شهرستان ادب: پروندهپرترۀ مجید قیصری را با نقد و بررسی یکی دیگر از آثار او ادامه میدهیم. «جشن همگانی» از جمله آثار موفق این نویسنده است که علی ششتمدی در یادداشتی به بررسی آن پرداخته است. شما را به خواندن این یادداشت دعوت میکنیم:
خواندن جشن همگانی، هزینه دارد! از آن کتابها نیست که راحت بخوانی و بعد بگذاری کنار و این «تجربۀ مطالعه» با بستهشدن کتاب تمام شود. کتابی است که میرود روی اعماق جانت ـجایی که اکثر ما خوب نمیشناسیمش و کنترل خوبی روی آن نداریمـ مینشیند، حساب آنجا را میرسد و یکباره میبینی تو ماندهای و یکآوارۀ عجیبوغریب در دلت که تا مدتها نمیتوانی بهراحتی با آن کنار بیایی.
بهبیاندیگر، کتاب «جشن همگانی» حال آدم را عوض میکند؛ یعنی بعد از خواندن ـو حتی در طی خواندنشـ دیگر آن آدمی که سابق بودهای، نیستی. شدهای یکآدم دیگر!
اما سؤال مهم اینجاست که این کتاب چطور این کار را با خوانندهاش میکند؟
«مجید قیصری»، نویسندهای مسلط روی روایت، فن آن و جنس و ترکیبش است. برای همین بهراحتی با روایت، فکر و کارش را جلو میبرد. طی خواندن کتاب (باوجود آنکه اطلاع تقریبی از مهارت نویسنده داشتم) از تسلط قلم بر روایت شگفتزده شدم.
حقیقت این است که ما انسانها، همتراز و همارز با «زبان»، با «روایت» هم درگیریم. روایت از زمانی که اجداد ما یاد گرفتند «فکر کنند» همتراز زبان شکل گرفت. این عنصر غریب، در جان و روح ما طوری تنیدهشده که جداسازی و حتی تفکیک و تشخیصش به امری غیرممکن تبدیل شده است. حالا تصور کنید نویسندههای صاحبتوان با این روایت چه بر جان و روحمان میآورند!
این را اضافه کنید به این نکته که یکنویسنده رفته باشد سراغ مقولهای از ما که کمترین کنترل و تسلّط را روی آن داریم (درواقع عملاً هیچتسلطی روی آن نداریم)، سراغ «ناخودآگاه»های ما. از ناخودآگاه جمعی و تاریخی گرفته تا ناخودآگاه فردی و روانی. در داستانهای مجموعۀ «جشن همگانی» این ناخودآگاهِ خوابیده در عمق، به سطح آمده و درگیر زندگی روزمرۀ ما شده است. درواقع داستانها و روایتهای این کتاب، در تقاطع حضور اسطورهها، متلها، باورها، حکایات، روایات مذهبی، عقاید، افسانهها و دیگر ابعاد ناخودآگاهمان، با حوادث روزمره ـو گاهی تاریخیـ ایجاد میشوند.
توضیح مسأله زیاد ساده نیست؛ بهایندلیل که این کنکاش و این واکاوی، با آگاهی بسیار و با ارجاعهای برونمتنی زیادی انجام شده است. در بخشهایی از بعضی داستانها، حتی ارجاع به روایتهای شفاهی و محلی هم وجود دارند. البته داستانهای این مجموعه، ساختها و زیرساختهای متفاوت دارند که از آنها سخن خواهد رفت، اما تمام آنها در این نکتۀ ویژه، همآیندی دارند.
عموم داستانها راوی حاضر دارند. راوی، یکی از شخصیتهای داستان هم هست، گاهی در حاشیه و گاهی در متن. گاهی داستانها، روایتی مستقیم را ارائه میدهند، گاهی یکروایت عبوری هستند که بهصورت «ضمنی» از یکروایت بزرگتر، عمیقتر و مهمتر خبر میدهند و حکایت میکنند. گاهی داستانها یکضربۀ بدون اثر یا کماثر را ارائه میکنند و گاهی یکواکاوی عمیق در عمق یکچالش هستند.
راوی هرداستان، جنس، لحن و ساختار فکری متفاوتی دارد. نویسنده حتی راوی دارای جنسیت متفاوت را هم در این داستانها تجربه میکند. این تفاوتها، تنوع جذابی به داستانها داده است، اما در هرداستان، راوی، سنخیت و همگنی ملموسی با خود داستان دارد. گاهی راوی بهاندازۀ شخصیتهای داستان نادان میشود، گاهی دانا، گاهی «تجاهلالعارف» دارد، گاهی هم میفهمد و هم نمیفهمد و گاهی... .
درواقع این یکراوی با چنددهان و چندنقاب و چهره نیست. واقعاً روایتهای متفاوت از پنجرۀ دید چندراوی مختلف، روایت میشوند.
از زاویهدیدی دیگر، داستانهای قیصری در این کتاب، روایت انسانهایی خاص است. کسانی که بعید است زیاد آنها را در زندگی روزمره ملاقات کنیم. این انسانها چیزهایی میبینند که کسی نمیبیند و چیزهای میشنوند که بقیه نمیشنوند. این شخصیتها، درهای ورودی داستان بهسمت آن بخشهایی هستند که در ناخودآگاه گفتیم: اسطورهها، حکایتهای عامه، اوسانهها و... .
درمجموع دعوت میکنم به تجربۀ حسی خاص که در مطالعۀ این داستانها هست. در اوجوفرودها و ساعتها فکرکردن به موضوع یکداستان یا حتی به فضاسازیاش و تأمل در پاسخ این پرسش که «چه اتفاقی افتاد؟».
البته نکاتی در کتاب و مسائل ظاهری آن هست که اگر نبود، قطعاً کیفیت کار را بهتر هم میکرد. مثلاً نوع نشانهگذاری، بهخصوص در مورد گیومه (استفاده از نشانۀ انگلیسی " " بهجای «») و توضیح دوخطی پشت جلد کتاب که خواننده را به پیشفرضهایی مجهز میکند و چندنکتۀ ویرایشی پراکنده در متن، مسائلی هستند که اصلاح آن در چاپهای بعدی، قطعاً کیفیت ظاهری کار را هم بهبود میبخشد.
نثر خاص کتاب نیز دیگر ویژگی اثر است. البته باتوجه به تغییر راویها، با تغییر لحن و سبک هم در نثر مواجه هستیم، اما درکل، نثری نهچندان ادبی و دارای طنین و بهطورکامل در خدمت داستان و روایت، اثر را قوت بخشیده و از آفتهای ادبینویسی دور کرده است. انتخاب واژگان، در دایرۀ مورد علاقۀ نویسنده ـکه البته در مجموعههای داستانی طبیعی استـ انجام گرفته و حتی بدون امضای نویسنده میتوان تعلق آثارش را از این دایرۀ واژگان تشخیص داد. درکل نثر نیز مانند لباسی فاخر بر تن ساختار روایت، به جذابیت و حس جذاب خواندن آن، به شکل محسوسی کمک کرده است.
حرف آخر اینکه تجربۀ این تغییر حال و تأمل در مورد داستانهای کوتاهی مشحون از روایتهای آشنا در ناخودآگاه را از دست ندهید. بعد از مطالعۀ اثر کاملاً مطمئن خواهید بود که وقت خود را صرف خوانش یکاثر کاملاً حرفهای کردهاید.