شهرستان ادب به نقل از خبرگزاری فارس: حرف زدن و نوشتن از داعش همیشه داغ است؛ چون پدیدهای است که بهسرعت مانند یک سرطان فراگیر شد و با حمایتهای مختلف تبدیل به یک نوع بدخیم از سرطان شد و دنیا را دربرگرفت که مرکز آن در غرب آسیا بود. بههمینخاطر شاید هنوز حرف زدن از داعش تازگی داشته باشد و مخاطب بخواهد در قالبهای گوناگون با این پدیده روبهرو شود.
رمان «ابدی» نوشتۀ مهدی صفری خواننده را از منظر ادبیات با این پدیده مواجه کرده و او را در موقعیتی قرار داده که خواننده با ادبیات و از زاویۀ نگاه یک جوان امروزی با این امر روبهرو شود.
صفری در دومین تجربۀ داستاننویسی سراغ کارگاه داستاننویسی رفته و این کتاب محصول مدرسه رمان شهرستان ادب است. او معتقد است زمانی نوشتن از داعش را آغاز کرده که هنوز رمانی در این زمینه وجود نداشته است. حتی معتقد است اگر نویسندههای دیگر دراینباره مینوشتند، او از داعش و مدافعان حرم نمینوشت؛ رمانی که مورد توجه محافل ادبی قرار گرفته و توانست توجه داوران جایزۀ قلم زرین را به خود جلب کند. اثری که بسیاری آن را پسندیدند و بسیاری نیز نقدهایی بر آن وارد کردند.
این رمان، سال ۹۶ روانۀ بازار شده و امروز به بهانۀ آن با صفری به گفتوگو نشستیم. مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
در رمان «ابدی» شما یک شخصیت جوان امروزی ساختهاید که در عوالم خودش سیر میکند. تصویری که منطبق بر واقعیت جوان امروزی است و درحالیکه معتقد است میداند، به نظر میآید که خیلی هم نمیداند و تظاهر به دانایی میکند. ما در رمان شما شاهد شخصیتی اینچنینی هستیم که خیلی به اتفاقات روز واکنش ندارد، ولی در دل ماجرایی قرار میگیرد که روبهروی داعش قرار میگیرد. از کجا به این شخصیت رسیدید؟
ارتباطاتی که با جوانان داشتم، که بخشی از آن به خاطر تدریس در دانشگاه بود، سبب شد به این شناخت برسم. وقتی در جمعهای مختلف جوانان شرکت میکنم، میبینم بهطورکلی اهداف در جوانان تغییر کرده و این تقصیر فضای کلی جامعه است؛ یعنی خیلی به جوانها نمیشود خرده گرفت، بلکه موضوعات طوری رقم میخورد که آنها این مسیر را طی کنند و هدفهای دیگری را دنبال کنند و ارتباط من با آنها نشان میدهد که اهداف برای آنها عوض شده است.
این ایده را در ذهن داشتید که اگر خواستید سراغ داعش و حضور آنها در منطقه بروید، از دل یک جوان با چنین مشخصاتی قصه را بیرون بیاورید یا اینکه بهمرور به این موقعیت دست پیدا کردید و داستان را روایت کردید؟
اول از همه شخصیت را ساختم و بعد از زاویۀ او به ماجرا نگاه کردم. در کارگاههای مدرسه رمان هم آقای شهسواری خیلی روی شخصیت حساس بود و معتقد بود که اول باید این را بسازید و از دید آن دنیا را نگاه کنید. حتی میگفت که باید گروه خونی شخصیت را بدانید و به عبارتی شناسنامۀ شخصیت را در بیاورید و برای همین حدود ۱۴ - ۱۵ صفحه دربارۀ خصوصیتهای شخصیت داستان نوشتم؛ ویژگیهای فردی مانند اینکه به چه چیزهایی علاقه دارد یا چه چیزهایی را دوست ندارد. همۀ اینها را نوشتم و بعد از آن نوشتن داستان را آغاز کردم و جلو که میرفتم میدیدم که نحوۀ مواجهۀ او با این مسئله چگونه خواهد بود و چه اتفاقی برایش اینجا خواهد افتاد.
چه اتفاقی افتاده که جوان امروزی ما نگاههایش به دنیا عوض شده و مسائل جوان دهۀ هفتاد یا هشتاد با مسائل جوان دهههای قبلی تفاوت بسیار دارد. بالاخره این دسته طیفی از جامعه را تشکیل میدهد و به نظرم در اکثریت هم باشند!
