تکرار میشود؛ یعنی با نگاه به گذشته میتوان با دید روشنتری در مسیر آینده گام برداشت.
شاید دلیل این برداشت شما که داستانها در عین تنوع در موقعیتها به وحدت رسیدهاند، همین باشد؛ داستانهای این مجموعه از واقعۀ مسجد گوهرشاد در سال 1314 تا دهۀ پنجاه شمسی را دربرمیگیرد؛ یعنی یک دورۀ حدوداً چهل ساله. بااینحال با یکدیگر در یک چیز متحدند و آن برگزیدن زندگی انسانی است. بنابراین فکر میکنم این داستانها در عین نشان دادن رنجی که بر ما رفته است، میتواند سرنوشت ما را به نمایش بگذارد.
محمدقائم خانی: در داستان «جشن باغ صدری» که قدرت خیلی زیادی دارد، نترسیدید کارتان شباهت با کار جلال پیدا بکند؟ هرچند روایت و نگاه شما کاملاً زنانه است و مرکز ثقلی متفاوت از کار جلال دارد، با این همه نترسیدید اصل واقعۀ تاریخی کار شما را شبیه کار جلال بکند؟
سیدهعذرا موسوی: وقتی داستان جشن باغ صدری را مینوشتم، داستان «جشن فرخنده» را که سالها پیش خوانده بودم، به کلی فراموش کرده بودم. برای همین بیواهمه روایت خودم را از ماجرای کشف حجاب نوشتم. شاید اگر یاد جشن فرخنده میافتادم و یا دوباره آن را میخواندم، ترسی که گفتید، مانع کارم میشد. البته وقایع و ماجراهایی از این دست، جسته و گریخته در داستانها و رمانهای دیگر نیز تکرار شده است، ولی عامل نگارش جشن باغ صدری، مطالعات تاریخی من بود، نه داستانهایی که خوانده بودم. بههرحال ممکن است سوژهای بارها و بارها نوشته شود، ولی مهم این است که هر نویسنده زاویهدید و نگاه خود را به آن داشته باشد. جشن باغ صدری هم دریچۀ نگاه من به این ماجرا است و شاید همین نگاه زنانه باعث شده است که دستکم از این منظر نکوهش نشوم.