شهرستان ادب: پروندهپرترۀ مجید قیصری را با معرفی یکی دیگر از آثار او ادامه میدهیم؛ طنابکشی. خانم لیلا بهرامی در یادداشتی به معرفی این اثر پرداخته است. با هم این مطلب را میخوانیم:
«طنابکشی» عنوان دیگری از «مجید قیصری» است. کتابی کمقطر با 127صفحه. این کتاب در سهبخش بهنگارش درآمده است. بخش اول باعنوان (یک او) و بخش دوم باعنوان (دو ما) و بخش پایانی مؤخره.
روایت این کتاب، روایت طلبۀ جوانی است که اهل کشور عراق است. پدرش سرگرد عراقی و مادرش ایرانیتبار است. بخش اول با سرفصل (یک او) آغاز میشود؛ یک، خود فارس است و او که نمیدانی کیست. «فارس» اسم شخصیتی است که بیستودو سال از عمرش را کنار اجداد مادریش گذرانده، کسی که بهنوعی قربانی جنگ محسوب میشود و به تنها چیزی که فکر میکند این است؛
فقط یکتیر
فقط یکهدف
فقط یکآرزو
فقط یکشلیک میان دو ابروی مشکی او
و این تنها راه باقیمانده برای فارس است که بداند کیست.
فارس، اوی زندگیش را خانم هاویشام میخواند؛ زن تنهایی که خانهاش مقبرۀ اوست.
در بخش دوم باعنوان (دو ما) یک یعنی خود فارس با برادرش میشوند دو و او که خانم هاویشام است با گنج پنهانش که سرگرد است، میشوند ما. فارس که خود را جوجهاردک زشت میخواند در بخش دوم با کلتش میان دو ابروی او را نشانه میگیرد تا که غافلگیرش کند، اما او با گشودن گرهها جوجهاردک زشتمان را ... .
شروع کتاب با نامگذاری سرفصلها ذهن مخاطب را از همان ابتدا به خود مشغول میکند و این نشان از زیرکی نویسنده دارد که با کلمۀ اول، ذهن مخاطب به قلابش گیر میکند.
نثر ساده و روان کتاب برای لحظههایی مخاطب را از دنیای واقعی جدا میکند. نثر سادۀ این کتاب برای مخاطب امروز، قابلفهم است. جملهبندیها کوتاه است که همین کوتاهی، خود باعث بهوجودآمدن لحنی خوش در خوانش میشود. گفتگوها کوتاه و ساده و بهدور از پیچیدگی است. نویسنده ما را آرامآرام با شخصیت آشنا میکند و همین امر باعث میشود که تحول راوی در انتهای روایت برای مخاطب، باورپذیر باشد.
شخصیتپردازی چه از لحاظ ظاهری، درونی و رفتاری بهدرستی پرداخت شده است. جزئینگری و لحظهپردازیهای خوب مجید قیصری باعث میشود که زیادهگویی راوی برای مخاطب آزاردهنده نباشد.
عنصر زمان و مکان در این کتاب بهدرستی پرداخت شده است. روایتپردازی مجید قیصری در این کتاب طوری است که برای مخاطب ملموس است. من مخاطب، راوی را بهخوبی لمس کرده و با او همزادپنداری میکنم. روایتگری مجید قیصری، مؤلفه و شناسنامۀ خاص خودش را دارد. لحن و زبان بهدرستی در اختیار روایت است. توصیف از صحنه و نیمصحنهها بهقدری گویا و واقعی است که گویی تمام آن صحنهها مقابل دیدگانت بهنمایش درآمدهاند.
یکی دیگر از مشخصههای خوب این کتاب، استفاده از نمادها و تلفیق کلمههایی از دعای جوشن کبیر با گفتگوهاست. نمادی مانند سقوط مجسمه در میدان شهر که نمادی از بهپایینکشیدن تندیس محمدرضاشاه پهلوی است و بارزترین عنصر، اتفاقها و ماجراهای این روایت است. روایت این حوادث بهقلم مجید قیصری با زاویهدید منِ راوی پر از تعلیق است که با پلهای تداعی، ما را از گذشته و حال راوی آگاه میکند و باعث میشود تا انتها کتاب را حتی برای لحظهای از خود دور نسازی.