البته همه اینطور نیستند؛ یعنی اینطور نیست که این بیخبری یا بیمسئلگی ویژۀ جوانان این نسل باشد، بلکه در جوانهای نسلهای قبل هم میبینیم که خیلی نگاهشان به دنیا طوری نیست که دیگر همنسلهای آنها بوده است.
ضمناً جوانان امروزی خیلی هم بیمعلومات نیستند، بلکه آنها چیزهایی میدانند که ممکن است ما ندانیم و این به معنای این است که آنها نیز معلوماتی دارند که مختص خودشان است. نکتهای که باید به آن توجه کرد این است که ما با خودمان جوانان را قیاس میکنیم، درصورتیکه اگر قرار است برای این جوانها کار کرد، باید رفت و دنیا را از زاویۀ آنها نگاه کرد و دید که چه اتفاقاتی در مغز آنها میافتد.
کتاب نوجوانی میخواندم که در آن نویسنده، شخصیتی ساخته که در جزیرهای گرفتار شده و اسمش را «رابینسون کروزوئه» گذاشته، من این کتاب را به بچههای خودم دادم و آنها از شخصیتی که نویسنده ساخته و اسمش را به یاد شخصیت داستان دانیل دِفو اینطور گذاشته، بیخبر بودند و نمیشناختند؛ درحالیکه نویسنده توجهی به این که مخاطبش باید شخصیت را بشناسد ندارد و احتمالاً معتقد است کسی که نمیشناسد، مشکل خودش است! درحالیکه نویسنده باید با نوجوانان در ارتباط باشد و از علایق آنها آگاه باشد و برای آنها بنویسد.
تفاوت دیدگاهها در میان جوان امروزی با نسلهای قبلی هست، ولی این اختلاف خیلی زیاد نیست و ضمناً مهمتر از آن این است که جوانان مقصر این تفاوت نیستند.
چه اتفاقی افتاده که به این اختلاف رسیدهایم؟
به نظرم جوانان امروز در مسائل مختلف تا حدودی بینالمللی شدهاند. نگاه میکند ببیند برای سلبریتیها یا قهرمانهای فوتبالیست او هم این مسئله دغدغه هست یا نه! او به «من» نسل گذشتۀ خود نگاه نمیکند، بلکه میبیند که فلان قهرمان فوتبال چطوری زندگی میکند و او نیز خودش را با آن هماهنگ میکند.
مخاطب حدود ۲۴۰ صفحه با رمان «ابدی» همراه است، اما در پارهای از مواقع فراز و فرود در داستان وجود ندارد، که البته این کم هم نیست. علاوه بر این از آنجا که رمان شما محصول یک کار کارگاهی است و یک نویسندۀ باتجربه بر کار شما نظارت داشته است، این سؤال ایجاد میشود که این مسئله (نبود فراز و فرود) در کارگاه مطرح نشد و روی آن صحبت نشد؟ ما تا یک سوم پایانی کتاب اثری از تحول شخصیت نمیبینیم، ولی از آنجا به بعد شخصیت داستان متحول میشود و اسلحه دست میگیرد و در برابر داعش میایستد! به نظرتان این تحول دیر رقم نمیخورد؟
این مشکل را با جابهجایی فصلها تا حدودی برطرف کردیم. رفت و برگشتها در داستان زمینۀ ایجاد تعلیق و کشش را فراهم کرده است. باید در داستان یک جای استراحت به خواننده داد و من هم در کتاب این کار کردهام.
البته آقای شهسواری خیلی از داستان من را حذف کردند که با دورریزهای آن میتوان یک داستان دیگر را شکل داد. البته بیتجربگی من هم مزید بود؛ چون در برابر برخی اصلاحات مقاومت کردم و میگفتم این خطوط را با فلاکت نوشتهام و خب آقای شهسواری وقتی مقاومت من را دید، شاید اصرار نکرد و خب این کار به خروجی رسید.
چطور شد که سراغ مسئلۀ داعش رفتید؟ با توجه به اینکه در کار قبلی هم یک مسئلۀ نظامی را دستمایۀ نوشتن کردید، آیا به موضوعات نظامی علاقه دارید؟
زمانی که نوشتن «ابدی» را آغاز کردم، رمانی در حوزۀ مدافعان حرم و داعش وجود نداشت و بعد از آن رمانهایی با این موضوع منتشر شد. خیلی دوست دارم کاری که میکنم، کار جدیدی باشد و در آن زمینه قبلاً کار نشده باشد. من حس میکردم این مقوله حفرهای خالی است و کسی دربارۀ آن ننوشته است. حتی با دوستان نویسنده حرف میزدم و میگفتم اگر شما بنویسید، من نمینویسم!
