شهرستان ادب: پروندۀ ترانهخوانی سایت شهرستان ادب را به سالهای دور کودکی میبریم؛ به ترانههای خاطرهانگیز آن سالها که در یاد ما ماندگار شدهاند. این یادداشت از سیدهنرگس میرفیضی را حتماً بخوانید:
اگر دنیای کودکی هرکدام از ما را زیر و رو کنند، به احتمال زیاد به زمزمۀ آوازها و ترانههایی خواهند رسید که در تلفیق با بسیاری از خاطرههای آن دوران در حافظۀ ما ثبت و ضبط شدهاند. از اینرو نقش پررنگ ترانهها در شکلدهی به شخصیت کودکان انکارناپذیر است. بههمینسبب معمولاً اولین گزینهای که برای انتقال مفاهیم به کودکان، مورد استقبال همۀ اقشار فرهنگی و اجتماعی قرار میگیرد، ابزار شعر و ترانه است. از آنجاییکه هرترانهای یکوجه نوشتاری و یکوجه موسیقیایی و اجرایی دارد، پرواضح است که ترانههای کودکانه نیز برای رسیدن به گوش مخاطب خود به یکتریبون پرطرفدار نیاز دارند. بعد از پیروزی انقلاب و در دهۀ شصت و هفتاد شمسی، برنامهسازیهای متعدد برای کودکان اوج گرفت و اقبال عمومی به سمتی هدایت شد که ساخت فیلمها و سریالهای موزیکال برای کودکان به اوج شکوفایی خود برسد. بالطبع همۀ این آثار سینمایی و تلویزیونی نیازمند ترانههایی بودند که علاوهبر خوشریتمبودن، از نظر زبانی و محتوایی توانایی جذب مخاطب را نیز داشته باشند و درعینحال بخشی از قصۀ فیلم را پیش ببرند. درواقع ترانههای کودک در این دودهه به شکل قابلتوجهی کارکرد روایتگرانه پیدا میکنند. شاید بههمیندلیل است که نوشتن قصههای منظوم نیز به شکل قابلتوجهی میان شاعران کودک گسترش پیدا میکند و همۀ شاعران به قصهپردازی برای کودکان علاقمند میشوند. فیلمهایی نظیر گربۀ آوازهخوان، اَتَل مَتَل توتوله، شهر موشها، مریم و میتیل، مینا و غنچه، خواهران غریب، کلاهقرمزی و پسرخاله، الو الو من جوجوام، دزد عروسکها؛ و مجموعههای تلویزیونی نظیر آقای حکایتی، خونۀ مادربزرگه، الستون و ولستون، قصههای تابهتا (زیزیگولو)، صبحبخیر کوچولو (شهر بستنیها)، النگ و دولنگ، ماجراهای روباه و خروس و... بهتمامی برای مطرحکردن قصه، بهجلو راندن ماجرا یا خارجکردن داستان از یکگره و پیچ روایی، از ظرفیتهای ترانه بهره جستهاند. در ادامۀ بحث روایتگری ترانههای کودکِ پس از انقلاب، خوب است به فیلم گربۀ آوازهخوان به کارگردانی کامبوزیا پرتوی اشاره کنیم. در سکانسی از این فیلم، ترانهای خوانده میشود و با استفاده از مصراع معروف «خونۀ خاله کدوم وره/ از این وره و از اون وره» بیثباتی مکانی بهخوبی ترسیم میشود و به گربهها اجازه میدهد با ریتم این ترانه و آشفتگی حاصل از این طرف و آن طرف دویدن، حسنی را از پرورشگاه فراری بدهند. این عبارت از بازیترانۀ قدیمی «گرگم و گله میبرم» الهام گرفته شده است که یکبازی گفتگومحور را بین گرگ و برهها شکل میدهد: ـ گرگم و گله میبرم ـ چوپون دارم نمیذارم ـ دندون من تیزتره ـ دنبۀ من لذیذتره ـ خونۀ خاله کدوم وره؟ ـ از این وره و از اون وره. در سکانس دیگری از همین فیلم، آنجا که قرار است تعدادی از خانوادهها دخترکها را ببینند و یکی را به فرزندی قبول کنند، دخترها در تکاپوی لباسپوشیدن ترانهای میخوانند که ترجیعبندی با این بیت دارد: «فقط خدا میدونه/ کی میره کی میمونه» و بهخوبی احساس شخصیتها را نسبت به موقعیت به مخاطب انتقال میدهند. از این دست مثالها در فیلم کلاهقرمزی و پسرخاله هم فراوان است. ترانههای قصهگویی نظیر «آقای راننده» و «سلام الاغ عزیز» که هرکدام بخشی از قصه را پیش میبرند و هنوز بعد از سالیان طولانی در ذهن و زبان دههشصتیها و دهههفتادیها جریان دارند. ترانۀ دوم با این عبارات آغاز میشود: «سلام الاغ عزیز! حالت چطوره؟/ خوبی؟ خوشی؟ سلامتی؟ حالت چطوره؟». این ترانه باوجود اینکه برای کودکان ساخته شده، بهصورت ضمنی با فرهنگ سلام و احوالپرسی غلیظ و اغراقآمیز ما ایرانیان شوخی کرده است. اینکه بدون شنیدن پاسخ مخاطب در جواب احوالپرسیمان، به پرسیدن سؤالهای بعدی مشغول میشویم و درواقع طبق عادت، کلمههای مشخصی را پشتسرهم تکرار میکنیم، بدون اینکه جواب طرف مقابل برایمان مهم باشد. اتفاقاً بههمیندلیل این ترانه بهسرعت در ذهن مینشیند و خنده بر لبانمان میآورد. قطعاً شما نیز هنگام شنیدن ترانۀ تیتراژ سریال «خونۀ مادربزرگه» حس خاطرهانگیزی را تجربه خواهید کرد. این مجموعۀ عروسکی از سال ۱۳۶۶ و به کارگردانی مرضیه برومند ساخته شد و ترانۀ آغازین آن با صدای ه.مفید و ابیاتی که در ادامه خواهید خواند، نوید قصههای گوناگون و شخصیتهای متعدد را به مخاطب میداد: خونۀ مادربزرگه هزارتا قصه داره خونۀ مادربزرگه شادی و غصه داره خونۀ مادربزرگه حرفای تازه داره خونۀ مادربزرگه گیاه و سبزه داره کنار خونۀ ما همیشه سبزهزاره دشتاش پر از بوی گل اینجا همهش بهاره دل وقتی مهربونه، شادی میاد میمونه خوشبختی از رو دیوار، سر میکشه تو خونه خونۀ مادربزرگه هزارتا قصه داره خونۀ مادربزرگه شادی و غصه داره البته ساخت آهنگها همیشه براساس ترانههای نوسروده صورت نمیگرفت. گاه با استفاده از شعرهای رایج و قدیمی در هرکدام از این مجموعههای تلویزیونی و سینمایی، آن شعر را که قبلاً تنها صورت مکتوب داشته، به یکترانۀ ماندگار تبدیل میکند. مانند شعر «ای نام تو بهترین سرآغاز» و «باز باران با ترانه» در فیلم خواهران غریب. نمونۀ دیگری از همین کاربرد را میتوان در یکی از برنامههای پرطرفدار کودک در دهۀ هفتاد پیدا کرد: ترانۀ «چشمچشم دو ابرو/ دماغ و دهن یه گردو» که از سالها پیش در میان کودکان رایج بوده، در مجموعۀ صبحبخیر کوچولو، که در دهۀ هفتاد به تهیهکنندگی مهناز آذین و کارگردانی آزاده پورمختار و محسن تقوی پخش میشد، با یکموسیقی خوشریتم همراه شد و از زبان قیفی و چوبی، هویتی مستقل یافت. این قبیل بازسازیها از اشعار قدیمی، در تاریخ ترانۀ کودک فراوان بوده است. برای مثال «عروسک قشنگ من قرمز پوشیده»، «توپ سفیدم قشنگی و نازی»، «عمو زنجیرباف»، «یه روز یه آقا خرگوشه» که همگی از آثار قبل از انقلاب «ه.