شهرستان ادب: با انتشار فراخوان سومین چالش شعر کوتاه در سایت شهرستان ادب که به موضوع سیلهای اخیر کشور و همدردی با هموطنان سیلزدهمان اختصاص داده شعرهای بسیاری برای سایت، اینستاگرام و تلگرام شهرستان ادب ارسال شد که از میان شعرهای ارسالی 18شعر از 14شاعر برای انتشار برگزیده شدند.
این شعرهای زیبا که در قالبهای رباعی، نیمایی، تکبیت و سپید سرودهشدهاند را در ادامه میخوانید
محمدرضا وحیدزاده:
1
یک قوطی ترشی و دو ظرف روغن
یک دفتر پرپر و سه تا پیراهن
بین گل و لای سیل پنهان مانده
صد خاطره از تو و صد اندوه از من
2
از سیلی سیل رنگ گندم شده بود
همبغض سکوتهای مردم شده بود
وحشتزده میگریست بین گل و لای
یک لنگۀ کفش صورتی گم شده بود
3
هر جوی رسوببسته را میروبیم
این شهر بهگلنشسته را میروبیم
هرچند که سیل، کوهی از غم آورد
با اشک دل شکسته را میروبیم
احمد شهریار:
1
ای دل! بنشین و گریه کن بر لبِ کشت
در گِل ماندهست بوی گلهای بهشت
افسوس که با یک غلطِ املایی
کاتب اینبار "سال" را "سیل" نوشت
2
مردِ همهی نبردها را ببرد
یا اینکه تمامِ مردها را ببرد
نه، گریه مکن، گریه مکن! خوزستان
سیل آمده ریزگردها را ببرد
3
امروز که سقفِ خانهها پیدا بود
نه شهر و نه کوچهی شما پیدا بود
من اینجا قبلِ سیل هم آمدهام
از بامِ لرستان همهجا پیدا بود
4
گُل کرده عجیب نامِ شیرازیها
دلها شدهاند رامِ شیرازیها
ای سیل! نه مسقطی که مردم بردند
با خود همهجا مرامِ شیرازیها
محمدرضا روزبه:
نثار خانۀ بر آب رفتهشان، اشکی
برای چادر بر باد رفتهشان، آهی
به یاد کودکِ بر خاک خفتهشان، بغضی
سزای هستیِ آتش گرفتهشان، شعری...
من و تو اینهمه خیرات میکنیم ای دل !
زهی شگفت که ما عشق را و انسان را
چه بینظیر مراعات میکنیم ای دل!
حسن صنوبری:
دود شد
سوی آسمانها رفت
ابر شد
جانب زمین برگشت
رعد شد
قطرهقطره
باران شد
رود شد
دمبهدم
فراوان شد
سیل شد
در کویر میهنمان،
مثل آتش گرفت دامنمان
ما: همان مردمان غافل در
زندگیهای پوچ یومیّه
ما: همان مردمان غافل از
آهِ دریاچهی ارومیّه
زینب زمانی:
چشمان سیاه ابر تا گریان شد
لبهای زمین از غم او خندان شد
پر بود دلش از همه... بارید آنقدر
تا شهر به دست رود ها ویران شد
محمدرضا سلیمی:
ای قافیهها! رباعیام افسرده
کز کرده درون خود؛ چه غمها خورده
از آخر این بیت که میگرید زار
سیل آمده و قافیه اش را ...
سارا قرهتپه:
۱
دردی است که کس نمی تواند بکشد
این شهر نفس نمی تواند بکشد
انسان به جدال مرگ ناچار شده است
دیگر پا پس نمی تواند بکشد!
۲
امسال بهار سبزه و گل پژمرد
آن حس قشنگ سال تحویل افسرد
شد شادی عید غرق در حسرت و آه
این سیل چقدر آرزو با خود برد!
مهدی سیدحسینی:
فکر می کردم زمستان رفت و آمد نوبهار
غافل ازسوزی که سرما در دل سیلاب داشت
بهنام کردلو:
باران آمد رنگ بهاران را برد
از خاطرتان خاطره هاتان را برد
از یاد شما نماز باران چون رفت
سیل آمد و دروازه ی قرآن را برد
امین نوراللهی:
احوال سیل ها را در کاخها نجویید
این قصه را بپرسید از خانه های شهرم
ابوالفضل جبله:
می گفت که با فضل خدا سالم ماند
آری مثلا به این هوا سالم ماند
سیل آمد و برد نصف آبادی را
سیل آمد و کاخ کدخدا سالم ماند
الهام نظامجو:
زهرسو شایعه چون سیل جوشان
بساطی کرده اند میهن فروشان
به قصدصید ازآب گل الود
همیشه حالشان باداپریشان
خاطره محقق:
رودها در انحنای
تنِ فرصت
دست از خود شسته اند
ومدام بی راهه می روند .
بگذار بروند
دیگر از اندوه خیسِ واژه ها حذری نیست و
چیزی شبیه
واگویه حنجرهای
مرغ دریا را آزرده است.
حسین موسوی:
سیل آمده و هموطنت خانه خراب است
آواره و درمانده و دربند عذاب است
اندوه دلش، درد من و توست، برادر
هرنوع کمک واجب و احسان و ثواب است
سارا شمس:
گیرم که گریزم از تو ای سیل بگو بعد
باید چه کنم با غم ویرانی شهرم
کاظم رستمی:
1
به گریه دل سپرده
خنده هایت را کجای این شهر گم کرده ای
که غریب تر از گنجشکی در قفس
آسمان خدا را به تماشا نشسته ای
که کفرت گرفته از آسمان
2
دستها گم می شوند
ذهن ها
ذهن ها
آهای کمی آرام تر جدایمان کنید
قطرات طغیانگر
گم شد هایمان پیدا می شوند؟
دوست داشتنی هایمان؟
وقتی باران ببارد
عده ای خوشحال
گریانی چشم ها را
کدام ذهن پاسخگوست
که زنی نگران نیامدن عزیزی است
من هم وطن گم شدگانم
در کجای نقشه ی جغرافیا
خبر از شکستن غروری است
که سیل گریبانگیر مسافرانی
در گیر و دار روزهای آغازین
سال شوم است