رمان «پرتاب» هم به همین شکل است؛ به نظرم آمد دربارۀ مسائل موشکی حرف نزده است. دربارۀ مسائل دیگر نظامی حرف زیاد زده شده، ولی دربارۀ موضوع موشکی، که عامل اقتدار کشور است، خیلی حرف زده نشده و این مسئله که دشمن را وادار به پذیرفتن قدرت ما کرده، در میان مردم خیلی شناختهشده نیست.
حتی در دیداری که خدمت رهبر انقلاب رفته بودم، با ایشان هم دربارۀ همین مسئله حرف زدم که اگر اندکی دست ما را برای رسیدن به این اطلاعات، که حتماً طبقهبندی اطلاعاتی دارد، باز بگذارند بهتر میتوان حرف زد و نوشت و ضمناً ثمرۀ آن این است که دل مردم هم قرص میشود و این اقتدار را بیشتر لمس میکنند.
من سعی میکنم سراغ حوزههایی بروم که خلأ در آنها وجود دارد و خوشحالم که اولین رمان دربارۀ مسائل موشکی را نوشتهام. هرچند اینطور نیست که خیلی به موضوعات نظامی علاقه داشته باشم و شخصاً اصلاً شخصیت تیر و تفنگی ندارم!
به عبارتی اول بودن را دوست دارید؟
بله.
یعنی اگر یک مسئلۀ فرهنگی باشد و شما خلأ آن را احساس کنید، سراغش میروید؟
اگر بفهمم و بتوانم آن را درک کنم، حتماً مینویسم؛ ولی خب این شرط را برای خودم دارم که حتماً آن موضوع را بفهمم.
چقدر برای تحقیق و پژوهش و شناخت زوایای موضوعی که در این داستان سراغ آن رفتهاید، وقت گذاشتید؟
به صورت تماموقت نبود، ولی حدود دو سال جستهوگریخته دربارۀ این ماجرا میخواندم و میدیدم و پیگیر موضوع بودم.
قبل از شهادت شهید محسن حججی، مسئلۀ مدافعین حرم خیلی بسته بود. خاطرم هست که در زمان کودکی در خیابان کسی که لباس خاکی به تن داشت و پوتین زهواردررفتهای داشت، میگفتند این از منطقه آمده، ولی این رویارویی دربارۀ مدافعان حرم وجود ندارد. ضمناً پیدا کردن کسی که بتوان با او حرف زد، کار سختی بود و منع کرده بودند که با ما حرف بزنند. حواشی داعش و برخی ملاحظات سبب شد نوشتن کار و کسب اطلاعات دربارۀ مدافعان حرم سختتر شود.
برای فضاسازی سفر هم به منطقه داشتید؟
غیر از سفر زیارتی که رفتهام، سفری جهت این داستان نداشتهام. البته مدتی دربارۀ جغرافیا کار کردم و با افرادی که در عراق زندگی کرده بودند، حرف زدم تا مشکلات حسدالشعبی را در مبارزه با داعش دربیاورم! پلهپله و قدمبهقدم جلو رفتم تا بتوانم به فضا نزدیک شوم.
مهدی صفری اگر قرار باشد باز هم دربارۀ داعش بنویسد، «ابدی» مینویسد؟
بله مینوشتم، ولی حتماً کار بهتری خواهم نوشت تا مشکلات این کتاب را نداشته باشد. برای نقد در جلسات مختلف شرکت کردم و نکاتی که گفته میشد را دقت میکردم. حتماً لاغرتر مینوشتم و حرفهای آقای شهسواری را بیشتر گوش میکردم. (با خنده)
ما در رمان «ابدی» میبینیم که قربانیهای اصلی داعش غیرنظامیها بودند. این تصویر را از ابتدا در کار داشتید یا اینکه بهمرور در تحقیق به آن رسیدید؟
حین مصاحبهها و تحقیق به این تصویر رسیدم. البته این تصویر روشنی است که در رسانهها هم بازتاب داده میشد، ولی برای من مسئلهای جدی نبود تا اینکه متوجه شدم صدمۀ اصلی را غیرنظامیها خوردند.