شهرستان ادب به نقل از روزنامۀ صبح نو: امروز دیگر اسم یک طبقه از کتابهای کتابخانهام را «شهرستان ادب» گذاشتم. تعداد کتابهایم از این مؤسسه بهاندازهای شده که یک طبقه کامل از یک کتابخانهای نُقلی را به آن اختصاص دهم!
برای کسی که در حوزه ادبیات پایداری و بهصورت خاص داستانهای روایتگر انقلاب، میخواهد کار پژوهشی انجام دهد و مقاله و رسالهاش در مورد همین موضوع است، طبیعی است که این تعداد کتاب از مؤسسه داشته باشد؛ اما روی دیگر سکّه واقعیتی است که باید به آن اعتراف کرد:
اتفاقی که با «شهرستان ادب» در حال وقوع است به نظر من قطعاً در آینده موردبررسی قرار خواهد گرفت و بهوضوح از آن یاد خواهند کرد. نمیخواهم نام مؤسسات، نهادها و حتی ادارات وابسته به دولت و دیگر ارکان حکومتی را که اهداف مشابهی دارند، بیاورم تا باعث ایجاد برداشتهای اشتباه شود. البته اکثر ماها این مجموعهها را میشناسیم، اما ترجیح میدهم جای بحث و نقد از روند اشتباه کاریِ آن مجموعهها، از کارِ خوب و روندِ مطلوب این یکی بگویم. احتمالاً مرادِ مطلب، حاصل خواهد شد.
اول و مهمتر از همه نکات، باید بگویم که شهرستان ادب، قصههایی «خواندنی» ارائه داده است (با توجه به حوزه تخصصی، بحثم بهصورت ویژه آثاری است که در حوزه ادبیات داستانی منتشرشدهاند). به بیان دقیقتر، داستانهای کوتاه و بلند و رمانهای مختلفی که منتشر کرده است، قبل از هر چیز، جاذبۀ خوبی برای مطالعه دارند. به چند دلیل:
1) ظاهر بسیار جذابی دارند، چه در زمینۀ طراحی جلد، چه قطع و کیفیت کاغذ صفحات و کاغذ جلد و ...
2) نثرها بسیار، روان، سالم و داستانی هستند و نمونههای دارای اشکال، بسیار کم در میانشان پیدا میشود. سختگیریهای مکرر ناظران و بازنویسیهای متعدد و در نهایت، ویراستاری حرفهای و بادقتِ آثار، میتوانند عوامل این مهم باشند.
3) کتابها، قصه دارند. در تمام آنها ماجراهایی روایت شدهاند که از کلیشهها دور شدهاند و به شکل جالبی، مخاطب را در خود غوطهور میکنند و تا صفحات آخر پیش میبرند. این هم میتواند محصول دقت نظر و سختگیری ناظران باشد که نویسندهها را وادار میکنند «بهترین» کارشان را ارائه کنند. این داستانها معمولاً روی «عاشقانه»هایی ویژه و جذاب متمرکز شدهاند که هم جذب میکنند و تعلیق میسازند و هم در ذهن ماندگار میشوند.
4) تقسیمبندی خوبی در حوزه مخاطب انجام شده و هم به لحاظ سنی، هم به لحاظ موضوعات مورد علاقه، کتابهای متنوعی منتشر شدهاند که میتواند طبع انواع مخاطب را ارضا کند.
مسئلۀ مهم دیگر، دایرۀ انتخابی نویسندگان است. نویسندههای شهرستان ادب متنوع و پرتعداد هستند و مهمتر از آن «شهرستانی» هستند. یعنی کسانی که کمتر فرصت بروز و ظهور در پایتخت را دارند و از امکانات مهم نشر محروماند. هر نویسنده تعداد معدود (و معمولاً یک اثر) در شهرستان ادب منتشر میکند و این امر باعث شده برخلاف جریان «مؤلفمحور» که عرصه نشر به آن مبتلا شده، این مجموعه «اثرمحور» باشد.