یاشار» بودهاند، در سالهای پس از انقلاب بارها و بارها به شکلهای گوناگون بازسازی شده و مورد استقبال کودکان قرار گرفتهاند. بسیاری از این ترانهها همراه با موسیقی متولد شدهاند و تعدادی هم براساس اشعاری که سر زبان مردم افتادهاند، ساخته شدهاند. شاعران این آثار در بعضی موارد شناختهشده و در برخی موارد، هویت مجهول دارند. مثلاً ترانۀ «اتل متل توتوله/ گاو حسن چه جوره» را با ترانۀ نورالدین زرینکلک و صدای ش.گورانی و موسیقی کامبیز روشنروان میشناسیم؛ اما از سوی دیگر از شاعر و عوامل ترانۀ مشهور «یه توپ دارم قلقلیه» تا آنجا که نگارنده تحقیق و بررسی کرده است، اطلاعات مشخصی در دسترس نیست. از تلویزیون و سینما که بگذریم، باید بگوییم رادیوی بعد از انقلاب هم نقش بهسزایی در ترویج ترانههای کودک داشته است. شاید به یادماندنیترین ترانهای که از رادیوی دهۀ شصت و هفتاد در ذهن کودکان بزرگشدۀ امروز مانده است، ترانۀ پایانی برنامۀ «شببخیر کوچولو» است که ساعت 9 هرشب بعد از قصهگویی مریم نشیبا از رادیو پخش میشد و از نظر محتوایی در زمرۀ لالاییها قرار میگرفت: گنجشک لالا/ سنجاب لالا آمد دوباره/ مهتاب لالا لالالالایی/ لالالالایی لالالالایی/ لالالالایی گل، زود خوابید/ مثل همیشه قورباغه ساکت/ خوابیده بیشه جنگل لالالا/ برکه لالالا شب بر همه خوش/ تا صبح فردا لالالالایی/ لالالالایی لالالالایی/ لالالالایی ترانۀ این اثر را مصطفی رحماندوست نوشته است و با آهنگسازی محمود منتظمصدیقی و صدای پروشات پیروزکار ٨ ساله برای اولینبار در سال 69 منتشر شد. این ترانه تا سال 1384 هرشب از رادیو شنیده میشد. واژگان ساده، ابیات کوتاه و تکرار نوای «لالا لالا» ،که در تمام لالاییهای بومی و قدیمی ایران رواج دارد، موسیقی آرامبخش و متناسب با محتوای لالایی، ساعت پخش مناسب و طیف وسیع مخاطبین اثر از عوامل موفقیت این ترانۀ کودکانه است. درمجموع میتوان از این بررسی نتیجه گرفت که هرترانۀ کودکی که در این سالها با موفقیت مواجه شده از سهمزیت برخوردار بوده است: 1. ترانۀ خوب 2. موسیقی و اجرای خوب 3. رسانۀ خوب برای شنیدهشدن. ضمن اینکه استفاده از قابلیتهای قصهگویی و روایتگری در بسیاری از این ترانهها به آنها وجه داستانی نیز بخشیده و توانسته مخاطبین را بیش از پیش با خود همراه سازد. درپایان لازم است تأکید شود که در تمام ترانههای بررسیشده یا بررسینشده، صرفنظر از ایرادهای ساختاری، زبانی و حتی بیتوجهی بعضی شاعران به موسیقی بیرونی و کناری (وزن عروضی و قافیه)، نمیتوان از قابلیتهای تصویری و روایی قدرتمند در این ترانهها بهسادگی عبور کرد. در این نوشتار، سعی بر آن بود که بیشتر به جنبههای محتوایی، روایتگری و تصویرپردازی ترانهها و تأثیرپذیری آنها از قابلیتهای رسانه پرداخته شود و پرواضح است که بررسی زبانی و ساختاری این آثار، نوشتار دیگری را میطلبد.
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز