شهرستان ادب: در ابتدای جلسه، استاد مجید قیصری ضمن اظهار امیدواری برای گرفتن نتیجۀ مطلوب از جلسه، سخن خویش را با پرداختن به بیان اهمیت اسطوره آغاز کرد. وی اظهار داشت: «اسطوره چیزی نیست که هرکسی ادعای فهمیدنش را داشته باشد، بلکه جهانی است که هرکس از گوشهای بدان چنگ زند، در آن غرق خواهد شد.»
اهمیت تحلیل اسطوره
به عقیدۀ قیصری، امروزه در تمام رشتههایی که در اقصی نقاط دنیا کار میشود، اسطوره حرف اول را میزند. وی برای تکملۀ سخن خویش به اهمیت مبحث اسطوره در علم ادبیات پرداخت و به جهت کمتوجهی به جایگاه تحلیل اسطوره و عدم وجود تحلیلگر در این زمینه در حوزۀ ادبیات کشورمان، اظهار تأسف کرد. قیصری به عنوان یک داستاننویس تحلیل اسطوره را وظیفۀ خویش و همقطارانش دانست و الگوبرداری را وجهۀ بارز تحلیل اسطورهای عنوان کرد. همانطور که این اتفاق در ادبیات و سینمای غرب در حال رخ دادن است. وی به حاضرین در جلسه پیشنهاد داد طی یک کار گروهی در قالب تیمهای سه نفره، ده داستان را مورد تحلیل قرار داده و از آن الگوبرداری کنند و الگوها را به جلسه معرفی کنند.
الگوهای تکرارشونده در اسطوره
قیصری ضمن اشاره به این مسئله که اسطوره عنصری سیال در ابعاد زبان، زمان و مکان است، اصطلاح «اسطورۀ موازی» را عنوان کرد. در این قسمت از جلسه، از حاضرین پرسید: «ذهنیت شما از اسطوره چیست؟» وی به جواب حاضرین جلسه که اسطوره را به گذشته پیوند دادند، صحه گذاشته و گفت: «تلقی مردم از اسطوره، قهرمان یا پهلوانانی هستند که مربوط به قبل از تاریخند، مانند رستم.» این پاسخ بستری مناسب برای طرح مبحث «الگوهای تکرارشونده» را درجلسه فراهم کرد. قیصری به نقل از آقای نامور در تعریف این اصطلاح گفت: «اسطورهها الگوهای تکرارشوندهای هستند که در فرهنگهای مختلف وجود دارند و در عقبۀ هریک از آن روایتی وجود دارد که دائماً خود را بازتولید میکند. مانند اسطورۀ هابیل و قابیل و الگوی تکرارشوندۀ برادرکشی، که مدام درحال رخ دادن است.» سپس ضمن تأکید بر واکاوی الگوهای تکرارشوندۀ اسطورههای ایرانی، افزود: «وظیفۀ ما این است که اسطورههای ایرانی را با مطرح کردن در سطح جهانی، به اسطورههای جهانشمول بدل سازیم.»
قیصری در ادامۀ صحبتهای خود ضمن اشاره به این نکته که توجه به الگوهای تکرارشونده در ادبیات و سینمای ما بسیار کمرنگ است، از شرکتکنندگان خواست الگوهای تکرارشونده را در اسطورههای ایرانی بیابند و در جلسه ارائه دهند و سه اصطلاح «نماد»، «کهن الگو» و «اسطوره» را کلمات کلیدی در این کار تحقیقی معرفی کرد.
قیصری به منظور روشنسازی کهنالگو تعریفی از یونگ را ارائه کرد: «کهنالگوها تصاویری مشترک بین ابنای بشر هستند و ذهنیت مشترکی نسبت بدان در ذهنیت آدمیان وجود دارد. مثل خدا، پدر، مادر.» سپس افزود: «کهنالگوها در فرهنگی خاص مثل فرهنگ ایرانی تغییر شکل داده و تصویر دیگری پیدا میکنند و هنگامی که این تصویرها در قالب داستان روایت شوند، تبدیل به اسطوره میگردند. برای مثال: «درخت» کهنالگوی سرزنده بودن است، اما درخت سرو، سدر، زیتون و ... هرکدام تصویری خاص در فرهنگهای مختلف دارد.
الگوهای تکرارشونده در داستان رستم و سهراب
قیصری، سه الگو دراین داستان معرفی کرد: 1- پسرکشی (تقابل سنت و مدرنیته)، که اغلب پیروزی سنت بر مدرنیته در جامعۀ ما اتفاق میافتد. 2- برادرکشی (کشته شدن رستم به دست شغاد) 3- نوشدارو (قصۀ نامیرایی و میل به جاودانگی)
وی برای تفیهم بیشتر موضوع افزود: «در الگوهای تکرارشونده امکان دارد سرنوشتها و دیگر انشعابات متفاوت باشند، اما اساس الگو یکی است.» قیصری به نقل از نامور برای هرفرهنگی یک «سراسطوره» تعریف کرد که براساس آن شناخته میشود. داستان رستم و سهراب سراسطورۀ فرهنگ ایرانی است.
ادامۀ جلسه با پرسش و پاسخهایی همراه بود. قیصری درجواب یکی از پرسشگران دربارۀ چگونگی خلق اسطورههای جدید در غرب پاسخ داد: «غرب اسطورههای خود را آنالیز کرده و الگوهای تکرارشونده را شناسایی کرده است. کاری که در فرهنگ ما انجام نمیشود.» تأکید قیصری در این جلسه به برجستهسازی الگوهای تکرارشونده در هر متن اساطیری و امروزی کردن آنان و ترغیب تحلیلگران به انجام آن است. وی در پایان جلسه به تربیت عناصر جامعۀ ایرانی براساس الگوهای تکرارشونده تأکید ورزید.
گزارش: الهه عزیزیفرد