نکته مهم دیگر، نوع نگاه به موضوعها است. شهرستان ادب داستانهای دارای موضوع آزاد را هم منتشر میکند اما بهصورت اختصاصی به داستانهای روایتگر انقلاب پرداخته است. به نظر من، کارنامه کتابهای منتشر شده در این حوزه، بعد از طی چندین سال، کارنامهای قابلقبول، ماندگار و مؤثر است. تا این حد که بدون تعارف، فکر میکنم مثلاً صد سال دیگر که ادبیات این دوره را بررسی میکنند، نام خواهند برد از جریانی که توانست با دقت و سختگیری و فعالیتهای طولانیمدت، کتابهای باارزشی را از روایت انقلاب، منتشر کرد. کتابهایی که بیشتر دنبال جنبۀ هنری هستند تا اسنادی و این رویکرد، حساب کارشان را از مؤسسات دیگر جدا کرده بود.
در واقع هر چه از سال 57 دور میشویم، نوشتن داستان در مورد حوادث آن زمان، سختتر میشود. بنابراین در این سالهای طلایی که هنوز روایات این دوران، زنده و جاری هستند، شهرستان ادب کاری مهم را به دست گرفته و با موفقیت پیش میبرد. به نظر نگارنده، این روش، میتواند بهعنوان الگویی قابلتحسین به تمام مؤسسات و نهادهایی که به چنین موضوعاتی میپردازند، معرفی شود.
شهرستان ادب، بهصورت ویژه در مورد حوادث روز هم کتابهایی حرفهای منتشر کرده است. «کجا بودی الیاس» و «عطر عربی» را نمونههای موفق و قابل دفاعی از این جنس میدانم که نمونۀ آن را در کمتر کتابی میتوان دید.
چهارمین نکته مهم که دربارۀ عموم آثار منتشر شده در این مجموعه میتوان آن را دید، رفع مهمترین آسیبی است که آثارِ این حوزه را در برگرفته است. در واقع به دلایل متعددی در دهۀ 60 و 70، آن ادبیات داستانی که انقلاب و دفاع مقدس و حوادث مرتبط با آنها را روایت میکرد، دچار آسیبِ «پیاممحوری» شده بود. این نام را روی مسئلۀ آشنایی میگذارم که در نقد روشنفکری، آن را داستان ایدئولوژیک میخوانند؛ ولی این برچسب، در واقع از یک سفسطه آشنا ایجاد شده است. این آسیب به این معنی است که مخاطب در زمان خواندن داستان، حس میکند نویسنده، پرچم به دست گرفته و مدام با مشتهای گرهکرده، یک پیام را در سطرهای داستان فریاد میزند! این آسیب تا حد زیادی در داستانهای منتشر شده در شهرستان ادب حل شده است. بسیاری از این آثار، بهقدری هنرمندانه این آسیب را برطرف کردهاند که میتوان آنها را بهعنوان نمونۀ موفق، به نویسندگانِ دیگر معرفی کرد. وقت معلوم، بیکتابی و اکثر داستانهای محمدقائم خانی، مجید اسطیری و عزتیپاک، آثار موفقی هستند که از ابتلا به این آسیب شایع، بهخوبی فاصله گرفتهاند. به نظر نگارنده این آثار را حتی کسانی که روی مفاهیم خاص در داستان حساس هستند هم اگر بخوانند، دچار آن قضاوت نخواهند شد.
در بسیاری از این کتابها، مخاطب با عبور از خط قرمزهایی مواجه میشود که در کتابهای پیاممحور ندیده است. او نشانههایی را پیدا میکند که بهخوبی با او حرف میزنند و بهوضوح میگویند: این داستان را از دلم نوشتهام! سفارشی نیست!
در مجموع و برای پایان حرف باید مواردِ ذکر شده را اینگونه جمعبندی کنم که: بخش داستانیِ شهرستان ادب با پیشهکردن حرفهایگری و حفظ و تأکید روی این روند، در حال خلق یک پروژه بزرگ و مهم است. در اعتقاد خود بهیقین رسیدهام که در آینده، محصولِ این راه سخت که صبورانه هم طی شده، نام تمام مدیران، تصمیمگیران و داوران این مؤسسه را زنده نگاه خواهد داشت و در مسیر این اعتقادم، از ته دل آرزو میکنم این قلمها، با گامهایی مستحکمتر، مسیرِ درستشان بپیمایند و مشکلات عرصۀ نشر در سالهای آینده، راهشان را سد نکند!
علی ششتمدی